هنری

خلاصه سریال ازازیل قسمت دوم + سریال ازازیل دانلود قسمت 2

در این مطلب از پایگاه خبری صفحه فردا خلاصه ای از قسمت دوم سریال ازازیل که در روز جمعه 5 دی ساعت ۰۰:۰۰ منتشر شده است را برایتان آورده ایم که خواهید خواند.

سریال ازازیل محصولی جدید در ژانر جنایی از شبکه خانگی و پلتفرم نماوا می باشد، در این سریال بازیگرانی با بازی پیمان معادی، پری‌ناز ایزدیار، بابک حمیدیان، علی مصفا، گوهر خیر اندیش، بهرنگ علوی، محمد بحرانی، پاشا جمالی، مریم سعادت ، پیمان معادی و … حضور دارند ، ازازیل به نویسندگی مسعود خاکباز و کارگردانی حسن فتحی و تهیه کنندگی حسن خدادادی از روز جمعه 5 دی ۱۴۰۳در روز های جمعه هر هفته، ساعت ۰۰:۰۰ بامداد از پلتفرم نماوا پخش خواهد شد.

خلاصه قسمت دوم سریال ازازیل

فرزانه در حال بازی با فرزند نوزاد خود بود که فردی به خانه آنها می آید با صدای زنگ فرزانه به خیال اینکه همسرشه در را باز می‌کنده اما ظاهرا فردی با او درگیر شده و او را می رباید، کودک تنها در منزل رها می شود.

سرگرد شریفی با دختری که در اتاق زمین چمن زندانی شده بود در بیمارستان ملاقات می کند، از او درباره جسد دختر پیدا شده می پرسه، دختر یادش میاد که جنازه رو تا وسط زمین حمل کرده و ولش کرده، اما چیزی به زبون نمیاره و روی صورت سرگرد آب دهان میندازه و حالش بد میشه. دکتر میاد و میگه باید چند روز بگذره تا حالش روبراه بشه که بتونه صحبت کنه.

سرگرد به منزل مرجان میره تا از حادثه رخ داده چیزی دستگیرش بشه. شوکا به واحد خودش برمیگرده و یه موزیک میذاره اما مانی میگه کم کنه یا با موبایلش موزیک گوش بده. شوکا به مانی گوشزد میکنه که موقع کار پرده رو بکشه تا شر درست نشه.

سرگرد اتاق های خونه مرجان رو بررسی میکنه  تا یه سرنخی پیدا کنه.

همسر فرزانه میره پزشک قانونی تا جسد پیدا شده رو شناسایی کنه، به مادرش زنگ میزنه و میگه به هیچ کس این موضوع رو اطلاع نده تا ببینن چه اتفاقی افتاده.

سرگرد توی اتاق چیز مشکوکی پیدا میکنه و میاد از شوکا می خواد که بیاد واحد مرجان تا چیزی رو بهش نشون بده، بعد ازش درباره مرجان میپرسه و شوکا بهش میگه مرجان تازه اومده اینجا و چون مریضم بود از قبل می شناختمش، سرگرد درباره تخصص شوکا می پرسه و بهش میگه من متخصص زنان هستم.

شوکا با سرگرد وارد اتاق مرجان میشن که می بینن روی سقف خونه اش پر از عکسای شوکاست، سرگرد علت رو میپرسه، شوکا متعجب میشه.

همسر فرزانه میرسه پزشک قانونی، سرگرد میگه اگه میخواهید میتونید از رو عکس شناسایی کنید اما میگه می خوام خودم ببینمش، با اضطراب وارد اتاق میشه و زیپ کاور جسد که باز میشه حالش بد میشه و براش آب قند میارن که بخوره، سرگرد به همکار جدیدش اسکویی میگه فهمیدی چه گندی زدی طرف رو بردی سر جنازه یه نفر دیگه. اسکویی عذرخواهی میکنه سرگرد میگه برو از یارو عذرخواهی کن و دعا کن ازت شکایت نکنه.

