آخرین مطالب سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، هنری و ورزشی را در پایگاه خبری صفحه فردا دنبال کنید.

خلاصه داستان قسمت ۲ سریال فراری از شبکه یک سیما + پخش آنلاین

در این مطلب از پایگاه خبری صفحه فردا شما شاهد خلاصه داستان قسمت ۲ سریال فراری هستید همراه ما باشید.

در این مطلب از پایگاه خبری صفحه فردا شما شاهد خلاصه داستان قسمت ۲ سریال فراری هستید همراه ما باشید. این مجموعه تلویزیونی در فضای درام و اجتماعی با هدف معرفی شهدای مدافع حرم تولید شده است. قهرمان این مجموعه تلویزیونی یک نوجوان به‌نام هادی است. در ادامه سریال، مقاطع دیگری غیر از دهه ۷۰ را هم می‌بینیم که نقش جوانی شخصیت اول هم در سریال حضور دارد. سریال «فراری» ۳۵ قسمت دارد که در دو فصل پخش خواهد شد. فصل اول ۲۱ قسمت و فصل دوم ۱۴ قسمت خواهد داشت. هدایت هاشمی، نسرین بابایی، حسین رفیعی، شهرام قائدی، علی زرمهری، شهین تسلیمی، جواد خواجوی، شهروز آقایی‌پور، مجید پتکی، افشین آقایی، حسین اجاقلو (بازیگر نوجوان) و زین‌العابدین تقی‌پور از جمله بازیگرانی هستند که در این سریال به نقش‌آفرینی پرداخته‌اند.

برای پخش آنلاین قسمت اول سریال فراری اینجا کلیک کنید.

قسمت ۲ سریال فراری

هدی کلافه ست و به زنی که کنار او بساط کرده تو شنبه بازار میگه هیچکی نیست! با تمام پس اندازی که داشتم اینارو درست کردم همینقدر هم تو خونه دارم ولی کو فروش؟ باید هادی فروشو انجام میداد که نیست! اون زن میگه غصه و حرص نخور نباید روی اون پسر حساب باز کنی که اونم بچه ست به فکر بازیه! هادی با رحیم و فری دوستاش رفتن به جنگل اونجا هادی میپرسه مطمئنی اینجا امنه کسی نیست؟ خانمی به اسم وجیه با پسرش ساعد رفتن پیش هدی و وجیه که از هدی حسابی خوشش اومده به هوای خرید زیورآلات دست  میخواست هدی را ببینه اما ساعد همه ی فکر و ذکرش پیش فوتبال و جام جهانیه. هدی که قصدشو فهمیده بهم میریزه ساعد یهو چندتا زیورآلات برمیداره و میگه همه ی اینا قشنگه همه شو میخوام هدی میگه فروشی نیست به خانم ها فقط میفروشم اولین پسری هستی که میبینم به گوشواره و گردنبند علاقه داشته باشه! صدای هیاهوی کسایی که فوتبالو میدیدن بالا میره که ساعد با کلافه گی میگه من که گفتم مامان بعد از فوتبال بیایم! و میره که هدی پولو به وجیه برمیگردونه. زنی که کنار هدی بود میخنده و میگه خوب حسابشو گذاشتی کف دستش حال کردم! هادی و رحیم تو جنگل صدایی میشنون و میفهمن که کسی داره با قایق میاد اونجا که میرن پشت درخت مخفی میشن. فری که دست به یکی کرده بوده و اونارو به شکارچیا لو داده بوده بهشون میخنده و لوشون میده.

آنها تور رحیم و غازی که برداشته بود برای طعمه را میگیرن و میگن اینا پیش ما میمونه و ازشون میخوان برن از اونجا ها ی حسابی عصبی میشه ولی رحیم استرس میگیره و میگه بابام منو میکشه اگه بفهمه! بالاخره تیم ملی گل میزنه و تیم ملی ایران صعود میکنه به جام جهانی همه ی مردم ریختن تو خیابون و خوشحال میکنن. هادی رفته به شنبه بازار پیش هدی و بهش میگه اگه حرفی شد از امروز من پیش تو بودم باشه؟ هدی میگه کارت به دروغم کشیده؟ حتما ماجرای شماره آره؟ هادی میگه واسه من تله گذاشته بودن تو فقط اینو حواست باشه که من امروز پیش تو بودم! هادی فری را میبینه که بهش تیکه میندازه هادی دنبالش میدوعه و میرن جلوی در خونه همون قهرمان کشتی جهان و باهم دعواشون میشه که  قهرمان میاد بیرون و جداشون میکنه. مردم اونو دوره میکنن و رو کولشون میزارنش و میگردونن هادی با لبخند بهش نگاه میکنه. وقتی او سوار ماشینش میشه و میخواد بره ها ی میره و بهش میگه من خیلی دوست دارم مثل شما قهرمان جهان بشم و بهش میگه که تو باشگاه ورزشیشون خیلی خوب کشتی میگیره او به حرفاش گوش میده و میگه تمام تلاشتو بکن من از مسابقه ها دنبالت میکنم الان باید برم و میره.

حسن بستنی را از کارخانه بار میزنه و میبره تا بین مردم پخش کنه به مناسبت راهی شدن تیم ملی به جام جهانی. حسن دنبال هادی میگرده ولی پیداش نمیکنه که میره سالن کشتی که میبینه هادی اونجاست و داره تمرین میکنه. هادی با رسول خواهرزاده آقا رضا هم تمرینیه که باهم دعواشون میشه. رضا میره جلو و میگه دارین چیکار میکنین؟ ۱۰۰ بار بهتون گفتم کشتی اول ورزش پهلوانیه بعد قهرمانی!  اگه این کارهاتونو ادامه بدین جفتتونو از مسابقه حذف میکنم الانم برین خونه تا فرداشب! حسن تو راه با هادی حرف میزنه و میگه تو این یه سال اینجا داری تمرین میکنی هنوز نتونستی با این رسول رفیق بشی؟ هادی میگه اون اصلا از اول رفیق من نبوده و نمیتونم باهاش رفیق بشم آقا رضارو هم به خاطر شما میرم پیشش و در اسرع وقت پول که جمع کردم میرم باشگاهی که میخوام تا به قهرمانی نزدیکتر بشم! هادی شبنم خواب میبینه کنار درباره و یه توری اوناست که پرنده های مرده و خونی بهش وصله و یه پرنده هم دستشه که پدرش صداش میزنه و میگه داری چیکار میکنی؟ فردای آن روز میره پیش مادرش و میبینه او خیلی ناراحته و وقتی ازش میپرسه دلیلشو مادرش میگه چرا دیروز نرفتی کمک خواهرت؟ و سرزنشش میکنه هادی میخواد بحثو عوض کنه و میگه خون تو خواب یعنی چی؟ مادرش که ناراحته میگه نمیدونم ولی اینو بدون برای رسیدن به هدفت نباید از هر راهی رد بشی! و میره. ها ی تو مدرسه میره پیش رحیم و میبینه ازش دلخوره که سعی میکنه از دلش دربیاره و میگه خودت اونجا بودی دیگه من که تقصیری نداشتم کاری نمیتونستم بکنم ولی بعد از مدرسه میریم پیش پدرش ازش تورو میگیریم شنیدم پدرش خوبه. آنها به حیات وحش میرن که انواع پرنده ها اونجاست. آنها اونجا با پدر فری حرف میزنن و میگن که تورو گرفته و پس نمیده پدرش میگه که من میرم میگیرم میارم واستون ولی سمت شکار نرین!….

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال فراری از شبکه ۱ سیما

مطالب مرتبط
دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.