هنری

خلاصه سریال ازازیل قسمت اول + سریال ازازیل دانلود قسمت 1

در این مطلب از پایگاه خبری صفحه فردا خلاصه ای از قسمت اول سریال ازازیل که در روز جمعه ۲۸ دی ساعت ۰۰:۰۰ منتشر شده است را برایتان آورده ایم که خواهید خواند.

سریال ازازیل محصولی جدید در ژانر جنایی از شبکه خانگی و پلتفرم نماوا می باشد، در این سریال بازیگرانی با بازی پیمان معادی، پری‌ناز ایزدیار، بابک حمیدیان، علی مصفا، گوهر خیر اندیش، بهرنگ علوی، محمد بحرانی، پاشا جمالی، مریم سعادت و … حضور دارند ، ازازیل به نویسندگی مسعود خاکباز و کارگردانی حسن فتحی و تهیه کنندگی حسن خدادادی از روز ۲۸ دی ۱۴۹۳ در روز های جمعه هر هفته، ساعت ۰۰:۰۰ بامداد از پلتفرم نماوا پخش خواهد شد.

خلاصه قسمت اول سریال ازازیل

داستان با برگزاری یه جشن تو خونه شروع میشه، آوا تو اتاقش تنها داره با عروسکهاش بازی میکنه که یه عروسک سفید پشت پنجره می بینه، میره به پدرش میگه و میان داخل اتاق و پنجره رو باز میکنه میگه اینجا کسی نیست آوا، وقتی برمیگرده میبینه آوا نیست و رفته داخل کمد، آوا با چراغ قوه به بیرون اشاره میکنه، پدر متعجب برمیگرده، ساعت رو دیوار عقربه هاش به خودی خود سریع می چرخه، پدر عروسک رو دست خانمی می بینه که تکون میخوره و چشمای زن در حال سفید شدنه، از بینی پدر بزرگ خون میاد و میفته رو تخت، چشمهای عروسک هم خونی میشه، آوا سریع در کمد رو می بنده.

خانم دکتر شوکا تو اتاق عمل مشغول جراحی هست، به بیمار روحیه میده و میگه بخاطر بچه ها خوب بشو. دکتر بعد از عمل از بیمارستان خارج میشه، شوهر بیمار میاد پیشش و حالش رو میپرسه و بعد بهش میگه فردا بیاد بیمارستان باهاش کار داره. با ماشین میره تو خیابون یه خانم جنوبی رو میبینه ماشین رو که نگه میداره خانمه غیب میشه، جلوتر پشت چراغ قرمز دختر گل فروش میاد و با لحن ترسناکی بهش میگه امشب مراقب خودت باش خانم خوشگله یکدفعه اونم غیبش میزنه. شوکا میرسه پارکینگ خونه و از ماشینش پیاده میشه میخواد سوار آسانسور بشه عروسک پارچه ای سفید رو داخل آسانسور می بینه سوار نمیشه، میره لابی و با خانم اخوان و گربه اش وارد آسانسور میشه و ازش بابت سرو صدا عذرخواهی میکنه و میگه تولد مانی هست، اگه بیدارند کیک براشون ببرند، خانم اخوان از وجود سرایدار جدید شکایت میکنه که کارش رو بلد نیست و تمیز نیست و البته کمی هم هیزه، خانم دکتر وارد خونه میشه و از مهمونها عذرخواهی میکنه و احوالپرسی میکنه. مهری خانم بهش میگه این زن قرتی (مرجان) اینجا چیکار میکنه، دکتر میگه من فقط یه تعارف بهش زدم، مانی هم بخاطر مهمونها ناراحته که چرا اینجا رو گاوداری کردن، شوکا میگه مگه نگفتم امشب مشروب تعطیله این چه حالیه تو داری؟ بعد لیوان رو از مانی میگیره و میده به مهری خانم و سفارش میکنه مانی دیگه مشروب نخوره.

توی زمین فوتبال جنازه یه دختر پیدا شده، سروان شریفی کنار زمین فوتبال رو بررسی میکنه و از بچه های آزمایشگاه می خواد که از خون ریخته شده نمونه بردارن.

همسر مرجان که از مهمونهای تولد بوده حالش بد میشه، با مرجان وارد یه اتاق میشن که اتاق کار و نقاشی مانی همسر شوکا هست، شوهر. مرجان داخل یه ظرف میاره بالا. شوکا میاد و بهشون میگه کمک نمی خوان بعد میگه از شهین خانم می خواد که بیاد براش شربت آبلیمو بیاره و اونجا رو تمیز کنه. مرجان از دیدن تابلوها شگفت زده میشه و ازشون تعریف میکنه. با رفتن اونها پیش بقیه، شوکا میره اتاق خودش تا لباس هاشو عوض کنه، امیر تو اتاقش داشت سیگار می‌کشید ازش میخواد بره بیرون از اتاق و دیگه سیگار نکشه.

سروان از کارگر زمین فوتبال درباره کارش و دوربین های ورزشگاه میپرسه، اونم میگه من تنها اینجا رو جارو و تمیز میکنم.

سریال ازازیل

مرجان از شوکا درباره خانواده اش میپرسه که چرا نیومدن؟ شوکا میگه اونا شهرستان زندگی میکنند، مرجان می پرسه که شمالن؟ شوکا میگه نه اتفاقا جنوبن. مرجان میگه من فکر میکردم شمالی هستید؟ شوکا میگه بله اما جنوب زندگی می‌کردیم.

