آخرین مطالب سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، هنری و ورزشی را در پایگاه خبری صفحه فردا دنبال کنید.

دانلود قسمت هشتم سریال رخنه از شبکه یک / سریال رخنه قسمت ۸

سریال رخنه از سریال های آماده پخش شبکه یک سیما می باشد، سریال رخنه ساخته علی غفاری می باشد. در اینجا دانلود قسمت هشتم سریال رخنه از شبکه یک را خواهیم دید.

سریال رخنه محصول سال ۱۴۰۲ می باشد که از روز چهارشنبه هر شب ساعت ۲۲:۱۵ از شبکه یک سیما پخش می شود، در ادامه این مطلب لینک دانلود قسمت هشتم سریال رخنه از شبکه یک را خواهید دید.

دانلود سریال رخنه قسمت ۸

https://telewebion.com/episode/0xd09bd85

خلاصه داستان قسمت ۴ تا ۸ سریال رخنه

دکتر ناصر رفته پیش مافوقش و میگه دکتر شمس نتیجه نگرفتن این آزمایش واسه استفاده قطعات نامرغوبه من ازتون میخوام چیزهایی که میخوامو در اختیار من و تیمم بزارین تا آی سی که میخوایمو خودم بسازم دکتر میگه خوب به جای درگیر شدن با اینچیزا با قیمت کمتر همون قطعه را وارد میکنیم! دکتر میگه تا کی میخواین وارد کنین؟ اونا جنس خوبو بهاون نمیدن که اسباب بازیشونو میدن بهتون! دکتر میگه چقدر طول میکشه درست بشه این قطعه؟ تا اون موقع میخواین پروژه رو تعطیل کنین؟ سپس در آخر دکتر قبول میکنه و میگه شروع کنین به ساخت قطعه داخلی اگه به موقع ساخته شد که میزاریمش رو تخم چشمامون اگه نه که هیچی از همون قطعه های وارداتی استفاده میکنیم سپس میگه خانم ایمانی هم برکنار میکنم ناصر میگه چرا؟ به خاطر یه اشتباه کوچیک؟ او میگه دیگه تصمیمیه که گرفته شده این همه باهات راه اومدم این بارم تو! سپهر شب به خانه ناصر میره و میگه میخوام با زن دایی مینو حرف بزنم آنها پایین میان و میپرسن چیشده؟ اینجا چیکار میکنی؟ سپهر ازشون میخواد تا ماجرارو واسشون تعریف کنن و بگن که ماجرا چیه مشکل زن دایی مینو با پدرم چیه؟ همون موقع مادر و پدر سپهر هم میان که مینو میگه بیا از خودشون بپرس تا واست تعریف کنن!

صفورا از سپهر پسرش میخواد تا بیاد برگردن برن خونه تا واسش تعریف کنن اما سپهر میگه اگه میخواستین بگین تا الان گفته بودین همین الان بگین به من و نورا که چخبره؟! اونجا بازم بهشون چیزی نمیگن و میبرنشون. فردای آن روز ناصر تو دفتر کارش به آسمانی میگه که برکنار شده و دستور دکتر شمس بوده سپس به جمالی میگه که تو ترفیع گرفتی و جای خانم ایمانی میشینی سپس به جمالی میگه که بره تمام قطعاتی که هست را بررسی کنه. سپهر و نورا باهم میرن به دماوند خونه پدربزرگشون تا ماجرارو واسشون بگه. او تعریف میکنه که پژمان با ناصر و عباس از بچگی هم بازی بودن تا بزرگ میشن و پژمان عاشق صفورا میشه باهم عقد میکنن که عباس غیبش میزنه. چندباری باهم ملاقات میکنن که آخرین ملاقاتشون پژمان کشته شده و عباس با خبر جنازه اش میاد هنوز هم نفهمیدیم که چجوری و کی کشتتش! سپهر میگه خوب ربطش به بابای من چیه؟ پدربزرگش میگه یه سال بعد وقتی عباس میخواست با صفورا ازدواج کنه مینو پاشو کرد تو یه کفش که یا خود عباس پژمانو کشته یا یکیو اجیر کرده! سپهر عصبی میشه و با حالی بد از اونجا میزنه بیرون.

مینو به ناصر خیر میده که نورا با سپهر رفته به خانه باباحاجی برو بیارش او قبول میکنه و با عباس راهی خانه باباحاجی میشن. تو مسیر برگشت عباس به نورا میگه که مینو مادرت اشتباه میکنن نورا میگه شما باید مادرمو توجیح کنین! میدونین سپهر با چه حالی رفت اصلا؟ تو مسیر یکدفعه ماشین جلویی صندوقش میره بالا و شروع میکنه به تیراندازی آنها سرشونو میخوابونن و عباس بازوش زخمی میشه. عباس میپیچه تو فرعی که یه موتوری میره اونجا و با عباس درگیر میشه و عباس زخمیش میکنه ولی او موفق میشه فرار کنه. تو دفتر حفاظت گیج شدن که چجوری ردشونو تونستن بزنن! عباس به بیمارستان منتقل میشه و ناصر به جای امن. حاجی به عباس میگه ماشین را گشتن و تو جای قرآن ردیاب بوده این. ار کجا آوردی؟ عباس میگه به سپهر گفتم واسم بسازه ولی امکان نداره کار سپهر باشه بزار باهاش حرف بزنم اگه کار اون بود خودم میارم تحویلش میدم حاجی میگه نمیشه باید سریع بیاد جواب پس بده الان کجاست؟ او میگه رفته قصر شیرین! سپس فردای آن روز عباس میره سمت قصر شیرین تا سپهر را پیدا کنه و باهاش حرف بزنه سپس به مهرداد میگه حواست به دکتر باشه و میره. شب عباس به خونه سپهر رسیده که وقتی میره میبینه اونجا نیست به جای یه مرد دیگه ست که بهش میگه منتظر بودم بیای پسرت دست ماست به زودی باهات تماس میگیریم عباس میگه سپهر کجاست؟ او میگه یه ساعت پیش از مرز ایران خارج شد و میره. عباس نمیدونه باید چیکار کنه و به صفورا چیزی از این قضیه نمیگه. دکتر را مهرداد به خانه جدیدش میخواد ببره که از یکی از نیروهاشون که بالای ساختمانه و حواسش به امنیت هست با بیسیم میپرسه وضعیت سفیده یا نه؟ ولی وقتی جوابی نمیگیره سریع به یکی دیگه میگه دکترو از اینجا دور کن و خودش با موتور به اون ساختمان میره که میبینه همه بیهوش شدن او تک تیراندازو میبینه و ازش میخواد دستاشو بزار رو سرش و برگرده اما او از همان طبقه میپره پایین روی یکسری تور و فرار میکنه مهرداد جلوشو میخواد بگیره که با ماشین میزنن بهش…

مطالب مرتبط
دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.