کیمیا خلج بازیگر، نویسنده و کارگردان جوان این اثر که در بسیاری از کارهای حشمتی همکاری کرده، اینبار در این نمایش و در قالب یکی از کاراکترهای این نمایش نیز بازی میکند، این نمایش که در واقع چند پرده از چند جلسه دادگاه خانواده را به مخاطب نشان میدهد، از نظر متن و بازیها و کارگردانی،شخصیتپردازی موفقی داشته است.
اینبار بر خلاف همیشه که طراحی صحنه در عین سادگی خلاقیت و کاردبردهای ویژهای در نمایشهای حشمتی داشت، با طراحی صحنهای به شدت ساده و البته کافی روبرو هستیم و نمایش بیش از صحنه نیاز به تسلط بر متن و بازیها دارد، ریتم اثر مثل تمام کارهای حشمتی آنقدر روان است که شما همیشه حس میکنید چقدر زود نمایش به پایان رسید و در واقع از آن آثاری نیست که بخواهید زودتر از سالن خلاص شوید بلکه همچون آثار سابق این گروه، شما دچار معادلسازی و همذاتپنداری با اثر خواهید شد، مثل باقی کارهای او با خلق موقعیت و کاراکتر طنزی باورپذیر و اجتماعی را ایجاد میکند که نشان از جهانبینی جامعهشناسانه و روانشناسانه نویسنده و کارگردان دارد، او آسیبشناسیِ مسائل روز را در قالب بیان کمدی در دو اثر اخیر خود به خوبی به نمایش گذاشته است، مثلا روناک برخوردار در اپیزود آخر یکی از تکان دهندهترین زیرمتنها را ایجاد کردهاست، مسئله لایوهای اینستاگرامی و سوپرایزهای خانوادگی مجازی که گاهی برای کسب درآمد از تمام خطوط اخلاقی میگذرد، نوشتم اخلاقی چون مسئاله مذهب و عرف و صرفا مشکلات مصرف کنندگان ایرانی نیست و این مشکلی جهانی دربارهی اینفلوئنسرها است،
اینکه نوشتم گروه به این دلیل است که در چندین اثر مخاطب و منتقد آثار وی بودهام و امروز نتیجه چند سال کار این جوان را در بستن تیمهای موفق شاهد هستم، همکاری نویسنده و کارگردان و بازیگرانی چون نیما هاشمی سرشت و کیمیا خلج و چند چهره آشنای دیگر که تک تک نام نمیبرم، نشان از این دارد که حشمتی نه تنها به دنبال فروش از طریق نام سلبریتیها نیست بلکه میخواهد مفهوم کارِ گروهی را با ممارست و درک متقابل و روی پا ماندنِ خودش و گروهش جا بیاندازد، همینطور که در دو فیلم کوتاهی هم که ساخت این دوستان با او همکاری داشتند.
اما نمایش رجوع در عین حال که به سمت رئالیسم رفته است و همه فهم است اما خالی از عناصرِ تئاتری نیست، در نوشتن متن و در بازیها و بیان، کاملا تئاتری عمل میکند، اما از هر چیزی مثل اغراق آمیزی و عناصرِ اینچنینی به اندازه بهره برده است، دیالکتیکِ طلاق در قالب کمدی اجتماعیِ رجوع شاید ظاهری آسان داشته باشد اما تسلط بالاتری میخواهد، کسانی که کارهای طنازانهای از این دست کردهاند خوب میدانند که ایجاد موقعیت درست و باورپذیر برای کمدی هنر متن و کارگردانی و بازیگری را همزمان میخواهد و اگر یک بخش نقص داشته باشد اثر خروجی قابل اعتنایی نخواهد داشت.
در استفاده موسیقی در اثر زیاده روی نشده و منطق استفاده از موسیقی و نوع انتخاب آن قابل قبول بود، طراحی صوتی و نور هم اینبار بیش از پیش به سمت سادگی رفت، اگر در این طراحی صوتی و نور و صحنه که بیش از پیش به سمت سادگی رفته است ریشه مسائل اقتصادیِ گروههای جوان تئاتری را جستجو کنید بی شک نباید پای حرفهای منتقدان نشست بلکه باید پای صحبت سازندگان اثر نشست.
این گروه که اغلب از دهه شصتیها و دهه هفتادی ها ترکیب می شود اینبار در همنشینی با بازیگری از نسلی متفاوت یعنی افشین سنگچاپ هم چنان قوام یافته ظهور کرد که بشود بیش از پیش درباره کارِ گروهی آنها صحبت کرد، چیزی که در فضای سینما و تئاتر اینروزها دارد به مشکلات جدی میرسد و قوام و ریتم آثار تولید شده را از بین میبرد، همین است که به یک فضای مطلوب تیمی نمی رسند.
شاید در آینده آثار دیگری از همین گروه در فضای تئاتر و سینمای کوتاه ثابت کند که دور از تنگ نظریها و حسادتها و سنگ اندازیها، می شود تنها غمِ ممیزیها را خورد و دست به دستِ هم داد تا تئاتر و سینمایایران روی پا بماند.
ساقی سلیمانی
منتقد و پژوهشگر