آخرین مطالب سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، هنری و ورزشی را در پایگاه خبری صفحه فردا دنبال کنید.

دانلود قسمت هجدهم سریال رخنه از شبکه یک + خلاصه داستان سریال رخنه قسمت ۱۸

رخنه، سریال جدید این روز‌های تلویزیون، صرفاً به حوزه امنیتی محدود نمی‌شود و با دربرگیری ژانر‌های علمی و خانوادگی، تنوع و جذابیت خاصی را برای مخاطبان به ارمغان می‌آورد. سریال رخنه ساخته علی غفاری می باشد. در اینجا لینک پخش قسمت هجدهم سریال رخنه از شبکه یک را خواهیم دید.

سریال رخنه محصول سال ۱۴۰۳ می باشد که از روز چهارشنبه هر شب ساعت ۲۲:۱۵ از شبکه یک سیما در حال پخش است، در ادامه این مطلب لینک دانلود قسمت هجدهم سریال رخنه از شبکه یک را خواهید دید.

دانلود سریال رخنه قسمت ۱۸

https://telewebion.com/episode/0xd585049

خلاصه داستان قسمت ۱۸ سریال رخنه

سارا توسکان در کردستان عراق منطقه اربیل با یه خبرنگار در کافه رستوران قرار گذاشته وقتی پیشش میره فایل صوتی گزارش را به همراه فیلم به خبرنگار میده به همراه تیتر و متنی که باید بنویسه. سپس ازش می‌پرسه چقدر طول می‌کشه فیلم همه جا پخش بشه؟ خبرنگار میگه فوقش نیم ساعت سارا توسکان بهش میگه پس شروع کن و مبلغ پولی را بهش میده. تو خونه مادر مینو همه نگرانن و هنوز خبری از ناصر و عباس ندارند نورا برایش لینک خبری میاد که با دیدن اون کلیپ با مضمون این خبر که ماشین حامل دانشمند سرشناس و به نام ایران در سد ماهون غرق شده و خبری از این دکتر برجسته نیست کسی هنوز نمی‌دونه که فقط یه تصادف بوده یا ترور و در انتهای کلیپ برای سلامتی دکتر دعا می‌کنه که مینو باز هم عباس را مقصر می‌دونه و صفورا هم از طرفی نگران حال برادرشه که نمی‌دونه کجاست هستش و از طرفی نگران شوهرش که نمی‌دونه چه بلایی سرش میاد و الان کجاست! او سریعاً به طرف اداره میره و با حاجی صحبت می‌کنه حاجی بهش میگه هنوز خودمم خبر ندارم عباس کجاست الان می‌خوام برم به سمت سد صفورا ازش می‌خواد که اگر میشه همراهش بره.

اما حاجی بهش میگه الان حال همسر دکتر خیلی بده بهتره شما اونجا نباشین چون عباس دستگیر شده از چشم عباس می‌بینه شما به طرف خانه برین هر خبری شد بهتون سریعاً اطلاع میدم. صفورا با حالی پریشان به طرف خانه راهی میشه و گریه می‌کنه. دوستش با شنیدن خبر بهش زنگ میزنه و سریعاً پیشش میره. جواد در اداره پیش احسان میره و با کلافگی و عصبانیت ازش می‌پرسه تو خبر برگشتن من را به صوفی دادی؟ می‌دونی الان چیکار کردی؟ احسان که از چیزی خبر نداره فایل صوتی گزارش سارا توسکان را برایش میزاره و ترجمه می‌کنه و میگه حق با صابر بود جواد با عصبانیت از اونجا میره. حکم بازرسی خانه عباس صادر میشه. صفورا با دوستش به خانه‌اش رفته و او سعی می‌کنه صفورا را آرام کنه صفورا ازش می‌پرسه نمی‌خوای بپرسی برادرم کیه؟ عباس شوهرم کیه و چیکارست؟ او میگه به من ربطی نداره اگه بخوای میگی صفورا میگه الان که خبر پخش شده و همه فهمیدن لزومی نداره پنهان کنم برادرم دانشمند و عباس محافظش بود الان با ناپدید شدن برادرم عباس را هم بازداشت کردن و گرفتند الان از هیچ کدومشون خبر ندارم دوستش سعی می‌کنه آرومش کنه و میگه همه چی درست میشه غصه نخور.

