خلاصه داستان قسمت اول تا آخر فصل سوم سریال زخم کاری
در این مطلب از پایگاه خبری صفحه فردا خلاصه داستان فصل سوم زخم کاری را برای طرفداران این سریال جذاب قرار داده ایم. این پست هر هفته بعد از پخش قسمت جدید بروزرسانی می شود و دوستداران این سریال میتوانند مطالعه کنند، پس با ما تا آخرین قسمت همراه باشید. باید اطلاع دهیم که این سریال محبوب، جمعه ۲۵ خرداد ساعت ۸ صبح از فیلیمو پخش میشود. در این فصل هم با داستانهای جدیدی مواجه خواهیم شد و هم چهرههای تازهای پا به سریال میگذارند. فصلی که آبستن اتفاق زیادی است. جواد عزتی، رعنا آزادیور، کامبیز دیرباز، الناز ملک و… در فصل سوم زخم کاری حضور دارند.
خلاصه داستان سریال زخم کاری
فصل 3 با با نگاهی جدید به کتاب شکسپیر وارد می شود. سکانس پایانی فصل قبل سرشار از نکتههایی است که مخاطب را چشم انتظار فصل سوم آن میکند. مراسم خاکسپاری میثم و سمیرایی که دیگر نایی برای روی پا ایستادن ندارد و فقط انگیزه کشتن طلوعی او را سر پا نگه داشته است. میثم بر روی دستان جوانان فامیل به خانه ابدی بدرقه میشود و تمامی شخصیتهای اصلی درون کادر حضور دارند. طلوعی که در نمایی دورتر ایستاده است به تمامی ماجرا نگاه میکند. سمیرا حالا با اسلحهای که در جیب پالتویش پنهان کرده به سراغ طلوعی میرود تا او را بکشد. حالا دیگر سمیرا با دیدن مالک دست و پای خود را گم کرده و منگ و گیج به ورود مالک نگاه میکند. مالک با تنه زدن به سمیرا از او میگذرد. به سمت جنازه پسرش میرود. لحظهای میایستد و گریه میکند و بعد به سمت طلوعی و سمیرا بر میگردد و در میان نگاه حیرت زده حاضرین طلوعی را در آغوش میکشد. صحنهای غیرقابل انتظار که همه را شوکه کرده است. نگاههای مالک حالا حرفهای بسیاری دارد. او به دنبال چیست؟
قسمت ۹ فصل سوم سریال زخم کاری
سیما صبح میره دم در خانه اسپاد و ازش میپرسه که چرا هرچی زنگ میزنم جواب نمیدی؟ چرا هنوز خونهای نرفتی سمت شرکت! اسپاد بهش میگه امروز نمیرم حوصله ندارم سیما وقتی سر و وضعشو میبینه بهش میگه این چه وضعیه؟.… برای خواندن ادامه مطلب روی تیتر کلیک کنید.
قسمت ۸ فصل سوم سریال زخم کاری
زمان گذشته، مادر سیما تمام وسایل خانهشان را به سمساری فروخته و به سیما میگه تا آماده بشن که برن. سیما میپرسه پیانومو نمیبریم؟.… برای خواندن ادامه مطلب روی تیتر کلیک کنید.
قسمت ۷ فصل سوم سریال زخم کاری
زمان قدیم مالک دیر وقت به خانه میره که سمیرا بهش میگه چرا انقدر دیر کردی؟ واسه چی انقدر دیر میای خونه؟ مالک میگه کار داشتم برای چی باید زود بیام تو خونهای که به زور باهام ازدواج کردن؟! سمیرا ازش میپرسه تو چرا خودت اومدی باهام ازدواج کردی اگه نمیخواستی؟.… برای خواندن ادامه مطلب روی تیتر کلیک کنید.
قسمت ۶ فصل سوم سریال زخم کاری
زمان گذشته، ریزآبادیها وقتی مالک میره پیششون تا از عشق و علاقهاش به منصوره بهشون بگه آنها حسابی کتکش میزنند پانی وقتی میفهمه میره پیش مالک و با دیدن سر و وضعش ناراحت و به هم میریزه و بهش میگه کی دلش اومده همچین بلایی سرت بیاره؟ مالک به پانی میگه پانته ا برو به منصوره بگو تا پای جونم پاش وایسادم ازش دست نمیکشم..… برای خواندن ادامه مطلب روی تیتر کلیک کنید.
قسمت ۵ فصل سوم سریال زخم کاری
زمان قدیم؛ مسعود طلوعی آدمهایش را به صف کرده تا کل تهران را بگردند و زن پنهانیش به اسم نجمه را پیدا کنند وقتی آدرسشو گیر میارن رضا شفاعت به مسعود زنگ میزنه و میگه بچهها پیداش کردن لازم نیست بیای اینجا خودم همه کارهارو میکنم الان بیای به هم میریزی، اما مسعود قبول نمیکنه و آدرس میگیره..… برای خواندن ادامه مطلب روی تیتر کلیک کنید.
قسمت ۴ فصل سوم سریال زخم کاری
زمان گذشته، مالک در حجرهای کنار طلوعی در حال کار کردن که وقتی بیرون از حجره میره پانی را میبینه پانی با نگرانی پیشش میره و میگه به کمکت احتیاج دارم پدرمو پلیس برد به جرم قاچاق کالا.… برای خواندن ادامه مطلب روی تیتر کلیک کنید.
قسمت ۳ فصل سوم سریال زخم کاری
پسر سماوات عبدی در حال آوردن مدارکی از دبی بود که دستمالچی میخواست که کشته میشه. مراسم گرفته میشه و مالک نمیتونه بره داخل و تو ماشین نشسته که سمیرا میره پیش مالک تو ماشین و باهاش حرف میزنه. مالک گریه میکنه و میگه این قضیه کی تموم میشه؟! همه دارن میمیرن! دیگه نمیکشم!… برای خواندن ادامه مطلب روی تیتر کلیک کنید.
قسمت ۲ فصل سوم سریال زخم کاری
زمان قدیم، مالک به دفتر شفاعت میره و اونجا با دیدن منشیش سیما ازش میپرسه از کارت راضی؟ او میگه بله خیلی ممنونم ازتون مالک میگه اگه اینجایی واسه هوش و ذکاوت خودته من کاری نکردم که همان موقع شفاعت میاد و دارویی که سیما دنبالش بوده را بهش میده او ازش تشکر میکنه سپس شفاعت میره تو اتاقش و درو میبنده.… برای خواندن ادامه مطلب روی تیتر کلیک کنید.
قسمت ۱ فصل سوم سریال زخم کاری
مالک مسافرکشی میکنه. طلوعی به دفتر به نفر رفته و درباره پروژه پتروشیمی حرف میزنه اون طرف بهش میگه این پروژه رو زودتر استارت بزن طلوعی میگه من از خدامه زودتر تموم بشه برم اونور آب. او ازش میپرسه بری؟ کجا؟ طلوعی میگه من بعد از مرگ ریزآبادیا خیلی رفتم تو چشم دیگه بسه… برای خواندن ادامه مطلب روی تیتر کلیک کنید.