هنری

خلاصه داستان قسمت ۵ سریال زخم کاری ۳ + تماشا آنلاین

در این مطلب از پایگاه خبری صفحه فردا خلاصه ای از قسمت ۵ سریال زخم کاری ۳ را برایتان نوشته ایم تا قسمت آخر این سریال ما را همراهی کنید. سریال زخم کاری ۳ آغاز شده و یکبار دیگر مهدویان قرار است خود را در مقابل مخاطبانش محک بزند. مجموعه‌ای که حالا با پسوند انتقام روانه خانه‌ها شده و قرار است ماجراها و اتفاقات جدیدی را میان خانواده مالک و خاندان ریزآبادی‌ها روایت کند. مالک که در پایان فصل دوم زخم کاری فرزند خود را از دست داد، حالا بازگشته و انگیزه فراوانی برای گرفتن انتقام از طلوعی و دار و دسته‌اش را دارد.

برای تماشای آنلاین این قسمت از سریال اینجا کلیک کنید.

خلاصه داستان قسمت ۵ سریال زخم کاری ۳

زمان قدیم؛ مسعود طلوعی آدم‌هایش را به صف کرده تا کل تهران را بگردند و زن پنهانیش به اسم نجمه را پیدا کنند وقتی آدرسشو گیر میارن رضا شفاعت به مسعود زنگ میزنه و میگه بچه‌ها پیداش کردن لازم نیست بیای اینجا خودم همه کارهارو می‌کنم الان بیای به هم می‌ریزی، اما مسعود قبول نمی‌کنه و آدرس می‌گیره. وقتی به داخل خانه میره با دیدن نجمه به هم می‌ریزه و از شفاعت می‌خواد بره بیرون و اونا رو تنها بذاره. نجمه گریه می‌کنه و بهش میگه می‌دونم باید بچه رو می‌نداختم اما نتونستم، مسعود من خیلی تنهام! این تنها کسیه که من تو این دنیا دارم و می‌تونم بهش دل خوش کنم خوب شد که منو پیدا کردی دلم واست تنگ شده بود مسعود عصبی میشه و بهش میگه ببند دهنتو! چه جوری تونستی حرف منو زمین بندازی؟ مگه قرار نبود اینو سقط کنی؟ نجمه بهش میگه بهت حق میدم که منو باور نداشته باشی چون تا الان هرکی اومده سمتت خواسته ازت یه چیزی بکنه ما من هیچی ازت نمی‌خوام فقط می‌خوام بچه‌مو داشته باشم مسعود بهش میگه باشه به شرطی که رو حرفت باشی نه خودت و نه بچه‌ات سر راه من سبز نشین. از اونجا می‌خواد بره که ازش می‌پرسه دختره یا پسر؟ نجمه میگه دختره مسعود می‌پرسه اسمشو چی گذاشتی؟

او بهش میگه انسیه ادته می‌خواستی هر وقت که دختر دار شدی اسم مادرتو روش بذاری من این کارو کردم گفتم شاید خوشحال بشی مسعود به هم می‌ریزه و از اونجا می‌خواد بره که نجمه ازش کمی پول می‌خواد چون دخترش مریضه و زردی گرفته و پول برای درمانش نداره. مسعود بهش میگه همه ایناش دیگه پای خودته به من هیچ ربطی نداره. وقتی از ساختمان بیرون میره و آدم‌هاشون از اونجا میرن رو زمین می‌شینه و گریه می‌کنه رضا دلداریش میده و میگه گفتم نیا اینجا اما گوش نکردی! مسعود میگه کارای شناسنامه بچه رو بکن یه مقدار پول برای درمان بچه هم بده اما نذار که بفهمه من می‌دونم و از طرف منه رضا میگه خیالت راحت. پانی در استانبول سر قرار با کسی میره و ازش پول‌ها رو دریافت می‌کنه وقتی پولارو می‌گیره به وکیلش در ایران زنگ میزنه و میگه پولو گرفتم وکیل هم سفته‌ها و چک‌های ضمانت را به وکیل حمید فرنهاد میده و میگه رسید این مدارکو براتون می‌فرستم تا امضا کنین وکیل بهش میگه رسید چیه دیگه؟ یه پولی بین ماها جابجا شده برای ضمانت یه سری مدارک دادم الانم گرفتم یعنی نه خانی اومده نه خانی رفته و از اونجا میره. پانی به شرکت سوری که سماوات ساخته رفته و پول‌ها را به آنها میده تا طبق گفته حمید دو ماه پول‌ها دستشون باشه و بعد از دو ماه اصل پول به همراه ۱۶ درصد سود دریافت کنند.