زنگ آیفون به صدا در میاد که دوستش ازش می‌پرسه اینا کین؟ صفورا میگه نمی‌دونم باز کن درو بیان داخل. مامورین به داخل میان و شروع می‌کنند به گشتن خانه اما چیزی پیدا نمی‌کنند و از آنجا میرن. حاج رسول به دفتر شیرزاد رفته و هرچی منتظر می‌مونه تا او بیاد و باهاش صحبت کنه شیرزاد سر نمی‌رسه سپس منشی شیرزاد بهش زنگ میزنه و شیرزاد به حاجی میگه امروز نمی‌رسم بیام معطل میشین برین. جواد به دفتر کار حاجی میره و فایل صوتی گزارش سارا توسکان را براش میزاره و او گوش میده جواد میگه صابر و احسان این فایلو به شیرزاد دادن و باعث شدند که عباس گیر بیفته حاجی کلافه میشه و بهش میگه جفتشونو بیار پیشم. مینو در خانه مادرش با کلافگی بهشون میگه هنوزم نمی‌خواین باور کنین؟ من از اول گفتم عباس آدم مطمئنی نیست نورا بهش میگه هنوز که چیزی مشخص نیست مینو میگه دیگه باید چی مشخص باشهگ انقدر از قاتل پدرت دفاع نکن سپس ازش می‌خواد تا حاضر بشه و به خانه خودشون برن مادرش بهش میگه نوید خوابه بذار اینجا باشه تا چیزی نفهمه شما برین.

جواد به دنبال احسان و صابر صوفی میره و بهشون میگه باید با هم تا یه جایی بریم آنها می‌پرسند کجا؟ جواد میگه دنبالم فقط بیاین. آنها با همدیگه به داخل دفتر مخفی در یک خانه مسکونی میرن که احسان و صابر جا می‌خورند و بهشون میگن اینجا کجاست؟ جواد میگه حاجی باهاتون کار داره اما فعلاً صابر تو برو داخل صابر به داخل میره و به حاجی میگه اینجا کجاست؟ حاج رسول بهش میگه اینجا دفتر مخفی کار منه یک سری از تصمیمات و عملیات ها اینجا تصویب میشه صابر میگه مثل عملیات ترور دکتر مهرآور؟ حاجی میگه آره سپس به صابر میگه فقط ازت می‌خوام یک ساعت باهام بریم یه جایی و برگردیم بعدش دیگه به سوالات جواب میدم اگه موافق هستی موبایلتو بذار روی میز و بریم. آنها راهی می‌شوند و به یک خانه‌ای امن میرن که چندین محافظ از اونجا محافظت می‌کنه وقتی وارد یه اتاق میشن می‌بینند که دکتر مهراور آنجاست و زنده است آنها شوکه میشن و میگن اینجا چه خبره؟

حاج رسول بهش میگه دکتر زنده است الان خیالتون راحت شد و ازشون می‌خواد برن بیرون و با دکتر صحبت می‌کنه. او بهش میگه اینا رو چرا آوردی؟ ازت خواستم محمود ایمانی و دخترش الهه را بیارین! حاجی میگه مجبور شدم اونارم به موقعش میارم و میره. سپس حاجی با آنها دعوا می‌کنه و بهشون میگه پسر عباس مقدم و گروگان گرفتن و ازش خواستن که یه بلایی سر دکتر بیاره وگرنه بچه‌شو می‌کشن من و دکتر از این قضیه خبر داشتیم و همه اینا حساب شده بود که عباس بره دنبال پسرش اما شما کاری کردین که الان نمی‌دونیم عباس کجاست! صابر میگه چرا از ما مخفی کردین؟ حداقل به شیرزاد می‌گفتین! حاجی میگه به هیچکس هیچی نمیگین هنوز نفوذی بین ما هست شنبه من با قاضی پرونده حرف می‌زنم اگه تونستم عباسو آزاد کنم که هیچی اگه نتونستم تو راه دادگاه باید فراریش بدیم تا بره دنبال پسرش و از اونجا میره….

مطالب مرتبط
دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.