خلاصه داستان قسمت ۶ سریال ترکی وحشی + پخش آنلاین
در این مطلب از پایگاه خبری صفحه فردا خلاصه داستان قسمت ۶ سریال ترکی وحشی را مشاهده میکنید. همراه ما باشید. سریال ترکی وحشی، یکی از جدیدترین مجموعههای تلویزیونی سینمای ترکیه است که اخیرا شروع به پخش کرده است. این سریال ترکی از یک فیلمنامه درام بهره میبرد. فیلمنامهای که حاصل قلم هیلال یلدیز (Hilal Yildiz)، سراپ گازل (Serap Gazel)، نازلی سونلو (Nazli Sunlu) و چیسم کاتیلماز (Çisem Katilmaz) به همراهی ملک سون (Melek Seven) است. بازیگران این سریال عبارتنداز؛ هالیت اوزگور ساری (Halit Özgür Sarı) در نقش یامان سویسالان (Yaman Soysalan)، سیما بارلاس (Simay Barlas) در نقش رویا (Rüya)، دولونای سویسرت (Dolunay Soysert) در نقش نسلیهان سویسالان (Neslihan Soysalan)، عثمان آلکاش (Osman Alkaş) در نقش اِشرف علی سویسالان (Eşref Ali Soysalan)، یوردائر اوکور (Yurdaer Okur) در نقش سرخان سویسالان (Serhan Soysalan)، برتان اصلانی (Bertan Asllani) در نقش آلاز سویسالان (Alaz Soysalan)، سرای اوزکان (Seray Özkan) در نقش کاگلا سویسالان (Çağla Soysalan)، آلینا آل (Aleyna Al) در نقش ایس سویسالان (Ece Soysalan)، روژبین اردن (Rojbin Erden) بازیگر نقش عاصی در سریال وحشی (Asi)، سزر آریچای (Sezer Arıçay) در نقش جسور (Cesur)، رامز ملاموسا (Ramiz Mullamusa) در نقش عمت (Umut)، شبنم حسنیصوفی (Şebnem Hassanisoughi) در نقش شبنم سوالپ (Şebnem Sualp)، سلیم جان یالچین (Selim Can Yalçın) در نقش ایلکر سوالپ (İlker Sualp)، بارتو دیلمن (Bartu Dilmen) در نقش روزگار (Rüzgar)، تایانچ آییدین (Tayanç Ayaydın) در نقش گون آیدین (Güven Aydın)، آشکین شینول (Aşkın Şenol) در نقش سلیم (Salim)، ایشیگل اونسال (Ayşegül Ünsal) در نقش فریده (Feride)، گورآی گورکم (Güray Görkem) از بازیگران سریال وحشی در نقش عثمان (Osman)، بیرگول اولوسوی (gül Ulusoy) در نقش یارداگل (Yurdagül).
برای پخش آنلاین این سریال اینجا کلیک کنید.
خلاصه داستان قسمت ۶ سریال ترکی وحشی
نسلیهان با رویا حرف میزنه و میگه راسیتش حتی از اینکه اون پسر علی من باشه میترسم! اون تو خیابون بزرگ شده خلافکار شده! اومد خونه بهمون حمله کرد! رویا میگه اون دلیل داشت که اومد، صبح آلاس و روزگار و چند نفر دیگه میرن به خانه یامان تا بهش حمله کنن ولی یامان نبوده و میوفتن به جون جسور همون پسری که دیشب اومده بود یامانم وقتی میفهمه این موضوعو میاد و بقیه شو میدونین دیگه! چاعلا به داخل اتاق میاد و با دیدن رویا جا میخوره که نسلیهان میگه پایین بریم که کار زیاد داریم من باید به دادگاهم برم. تو دادگاه قاضی و بازپرس پرونده از یامان بازجویی میکنن و درباره اون شب میپرسن یامان واسشون توضیح میده که نسلیهان با وکیل به داخل میره و رضایت میده و اونرو تبرئه میکنه. وقتی بیرون میرن آلاس با دیدن یامان که اومد بیرون عصبی میشه و میخواد بهش حمله کنه که جلوشن میگیرن و اشرف خان به سرتان میگه خانوادتو از اینجا بردار ببر آلاس به مادرش میگه چجوری آزاد شدن؟ مسلیهان میگه من رضایت دادم باید میفهمیدی که وقتی حمله میکنی به خونه شون یه عواقبی داره! پس دهنتو ببند دیگه هم چیزی نشنوم سپس سرهان را هم سرزنش میکنه که میدونسته ولی کاری نکرده.