خواهر ناتنی آرشام میره کنار زمین تمرین تنیس تا تمرینات برادرش رو ببینه، بعد از تمرین به حمید که مربیه میگه لطفا به مادر آرشام نگید من میام اینجا، اون همسر دوم پدرم و از من خوشش نمیاد بعد از مربی میخواد به مهمونی که گرفته بره و ازش دعوت میکنه شب بره منزلش تاکید می کنه که تنها زندگی میکنه و میتونن راحت باشن.

رئیس به شریفی میگه مرجان و مهناز آزمایششون یکی بوده و احتمالا باهم بودن.

حمید میره پیش مانی و ازش درباره شوکا میپرسه، مانی میگه شوکا رفته داخل کلانتری یه چندتا سوال ازش می پرسن بعد ولش می کنن. مانی دم لبو فروشی لبو میخوره و به لبو فروش با اشاره به حمید میگه پسرمه اما شعور نداره. حمید میره داخل پیش شوکا. شوکا میگه تو اینجا چیکار میکنی؟ حمید میگه نمیذاشتن بیام تو گفتم مادرم اینجاست. شوکا میگه برای چی اینو گفتی؟ حمید میگه مانی داشت لبو می‌خورد منو فرستاد پیشت.

سریال ازازیل

همسر مرجان تو اتاق بازجویی به شریفی میگه من کاره ای نیستم. شریفی میگه تو ۲۴ ساعته اونجایی تو دوربین ها مشخصه چرا مامورها رو دیدی فرار کردی؟ میگه من ترسیده بودم و خون به مغزم نرسید. شریفی میگه تو رفتی فرودگاه دنبالش، چرا خودت رو جای شوهرش زدی؟ میگه من براش کار می‌کردم به من پول میداد که برم تو اون ساختمون بقیه بفمن شوهر داره. من خودم زن و بچه دارم اگه زنم بفهمه خیلی بد میشه. من تو پاتوقم فرودگاه بودم اونجا با این خانوم آشنا شدم من مسافر می‌بردم فرودگاه. وقتی سوار ماشین من شد دیدم خیلی خانم محترمیه و صحبت رو باز کرد و منم الاغ سفره دلم رو باز کردم و یکدفعه دیدم هتل هستیم باهم. بعد دو روز بهم زنگ زد که رفتم پیشش و با هم رفتیم یه آدرسی. شریفی بازداشتش میکنه. موقع رفتن بازداشتگاه با شوکا احوالپرسی میکنه، بعد نوبت شوکا میشه بره اتاق بازجویی. شریفی از شوکا میخواد که هندزفری شو خاموش کنه، شوکا عذرخواهی میکنه و میگه عادت دارم که موسیقی گوش میدم. بعد شروع میکنه و میگه من یک روز در هفته میرم بیمارستان خیریه تو خانی آباد، اولین بار اونجا دیدمش. گفته بود که چون نتونسته مطبم وقت بگیره اونجا اومده. شریفی میپرسه مشکلش چی بود؟ شوکا توضیح میده که پشتش یه سری زخم بود که می‌گفته نمیدونه خودش ایجاد میشه یا خودم اینکار رو میکنه. بعد فرداش دیدم دارن اسباب کشی می کنن و هر دومون تعجب کردیم. بعد هم جواب آزمایشش رو فرستاد و حضوری رفتم بهش دادم و گفتم مشکلی نداره و بعد هم وقتی از کار برگشتم دیدم تو مهمونی خونمونه. شریفی میپرسه پس دعوت نکرده بودینش؟ شوکا میگه نه خیلی هم تعجب کردم اونجا دیدمش. مثل اینکه از یکی همسایه ها شنیده تولد همسر منه و یه کادو گرفته بوده اومده. شریفی میگه به هیچی مشکوک نشدید؟ شوکا میگه من هنوز تو شوکم که چرا اینهمه عکس از من داشته؟ شریفی میگه اونم نه عکسهای عادی انگار دائم شما رو چک میکرده. شوکا میگه شما اصلا احتمال نمی‌دید که مرجان جایی رفته باشه و بعد خودش برگرده؟ شریفی میگه نه بنظرم قضیه جدی تره.

