آخرین مطالب سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، هنری و ورزشی را در پایگاه خبری صفحه فردا دنبال کنید.

دانلود قسمت یازدهم سریال رخنه از شبکه یک + خلاصه داستان سریال رخنه قسمت ۱۱

رخنه، سریال جدید این روز‌های تلویزیون، صرفاً به حوزه امنیتی محدود نمی‌شود و با دربرگیری ژانر‌های علمی و خانوادگی، تنوع و جذابیت خاصی را برای مخاطبان به ارمغان می‌آورد. سریال رخنه ساخته علی غفاری می باشد. در اینجا لینک پخش قسمت یازدهم سریال رخنه از شبکه یک را خواهیم دید.

سریال رخنه محصول سال ۱۴۰۲ می باشد که از روز چهارشنبه هر شب ساعت ۲۲:۱۵ از شبکه یک سیما در حال پخش است، در ادامه این مطلب لینک دانلود قسمت یازدهم سریال رخنه از شبکه یک را خواهید دید.

دانلود سریال رخنه قسمت ۱۱

https://telewebion.com/episode/0xd2c8b5c

خلاصه داستان قسمت ۱۱ سریال رخنه

عباس با اسلحه به سمت فرامرز میره و میگه منتظرت بودم بشین! فرامرز میخواد از تو کشو اسلحه برداره که عباس میگه تلاش نکن دست منه اسلحه ات! سپس به طرفش یه فلش میندازه و میگه همین الان میشینی پای سیستمت مدارکی که نشون میده سپهر پسرم باهات همکاری نکرده و تو اون ردیابو تو اون آویز ماشین گذاشتی! فرامرز میگه چرا باید این کارو بکنم؟ عباس میگه واسه اینکه اگه این کارو نکنی امشب تو بازداشتگاه باید شام بخوری اونم به جرم حمل اسلحه بدون جواز و غیرقانونی و جعل هویت آقای حمید! او میگه این کارو بکنم که اونا منو مهره سوخته تلقی میکنن و دخلمو میارن! عباس میگه الانم که من اینجام و پیدات کردم تو یه مهره سوخته دیگه به حساب میای واسشون حداقل الان اگه این کارو بکنی بعد از رفتنم فرصت داری که خودتو نجات بدی و فرار کنی فرامرز قبول میکنه و میشینه پای سیستم سپس شروع میکنه تمام مدارکی که نشون میده سپهر بی گناهه را تو فلش میریزه و بهش میده. عباس تا روشو برمیگردونه تا بره همان موقع تک تیرانداز از بیرون تیری تو فرق سر فرامرز میزنه و اونو میکشه عباس جا میخوره و سریع از اونجا بیرون میزنه و به طرف اداره امنیت میره. او فلشو به رئیس میده و میگه خواستم اینو بهتون نشون بدم که متوجه بشین پسر من بی گناهه و واسش پاپوش درست کردن!

حاجی بهش میگه اینارو از کجا آوردی؟عباس میگه این الان مهم نیست حاجی میگه خیلی هم مهمه این مدارک خودشون دچار ابهام میکنه! عباس میگه من اینو آوردم فقط به شما نشون دادم که متوجه بشین بی گناهیه پسرمو میتونیم به کسی نشون ندیم و نگیم! همان موقع یکی از مأمورین به اونجا میاد و عکس هایی از عباس تو مسافرخانه نشون میده و میگه شما اونجا چیکار داشتین؟ عباس ماجرارو میگه که چجوری پیداش کرده و چیشده سپس بهشون میگه هرلحظه امکان داره اونجارو تمیز کنن تا دیر نشده برین اونجا یه کیف همراهش بود که فکر کنم چیز مهمی توش بوده حاجی به مأمورش میگه منتظر چی هستین؟ برین دیگه حکم که دارین! فردا صبح موقع نماز صبح خواندن صفورا ازش میخواد تا بگه چشه؟ عباس همش از زیر جواب دادن در میره که صفورا میگه من نگرانتم این از تو اون از سپهر که اصلا جواب تلفن منو نمیده خوب من دلم هزار راه میره که نکنه اتفاقی افتاده! سپس به عباس با دلخوری میگه من نامحرمم؟ عباس میگه این چه حرفیه؟

صفورا میگه پس بگو چیشده! عباس میگه اگه واست مهمم و بهم اعتماد داری خواهش میکنم دیگه ادامه نده هیچی ازم نپرس و نگران حال منم نباش صفورا میگه مگه میشه؟ عباس میگه آره. وقتی هوا روشن میشه عباس به باجه تلفن عمومی میره و زنگ میزنه به گروگان گیر ها و بهشون میگه باید سپهر به مادرش زنگ بزنه و بهش بگه که حالش خوب هنگ آتش نباشه و کاریه کنه که صفورا متوجه بشه چون از هیچی خبر نداره! بعدش من کاری که خواستینو انجام میدم و تلفنو قطع میکنه. بعد از مدتی سپهر به مادرش زنگ میرنه و نیگه که حالم خوبه نگرانم نباش آوردن مارو اردو اینجا اصلا آنتن نداره صفورا ازش میخواد یه شماره ثابت بده که او میگه ندارم باید برم بعدا دوباره بهت زنگ میزنم و قطع میکنه که صفورا خیالش راحت میشه. الهه تو خونه به پدرش میگه که تنهایی از پسش برنمیام و ازش میخواد بیاد و تو این پروژه باهم کار کنن اما پدرش مخالفت میکنه و میگه نه من بهت گفتم میخوام همه جایگاه خودشون باشن و جای تو اونجا نیست!

تو آزمایشگاه الکترونیک الهه مداری که لازم داشتن را همان موقع رییس پروژه به اونجا میاد ومیگه خوب حالا که ساخته شده تا هستم آزمایشش کنیم آنها آزمایشو انجام میدن ولی به نتیجه نمیرسن و درست مدار عمل نمیکنه رییسشون به ناصر میگه کلی قطعه قراره ساخته بشه که این هنوز اولیه که هنوز درست ساخته نشده! شما هرکاری میخوای بکن ولی من دستور وارد کردن این قطعاتو میدم و میره. تو اداره حفاظت درباره رعنا و شوهرش اطلاعاتی به دست آوردن که مشورت میکنن. پدر الهه به محل کار الهه اومده که ناصر با دیدنش شروع میکنن به حرف زدن که خوشایند دکتر ناصر نیست. موقع رفتنش تو ماشین پدر الهه بهش اشاره میکنه که ناصر میره پیشش او بهش میگه واقعا ازت توقع نداشتم! تو فکر کردی من زیرآب دخترمو دارم میزنم؟ و باهم سروع میکنن به بحث کردن که عباس از فرصت استفاده میکنه و قرصی که گروگانگیر ها بعش داده بودن را سریع میزاره تو جای قرص جوشان ناصر و حسابی هم بهم میریزه. عباس ناصر را به خانه اش میرسونه. شب مینا میره پیش ناصر تو اتاق تا باهاش حرف بزنه که میبینه او افتاده روی زمین و با ترس و نگرانی اسمشو فریاد میکشه!…..

مطالب مرتبط
دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.