خلاصه داستان قسمت ۱۴ سریال ترکی وحشی yabani + پخش آنلاین
در این مطلب از پایگاه خبری صفحه فردا خلاصه داستان قسمت ۱۴ سریال ترکی وحشی را مشاهده میکنید. همراه ما باشید. سریال ترکی وحشی، یکی از جدیدترین مجموعههای تلویزیونی سینمای ترکیه است که اخیرا شروع به پخش کرده است. این سریال ترکی از یک فیلمنامه درام بهره میبرد. فیلمنامهای که حاصل قلم هیلال یلدیز (Hilal Yildiz)، سراپ گازل (Serap Gazel)، نازلی سونلو (Nazli Sunlu) و چیسم کاتیلماز (Çisem Katilmaz) به همراهی ملک سون (Melek Seven) است. بازیگران این سریال عبارتنداز؛ هالیت اوزگور ساری (Halit Özgür Sarı) در نقش یامان سویسالان (Yaman Soysalan)، سیما بارلاس (Simay Barlas) در نقش رویا (Rüya)، دولونای سویسرت (Dolunay Soysert) در نقش نسلیهان سویسالان (Neslihan Soysalan)، عثمان آلکاش (Osman Alkaş) در نقش اِشرف علی سویسالان (Eşref Ali Soysalan)، یوردائر اوکور (Yurdaer Okur) در نقش سرخان سویسالان (Serhan Soysalan)، برتان اصلانی (Bertan Asllani) در نقش آلاز سویسالان (Alaz Soysalan)، سرای اوزکان (Seray Özkan) در نقش کاگلا سویسالان (Çağla Soysalan)، آلینا آل (Aleyna Al) در نقش ایس سویسالان (Ece Soysalan)، روژبین اردن (Rojbin Erden) بازیگر نقش عاصی در سریال وحشی (Asi)، سزر آریچای (Sezer Arıçay) در نقش جسور (Cesur)، رامز ملاموسا (Ramiz Mullamusa) در نقش عمت (Umut)، شبنم حسنیصوفی (Şebnem Hassanisoughi) در نقش شبنم سوالپ (Şebnem Sualp)، سلیم جان یالچین (Selim Can Yalçın) در نقش ایلکر سوالپ (İlker Sualp)، بارتو دیلمن (Bartu Dilmen) در نقش روزگار (Rüzgar)، تایانچ آییدین (Tayanç Ayaydın) در نقش گون آیدین (Güven Aydın)، آشکین شینول (Aşkın Şenol) در نقش سلیم (Salim)، ایشیگل اونسال (Ayşegül Ünsal) در نقش فریده (Feride)، گورآی گورکم (Güray Görkem) از بازیگران سریال وحشی در نقش عثمان (Osman)، بیرگول اولوسوی (gül Ulusoy) در نقش یارداگل (Yurdagül).
برای پخش آنلاین این سریال اینجا کلیک کنید.
خلاصه داستان قسمت ۱۴ سریال ترکی وحشی
یامان شروع میکنه به تعریف کردن اون روزی که دزدیده شده بود و همه نفساشون تو سینه شون حبس شده، شبنم میگه میخواد بحثو عوض کنه و میخواد بره چیزی از آشپزخانه بیاره که شبنم بهش میگه شبنم ساکت شو سرجات بشین! سپس به یامان میگه بگو پسرم تعریف کن! او میگه که دهنمو بستن بیهوش شدم وقتی به هوش اومدم تو یه اتاق بودم که بعد یادمه شیشه شکست اون یارو اومد منم با شیشه پاشو زخمی کردم و بریدم بعد میخواد بقیه شو بگه، ایلکر با ترس و استرس بهش نگاه میکنه و شبنم داره سکته میکنه که یکدفعه آسی به دم در میاد و به در میزنه و یامان را صدا میزنه. یامان دم در میره که آسی بهش میگه جسور! یامان میگه جسور چی؟ آسی میگه آدم های یعقوب با خودش بردنش! یامان میترسه و سریعا با آسی به طرف ماشین میرن که رویا میگه کجا؟ الان؟ خیلی مهمه؟ یامان میگه باید برم! و سریع راه میوفتن. تو مسیر یامان با آسی دعوا میکنه و میگه دو روز ولتون کردم! رفتین با یعقوب؟ آنها باهم کمی بحث و دعوا میکنن که یکدفعه جسور وسط خیابون جلوی ماشین میاد که سریع سوار ماشین میشه و اونا فرار میکنن.