شوکا میاد بیرون و با حمید میرن چون مانی رو اونجا ندیدن، بعد که حمید و شوکا میرن نشون میده مانی تو ماشینش اونطرفتر بوده، مانی یه پوزخندی میزنه. حمید از شوکا جریان رو میپرسه، شوکا میگه درباره گم شدن مرجان پرسیدن، حمید میگه به تو چه ربطی داشت؟ شوکا میگه هم مریضم بوده هم اینکه شب قبلش خونه ما بوده خب سوال براشون پیش میاد. حمید میگه خب شوهرش رو گرفتن خودش توضیح بده. شوکا میگه حالم خوب نیست من رو ببر خونه، حمید میگه بری خونه مانی میره رو مخت. شوکا میگه درست حرف بزن. حمید میگه نمیدونم چرا سنگ این آدم رو به سینه می‌زنی؟ فکر کردی براش مهمی؟ عین خیالش نبود چرا وانمود میکنی زندگی عاشقانه ای دارید؟ فکر ریرا که هیچ وقت بدنیا نیومد عذابم میده، بچه تو بود اما خواهر منم بود. شوکا میگه چرا حالت اینطوریه چند وقته تراپی نرفتی؟ حمید میگه برم که چی بشه من از همه چیز میترسم تو که میدونی این چیزی که من ازش میترسم از همه چیز واقعی تره. شوکا میگه تو که میگی می‌ترسی چرا نمیای پیش ما؟ حمید میگه تو فکر کردی من میتونم با اون نامرد زندگی کنم؟ شوکا میگه راجع به پدرت درست صحبت کن. حمید میگه به اون هوسباز خوشگذرون میگی پدر که همش سرش تو نقاشیاشه، موقعی که داشتم جون میدادم … شوکا نمیذاره حرفش رو ادامه بده و میگه پیاده میشم.

حمید عذرخواهی میکنه اما شوکا پیاده میشه و خودش میره.

شوکا میرسه خونه هندزفری هاش رو دوباره میذاره گوشش و موزیک گوش میده.

حمید به شماره خواهر آرشام زنگ میزنه و میره پیشش، نگهبان اون لحظه سر پستش نبود و حمید خیلی راحت میره بالا. وارد خونه خواهر آرشام میشه و می بینه کسی نیست بهش میگه پس هیچ کس نیست، دختر میگه نه کسی نیومد، حمید هم میگه خب میگفتی منم نیام، اون میگه خب یه جشن دو نفره میگیریم بعد میگه من میرم لباس راحت‌تر بپوشم. روی دیوار یه تابلو نقاشی بود با امضای مانی ، نظر حمید بهش جلب میشه. میخواد از خونه بره اما دختر نمیذاره حمید میگه من کار دارم بذار برم، حمید می‌ترسه می بینه در قفله، میگه من حتی اسمت رو هم نمیدونم میشه بیای در رو باز کنی، دختر میگه در بازه، حمید سریع در رو باز میکنه بره دختر میگه اسمم رویاست.

شریفی با گروه موسیقی مشغول نواختن ساز پیانو هست گاهی هم چهره فردی خونی به چشمم میاد ، موقع رفتن خانم کتیرایی از افراد گروه سوئیچش رو جا گذاشته بود که شریفی براش پیدا میکنه بهش میده.

حمید میرسه خونه و میره داخل حموم دوش بگیره پیراهنش رو در میاره پشت بدنش جای کلی بریدگی و زخم قدیمی بود ، دوش رو باز میکنه و زیر دوش گریه میکنه…

دانلود سریال ازازیل قسمت ۲

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا