خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال غربت
صفحه فردا – فرزانه سمندر – سریال غربت سریال جدید و اختصاصی نماوا است که قسمت اول این سریال از روز جمعه ۱۹ مرداد ۱۴۰۳ ساعت ۸ پخش میشود، بازیگران این سریال آناهیتا درگاهی، مهدی حسینی نیا، بهاره کیان افشار، حسین مهری، ترلان پروانه و … می باشند.
تیزر سریال غربت
خلاصه داستان سریال غربت
در خلاصه کلی سریال غربت آمده است :بعد از زلزله 5 ریشتری افرادی که خانه های خود را از دست داده بودند به همراه خانواده در کمپی استقرار پیدا میکنند.
مردی خلافکار به نام فری که تحت تعقیب پلیس است در کارهای قاچاق از آنها سواستفاده میکند. زنان آن کمپ برای رهایی از اسارت فری نقشه دزدی از کمیته امداد را طوری طراحی میکنند
که مردان آن کمپ از نقشه بویی نبرند.
(تعدادی از زنان یک کارتل مواد مخدر تصمیم به فرار و مهاجرت میگیرند و
در این مسیر برای فرار از صاحب کارشان میبایست از سد او گذر کنند…)
خلاصه داستان سریال غربت قسمت ۲
پسر سیدجلال میاد غربت دیدن وحیده، وحیده مجبور میشه بره باهاش حرف بزنه، ازش میپرسه حاضره بخاطرش خودش رو با قطار بکشه اونم قبول میکنه و روی ریل قطار می خوابه. وحیده ازش میپرسه چرا منو انتخاب کردی من بچه غربتم به دردت نمی خورم، اونم میگه منم بچه صاحب زمین های غربتم بدردت می خورم. اما وحیده میگه کم کم فازت می پره، یکدفعه قطار میاد و وحیده میگه از روی ریل بلند بشه هرچی میگه اون بلند نمیشه یه ثانیه به اصابت قطار مونده بود که وحیده میکشتش کنار و کلی میزنتش که این چه کاری بود که میکنی. اما اون خوشحال بود که نقشه اش عملی شده بود. وحیده با حال خرابش برمیگرده غربت. اونقدر پیش محبوبه گریه میکنه که محبوبه مجبور میشه جلوی دهنش رو بگیره آقاش نشنوه. محبوبه بهش میگه یه کم این پسره رو بازی بدی رفتیم آنتالیا، اونوقت هرکاری بخواهیم می کنیم، صنم داره کار رو جمع می کنه.
ادامه خلاصه داستان قسمت دوم را در اینجا بخوانید.
خلاصه داستان سریال غربت قسمت ۱
پرده اول
تو مقر استقرار که بهش میگفتن غربت مشغول کشیدن غذا برای افراد ساکن بودند تو یه اتاقک صفورا از حال میره، خانمها به کمک صفورا میان و پاشوره اش می کنند که تشنج کرده، می خوان ببرنش درمونگاه اما صفورا راضی نمیشه و میگه من دیگه وقت ندارم کارم تمومه.
فرید تو دست مشغول فروختن دلار بود، صنم با رفیقش بساطشون رو میارن تا گوشه خیابون بچینند و بفروشن، اون نزدیک مرکز جمع آوری پول برای کمیته امداد بود، صنم تمام حواسش به مأمورای کمیته که برای بردن پولها اومده بودند بود.
نامه ای بدست فرید میرسه که حاوی پاسپورتش برای مهاجرت بود. فرید میاد پیش صنم و نامه و پاسپورت رو بهش نشون میده، صنم میگه مبارکه، من کی برم محضر الان برم یا بذارم بپری بعد؟ فرید میگه عجله داری؟ دلت می خواد اسمم رو از شناسنامه ات در بیاری؟ صنم جواب میده دوست دارم تا کسی بو نبرده تمومش کنم و یه المثنی بگیرم. فرید میگه واقعا رفتن اینقدر راحته، اما صنم میگه فرید اگه اذیت میشی دیگه نیا دیدن من ما باهم حرف زدیم گفتم که تا پشتوانه مالی درستی نداشته باشم نمیام عشقم، تو هم الان اولویتت اینه ( به پاسپورت اشاره میکنه) ، اما فرید عصبانی میشه و داد میزنه که آره نیست اولویت من تویی، روزیکه این مهر خورد زیر پاسم فکر می کردم بهترین روز عمرمه اما دیدم نه، گفتم من دیگه پای کدوم بساط برم صنم رو ببینم، من گفتم میریم اونور دو شیفت کار می کنم تو رو به آرزوت میرسونم مگه نمی خواستی رو استیج باشی، خیلی بی معرفتی فقط فکر پولی، صنم میگه الان کار دارم برو بعدا حرف میزنیم، عصر از غربت بهت زنگ میزنم. فرید برخلاف میلش مجبور میشه بره.
صنم پاسپورت فرید رو بدون اینکه فرید بفهمه بر میداره و میبره غربت به محبوبه نشون میده، میگه این آدم قراره دیوار رو برامون سوراخ کنه قرار بود بپره حالا نمی دونه پاسپورتش اینجاست، حالا قراره یه دیوار سه متری رو بخاطر ما بکنه بعد بره، محبوبه بلند میشه میگه عملی ام اما بلیط بختم رو نمیدم دست قاتل شوهرم، صنم میگه قاتل شوهرت همونه که فرید رو فرستاد لا کار داستان، محبوبه میگه این بی وجود اگه نترسیده بود الان فریدونی غربت بود نه فرهاد، تو خوابش هم نمیدید جای داداشش بشینه و حال و روز من این نبود، این همون محبوبه است؟ نگاه میکرد زمین می لرزید، عارت نمیاد بگی خواهرتم؟ صنم میگه: ما یه دیوار کوفتی داریم به کی اعتماد کنیم؟ تو به کی اعتماد داری؟ به این سیف الله ریقو؟ دماغش رو هم نمیتونه جمع کنه، واسه همین میگم فرید به دردمون می خوره، خیلی از من و تو بیشتر کینه داره. محبوبه میگه از کجا معلوم قبول کنه؟ ما رو لا کار نذاره؟ صنم میگه قبول میکنه. الانم دارم میرم به فرید زنگ بزنم.
صنم زنگ میزنه به فرید که مدارک دستش. بقیه دخترها دور هم جمع میشن اما ظاهرا بعضیاشون راضی نیستن چه برای رفتن چه برای دخالت فرید. به صنم میگن تو گفتی ما یه قدمی گنجیم، گنجی که مال خودمونه و تو کمیته امداده، گفتی از شیر مادر واسه ما حلالتره و حالا هم رسیدیم به یه دیوار سه متری که عین رابین هود قراره دیوار رو خراب کنیم و کیسه رو برداریم، تو گفتی ما یه زنیم کار ما نیست یه مرد باید بهمون کمک کنه ، من راضی ام که تو این نکبت دونی هستم ، شما برید حالشو ببرید من آدم فروش هم نیستم منو معاف کنید، محبوبه میگه مگه سربازیه معاف بشی. صنم میگه این داستانش فرید نیست، ادی مورفیش داره برمیگرده. صنم بلند میشه درگیر میشه بقیه جلوشون رو میگیرن.
فرید میاد تو غربت از ماشین پیاده میشه، ننه بتول اعلام میکنه که فریده خانوم اومد.