یامان ازش میپرسه ماجرا چیه؟ مگه نگفتم نزدیک این یارو هم نباید بشی؟ جسور میگه خواستم تجربه کنم رفتم سراغش ولی ترسیدم نتونستم میفهمی؟ ترسیدم! هرچی شده زیر سر اون داداش عوضیته! میگن دیشب اومدن بسته رو تحویل دادن اونم گرفته دیگه! یامان با عصبانیت میگه نشد یه موضوع و دردسری نباشه اون پاش گیر نباشه! سپس با سرعت میره سمت خونه باغ که مهمونی گرفته. چاعلا با دیدن قرص ها روی میز از آلاز میپرسه این چیه؟ آلاز میگه هرچی هست من که سر قولم هستم پاک پاکم! چاعلا میگه اگه بلایی سر اینا بیاد میخوای چیکار کنی؟ روزگار چی؟ آلاز به بالا اشاره میکنه که جاهلا میبینه داره با یه دختر میرقصه و حسابی باهم گرم گرفتن او بهم میریزه و میره بیرون و گریه میکنه سپس به رویا زنگ میزنه و میگه تا حالا بهت این حس دست داده که اصلا واسه کسی مهم نیستی و دیده نمیشی؟ رویا آرومش میکنه و میگه تو تنهایی روزگار کجاست پس؟ چاعلا میگه اون رو ابراست و هرکاری که دلش میخواد میکنه! رویا میخواد بره پیشش که چاعلا قطع میکنه رویا سریع به آلاز زنگ میزنه و میبینه که او جواب نمیده و سریع میره به سمت خونه باغ.
یامان و آسی با جسور به خونه باغ میرسن که همه رو بیرون میکنن و میگن مهمونی تموم شده سپس یامان میره سراغ آلاز و میگه بسته ای که گرفتی کجاست؟ آلاز میگه میخواستم بگم دست اونه یا اون یکی شایدم یه نفر دیگه ولی همه رو رد کردی و رفتن، چی بگم من دیگه؟! یامان باهاش دعوا میکنه که همان موقع دارو دسته یعقوبو میبینه که اومدن به حیاط خونه باغ سپس به آسی و جسور میگه شما همینجا بمونین سپس درو قفل میکنه روشون و میره پیش اونا. او باهاشون درگیر میشه و میگه گفته بودم نزدیک خانواده من نمیشین! در حال درگیریه که یعقوب با رویا میاد داخل و چاقو گذاشته رو گلوش. آلاز وقتی رویارو میبینه دیوانه میشه و شروع میکنه به شیشه زدن و یامان را صدا زدن که درو باز کنه! اما یامان به یعقوب میگه اون دخترو ول کنه بره من هستم طرف حسابت منم! در آخر آلاز شیشه را میشکنه و به بیرون میرن که یامان بهشون میگه نیاین جلو! سپس به یعقوب میگه باشه منو بگیر بیاین منو بگیرین اون دخترو ول کنین! یعقوب این کارو میکنه و رویارو ول میکنه یامان بهشون میگه از اینجا برین! آسی و جسور میمونن و به حرف یامان گوش نمیدن یعقوب بهش میگه تا فرداش وقت داری پول اون میادو جور کنی بهم بدی وگرنه جنازه این دوتارو میندازم جلو پات و روی بازوش یه خراش میندازه و میرن.
تو خونه همه منتظر بچه ها هستن. نسلیهان اصلا نمیخوابه و تا صبح بیداره و سرهان میره سمت خونه قدیمی یامان تا اونجا منتظرش باشه. بچه ها به خانه میرن که نسلیهان با دیدنشون میگه ساعتو دیدین؟ فکر نمیکنین دیر کردین؟ آنها وقتی زخم روی گردن رویارو میبینن میپرسن چیشده؟ آلاز میندازه گردن یامان میگه برو از اون پسرت بپرس! و آلاز با رویا میره چاعلا هم همه چیزو علیه یامان تعریف میکنه. جسور و آسی وقتی به خانه میرسن یامان را راه نمیدن و میگن تو برو نمیخواد دلت به حال ما بسوزه او میگه مجبورم اونجا بمونم یه سویسالان گفته اون عوضی منو بدزده! اونا جا خوردن و بعد از شنیدن ماجرا آرومش میکنن و میخوان به اعصاب خودش مسلط باشه. وقتی به داخل میرن سرهان را میبینن که اونجاست و بهش میگه کجا بودی؟ سپس به نسلیهان خبر میده حالش خوبه نگران نباش. او با دیدن دستش میگه بریم بیمارستان که یامان میگه چیزی نیست نمیخواد سرتان میگه تو ماشین پس منتظرتم و میره. آسی و جسور بهش میگن که باید چجوری رفتار کنه تا همه چیز مشخص بشه….