وقتی پانی از ساختمون بیرون میاد و از اونجا میره سماوات به مالک زنگ می‌زنه و بهش میگه همین الان پانی از شرکت بیرون اومد و پولارو داد منم یک سری آشغال کاغذ ریختم تو چمدون به عنوان مدارک شرکت بهش دادم. مالک و سماوات با همدیگه می‌خندن که مالک بهش میگه الان یکم دلت خنک شد؟ سماوات خنده‌اش شدت می‌گیره و در آخر تبدیل به گریه می‌شه مالک هم پاش شروع به گریه کردن می‌کنه. سماوات بهش میگه پسر خودمو با دستای خودم کفن کردم داغ اینو چه جوری رو دلم خنک کنم؟ سیما به خواسته طلوعی به خانه‌اش رفته و او باهاش درباره رضا شفاعت حرف می‌زنه که هیچ وقت جاش تو زندگیش پر نشد هیشکی شفاعت برام نمی‌شه بالاخره اون رفیق ۴۰ ساله من بود! سپس ازش می‌خواد تا زودتر به خیریه برگرده اما سیما بهش میگه بهتره من زیاد تو چشم نباشم به خاطر همین برادرزاده شفاعتو بزاریم بالا سر کار بهتره منم هر کاری که از دستم بر بیاد واسه این خیریه انجام میدم مسعود قبول می‌کنه. پانی به تهران برگشته و وکیلش رفته دنبالش او با دیدن مدارک شرکت بهش میگه همه چیز خوب پیش رفت؟ مطمئنی؟ پانی میگه آره. وکیل میگه من خیلی گشتم درباره این شرکت اما چیزی پیدا نکردم پانی بهش میگه جایگاه اون شرکت کاملاً مشخص بود اینم مدارکی که بهم دادن!

وکیل خیالش راحت نمی‌شه و با پانی میرن سراغ کسی که توی تشخیص مدارک اصل و جعل تبحر خاصی داره. او با دیدن اون مدارک بهشون میگه دمش گرم چقدر کارش تمیز بوده واقعاً پولی که گرفته حلالش باشه آنها جا می‌خورند و میگن یعنی چی؟ اون مرد بهشون میگه این جعلیه ولی کار آدمی توی داخل کشور نیست یکی از اونور آب اینو درست کرده کارشم خیلی تمیز و دقیق بوده واقعاً تشویق داره کارش. آنها شوکه شدن و پانی با عصبانیت آدم‌هایشان را جمع می‌کند و به طرف کارخانه حمید راهی میشن. سیما متوجه این موضوع شده و به مالک زنگ می‌زنه و خبرو میده. پانی اول خودش تنهایی به داخل کارخانه میره و با حمید شروع می‌کنه به حرف زدن و در آخر بهش میگه که فکر کردی کی هستی؟ تو جوجه ماشین می‌خوای پولای منو بالا بکشی؟ سپس آدم‌هایش به داخل کارخانه میان و همه کارکنان را کتک می‌زنند و بعد از کلی کتک زدن حمید از اونجا میرن. مالک شب میره پیش حمید و بهش میگه خوبه که باز بندو آب ندادی ماجرامون تازه شروع شده این اولشه برای اینکه خانواده‌ات تو رو اینجوری نبینن برو یه مدت مسافرت تا خوب شی با هزینه خودم. فردای آن روز طلوعی وقتی از خانه‌اش بیرون میاد دختری جلوشو می‌گیره و میگه چقدر پیر شدی طلوع بهش میگه تو چند سالته که جوونی منو دیدی؟ تو از کجا منو می‌شناسی؟ اون دختر میگه من دخترتم انسیه، مسعود جا می‌خوره….

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال زخم کاری ۳

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا