دانلود قسمت پانزدهم سریال رخنه از شبکه یک + خلاصه داستان سریال رخنه قسمت ۱۵
رخنه، سریال جدید این روزهای تلویزیون، صرفاً به حوزه امنیتی محدود نمیشود و با دربرگیری ژانرهای علمی و خانوادگی، تنوع و جذابیت خاصی را برای مخاطبان به ارمغان میآورد. سریال رخنه ساخته علی غفاری می باشد. در اینجا لینک پخش قسمت پانزدهم سریال رخنه از شبکه یک را خواهیم دید.
سریال رخنه محصول سال ۱۴۰۳ می باشد که از روز چهارشنبه هر شب ساعت ۲۲:۱۵ از شبکه یک سیما در حال پخش است، در ادامه این مطلب لینک دانلود قسمت پانزدهم سریال رخنه از شبکه یک را خواهید دید.
دانلود سریال رخنه قسمت ۱۵
https://telewebion.com/episode/0xd46d200
خلاصه داستان قسمت ۱۵ سریال رخنه
الهه با پدرش از خانه بیرون میان تا جایی برن که حامد از دور سلام میکنه و ازشون میخواد اجازه بده اونارو برسونن الهه پیش حامد میره و تو ماشین میشینه. ولی وقتی میخواد روشن کنه الهه میگه روشن نکن لازم نیست برسونی مارو اومدم اینجا نه واسه رسوندن واسه اینکه نمیخواستم مثل بچه ها از هم فرار کنیم خواستم مثل دوتا آدم بالغ حرف بزنیم. حامد میگه باشه حرف بزنیم الهه میگه ازت میخوام بهم فرصت بدی تا بیشتر درباره خودمون فکر کنم حامد میگه به چی فکر کنی؟ چی داری میگی؟ ببین واسه یه مسئله کوچیک چیکار داری میکنی و چقدر داری بزرگش میکنی! الهه میگه مشکل همینجاست که تو مشکلو کوچیک میبینی! من دارم الان یه حامدی میبینم که اینجوری نبود و واسم تازگی داره! یه حامد خودخواه و جاه طلب که واسه رسیدن به هدفش هر کاری میکنه! حامد عصبی میشه و میگه الان داری رسما به من توهین میکنی! الهه میگه نسبت به توهین و خیانتی که تو در حق من کردی این هیچیه حامد میگه الان میگی چیکار کنم؟ من قبول دارم اشتباه کردم معذرت میخوام الان چیکار کنم؟ الهه میگه یه مدت منو تنها بزار و میره. صوفی با خانم طلوعی تو ماشین قرار میزاره و بهش عکس های مهتاب قادری را نشونش میده و ازش میپرسه میشناسیش؟
خانم طلوعی تأیید میکنه و میگه این همونیه که به عماد نزدیک شده بود! ولی چیزی درباره اش نمیدونم! سپس قبل از رفتنش میپرسه رعنا وفائی چقدر باید بمونه خونه ام؟ امنیت ندارم! صوفی میگه دو سه روز. نوشین که همان مهتاب قادری هست به فردی به نام هومن تماس میگیره و باهاش یه جا قرار میزاره. هومن میگه بعد از این همه وقت اومدی که چی؟ نوشین میگه واسه خاطرات این شهر دلم تنگ شده بود تمام خاطراتم با تو وقتی میگم دلم واسه خاطرات و این شهر تنگ شده یعنی در واقع واسه تو دلم تنگ شده. سپس باهم کمی صحبت میکنن و هومن میگه که بعد از این همه وقت اومدی تا منو به خاطر ازدواج اجباریم منو مقصر بدونی؟ تو یهو بدون هیچ خبری رفتی! نوشین میگه آره رفتم چون پدرت منو فرستاد که برم چون به ازدواج ما راضی نمیشد اینو خودتم میدونی! هومن میگه آره ولی اگه میگفتی منم میومدم باهات! نوشین میگه پدرت به فکر همه جا بوده منو تهدید میکرد. هومن میگه چه تهدیدی؟ نوشین میپرسه چه فرقی میکنه؟ هومن باکلافگی میگه مهمه نمیتونی بعد از سالها بیای یه چیزی بگی ذهن منو بریزی بهم دوباره بری! سپس بعد از کمی حرف زدن هومن میرسونتش به هتل.
صوفی با رعنا قرار میزاره و بهش میگه این شارژر را بگیر و ببره با خودت گوشی خلیلو میزنی بهش از گوشی زنگ میزنی به من تا روی گوشیش ردیاب و شنود نصب بشه رعنا قبول میکنه. عباس و ناصر به سر خاک پژمان میرن که سالگردشه. اونجا عباس جلو نمیره و دور وایساده که مادر مینو میره پیشش و ازش میخواد بیاد جلو مینو حرص میخوره. رعنا وقتی به خونه میره صدای گریه های بچه هاشو میشنوه که میره سریع پیششون و میپرسه چیشده؟ اونا بهش میگن که پدرشون کتک زده رعنا دلداریشون میده و با عصبانیت به در حموم میزنه و سرش داد میزنه که چرا دست روی بچه هاش بلند کرده! سپس بهش میگه اگه یه بار دیگه انجام بدی اول تورو میکشم بعدشم خودمو! او گوشیشو سریع برمیداره و به شارژر وصل میکنه وسط وصل شدن فریبا زنگ میزنه که اتصال قطع میشه رعنا رد تماس میکنه تا ارتباط گرفتنشون ۱۰۰٪ بشه و بعد از اتمام کار سریع میزاره سر جاش و میره پیش بچه هاش. نوشین از هتل بیرون میاد که به هومن میگه تو اینجا چیکار میکنی؟
هومن میگه آخرین بار سر قرار شام نیومدی و رفتی یه شام بهم بدهکار بودی نمیخوای قرضتو بدی؟ نوشین قبول میکنه و میگه باشه بریم. سر شام هومن بهش میگه از وقتی دیدمت همش خاطرات اون موقع ها یادم میاد و ازش میخواد تا برنگرده آلمان نوشین میگه اینجا چیکار کنم؟ من زندگیم اونجاست کارم کلی بدهی دارم اونجا! هومن میگه بمون بهم فرصت بده از زنم جدا میشم من خوشبخت نیستم میخوام دیگه زندگی کنم بدهیاتو هم خودم میدم نوشین میگه من همچین چیزی ازت خواستم؟ مدیونی همچین فکری بکنی حتی ٪. هومن میگه نه چرا باید فکرم نم؟ نوشین میگه یادت نیست پدرت منو به چی متهم کرد؟ که برای پولات کیسه دوختم؟ هومن هرچی بهش میگه او قبول نمیکنه و میگه این قضیه رو کش نده نشدنیه! نوشین بعد از هومن میره پیش رامین او بهش میگه نوشین برگرد او میپرسه کجا؟ چرا؟ رامین میگه پیش خانواده ات من نمیتونم باهات ازدواج کنم زن و بچه دارم. نوشین میگه بعد از ۸ ماه الان تازه داری بهم میگی؟ خجالت نکشیدی انقدر بهم دروغ گفتی؟ رامین گریه میکنه و میگه اونجوری که تو فکر میکنی نیست! نوشین میگه دیگه نمیخوام ببینمت و از ماشین پیاده میشه و میره. عباس وقتی به خانه برمیگرده صفورا بهش میگه مهمون داری عباس میگه کیه؟ و وقتی میره تو سالن میبینه مینو منتظرشه….