بعد از رفتنشون یامان و آسی با جسور تو ماشینی نشستن که اشرف میره پیششون و بهشون یه کیف پر پول نشون میده و میگه واستون یه پیشنهاد دارم یه دکتر خوب پیدا کردم برای اون دوستتون امید تو آنتالیاست اینم پول درمانشه، یا تا ۳ روز آینده از اینجا میرین و اینو میگیرین یا اینکه اون خونه رو روی سرتون خراب میکنم ایندفعه کنار اومدم با قضیه چون مقصرش نوه ام بود ولی با کوچیکترین اتفاقی ببینم نزدیک خانواده ام هستین دیگه هرچی دیدین از چشم خودتون دیدین! یامان قبول نمیکنه و با آسیر میرن که اشرف به جسور میگه راضیش کن این پیشنهادم فقط تا ۳ روز دیگه ست! آنها وقتی به خانه میرن جسور با کلافگی دنبال لباسش میگرده که یامان میگه دنبال چی میگردی؟ اون میگه همون لباس سبزم که پاره ست میخوام واسه هزارمین بار بپوشمش تو محل پز بدم با بی پولیمون! آنها باهم کمی بحث میکنن و یامان از اینکه او فکر میکنه با اون عکس تو دستش مدام خیال بافی میکنه عصبی میشه و از خونه میره بیرون. رو مبل جلوی در میشینه و با خودش خودخوری میکنه که نسلیهان میره اونجا و یامان با دیدنش جا میخوره.
آنها باهم کمی حرف میزنن و نسلیهان ازش میپرسه تو چیزی یادت نیست؟ یامان بهش میگه از وقتی این چیزا تو سرم افتاده یه چیزهایی یادم میاد که دهنمو گرفتن انداختنم تو صندوق ماشین ولی نمیدونم واقعیه یا زاده ذهنمه! اگه هیچ حسی نداری و فکر نمیکنی واقعیت داره اصلا آزمایشم نمیخواد و میخواد بره که میپرسه اگه هم به خاطر این احتمال رضایت دادی برو پس بگیر هرکاری نمیخوای بکن اما نسلیهان میگه نه ربطی به اون نداره معلومه که تو پسر خوبی هستی یامان لبخند میزنه و میگه ممنونم و میره. فردای آن روز یامان از پشت نرده ها خانه نسلیهان را نگاه میکنه که رویا اونم میبینه و میگه اینجا چیکار میکنی؟ یامان میگه هیچی داشتم رد میشدم و میخواد بره که رویا میگه من بهت حق میدم منم جای تو بودم با خودم میگفتم اگه این خانواده واقعا خانواده من بود زندگیم از چی به چی میرسید بهت حق میدم منم همین بودم اگه جای تو بودم فکر به اینکه زندگیم چی میتونست باشه و الان چی هست واقعا ناراحت کننده ست!
یامان میگه همه چیزو گفتی ولی سوال مهمو نگفتی که این همه سال واقعا نمیتونستن منو پیدا کنن؟ رویا میگه اگه تو واقعا علی باشی نیمدونی که چقدر گشتن دنبالت! هنوز که هنوز روز تولد علی جشن میگیره و منتظره که برگرده! یامان میگه تولد علی کی هست؟ رویا میگه همون روزی که اومدی داخل خونه و چاقو زدی به خاله نسلیهان سامان جا میخوره و رویا میگه که هنوز فراموشش نکردن! یامان میخواد بره که از دوز آلاس میاد و با دیدنش میگه تو اینجا چیکار میکنی؟ تو با چه رویی اومدی اینجا؟ و میخواد بهش حمله کنه که سرهان از راه میرسه و به آلاس میگه برو و باهاش اتمام حجت میکنه که داری صبرم لبریز میکنی و ازش میخواد از خانواده اش دور بمونه! نسلیهان با دوستش مادر رویا حرف میزنه درباره یامان که موهاشو هم بهش داده بود واسه آزمایش او میگه همچین چیزی نیست و دست برداره از این فکر و خیال در آخر میندازه تو سطل آشغال موهای یامانو. شب به خانه سرهان میرن و اونجا به سرهان میگه که یامان موهاشو داده بوده برای آزمایش به نسلیهان سرهان عصبی میشه و آخر شب با آدم های میرن به خانه یامان و وقتی میره واسه خرید نو، تو مسیر برگشت جلوشن میگیرن و شروع میکنن به کتک زدنش یامان به سختی خودشو میرسونه به خانه. فردای آن روز به در خانه می کوبن که آنها فکر میکنن اشرف اومده بیرونشون کنه چون مهلت سه روزشون تموم شده ولی وقتی باز میکنن درو با خبرنگارها و اشرف و نسلیهان روبرو میشن که نسلیهان اونو علی صدا میزنه و بغلش میکنه…..