شوکا به مهری خانم میگه صبح که از خونه میرفتم همه گلدونهای اتاقم سبز بود اما الان خشک شدن. مهری خانم متعجب میشه و زیر لب میگه خدایا خودت رحم کن.

پلیس همچنان تو زمین فوتبال بوده، سروان به رئیسش توضیح میده مقتول یکی از دخترهای گمشده است اونیکه جنازه رو کشونده اینجا احتمالا کفش پاش نبوده سایز پاهاش هم کوچیک بوده و من حدس میزنم زن بوده که زورش نرسیده جنازه رو بیاره ، به رئیس توضیح میده که اینجا انجام وظیفه می کنم مقتول هم جزو دخترهای گمشده پرونده منه، رئیس میگه پرونده تو توی اداره فقدانیه، این قتله، تو به این کارها کاری نداشته باش برو من خودم رسیدگی میکنم. سروان با ناراحتی محل قتل رو ترک میکنه.

کیک تولد مانی رو میارن، موقع فوت کردن شمع که میشه مانی شمع رو برمی‌داره میاره بالا و بعد سر و ته میکنه تو کیک تا خاموش بشه، شوکا شوکه میشه اما همسر مرجان که واسه تغییر اوضاع شروع به رقصیدن با مانی میکنه و خودش هم ترانه تولد رو می خونه، بعد کیک رو برمی‌داره می‌ماله رو صورت مانی و چاقو رو برمی‌داره رقص چاقو میکنه، شوکا داد میزنه بسه دیگه، مرجان به همسرش میگه عزیزم بهتره بریم تو حالت خوش نیست بعد عذرخواهی می کنن و با خداحافظی میرن، با رفتن اونا مانی هم تو حال خودش نبود.

جسد دختر رو به پزشکی قانونی و بعد سردخانه میبرن، پلیس علت مرگ رو میپرسه دکتر شیفت علت رو سکته تشخیص میده که بعد از مرگ چند متری رو زمین کشیده شده و رها شده و بعد میگه تا صبح گزارش کامل رو میده.

مانی از ساختمون میخواد بره بیرون وقتی میبینه شوهر مرجان جلوی در ساختمونه و داره بالا میاره برمیگرده میره بالا، در واحد مرجان رو میزنه مرجان در رو باز میکنه و میگه که بالاخره اومدی بیا تو نمی خورمت، مانی داخل خونه میشه.

سروان شریفی میره پزشکی قانونی، رئیس میگه تو تا اعصاب منو خورد نکنی نمیری، شریفی میگه من اومدم ببینم حدسم درست بوده و سکته کرده بعد هم خواستن از دست جنازه خلاص بشن اونو ولش کردن وسط زمین فوتبال. رئیس میگه نمیدونم اصلا چرا یه دختر به این سن باید سکته کنه، شریفی میگه شاید با یه چیزی ترسوندنش. رئیس میگه پرونده اش رو فردا صبح رو میزم بردار بخون. شریفی میگه خداشاهده بعد از مرگ همسرم شده روی یه پرونده پافشاری کنم؟ رئیس میگه چرا فکر میکتی من از خون مقتول می‌گذرم، شریفی میگه خواهش میکنم بهم اعتماد کنید من منتظر تماستون هستم.

مانی دیروقت برمیگرده خونه خودش، شوکا میپرسه کجا بودی؟ مانی میگه بیرون بودم تولدمه شب جمعه هم که هست می تابیدم کله ام هم که داغه، قدم میزدم که ذهنم از این زندگی پر از عاطفه و عشق پرت بشه.

آقا پرویز نگهبان ساختمون زنگ میزنه به خانم دکتر و میگه مثل اینکه مرجان خانم که مهمون شما بوده با همسرش دعواش میشه و میندازتش بیرون به منم گفته راش ندم تو، خانم دکتر میگه شما خودتو دخالت نده حالا امشب نذار بیاد داخل اما از فردا راش بده تو و اگه مرجان خانم چیزی گفت بگو من گفتم بیاد.

صبح شوکا بیدار میشه و میبینه مانی تو حموم گیر کرده در رو باز میکنه، مانی صداش میکنه که بیاد تو اتاقش، یکدفعه در می‌زنند شوکا میره در رو باز میکنه آقا پرویز بوده میگه عجب روزی شده امروز، مانی دوباره شوکا رو صدا میکنه شوکا میگه من باید برم پایین یه چیزی شده بعد مشکوک میشه به مانی میگه چی داری میکشی مخفی کردی؟ مانی میگه من نبودم نیایی اتاقم بگردی اینجا حریم خصوصی منه وقتی نقاشی تموم شد بهت نشون میدم. شوکا میگه مگه من مثل توام که مدام تو کار منی. شوکا میاد پایین، همسایه روبروی ساختمون با یه مامور تو لابی بوده، میگه برو بگو خودش بیاد. مامور میگه ایشون میگن شوهر شما پشت پنجره وایمیسته و نگاه میکنه، مرد می گه بگو لخت میاد پشت پنجره میرقصه جلو چشم دخترم. شوکا میگه حتما سوتفاهم شده، مرد میگه مگه دفعه اولشه بهتره بریم کلانتری، شوکا میگه بهتره بشینیم حرف بزنیم اما مرد راضی نمیشه و با مامور میره کلانتری.

مانی همونطور حوله پیچ از آسانسور میاد پایین، شوکا به مانی میگه برن بالا تا بهش توضیح بده. شوکا با عصبانیت در خونه رو باز میکنه میبینه تخم مرغ روی گاز سوخته، مانی میگه ای وای یادم رفت خاموشش کنم. شوکا میگه کی می خوای بزرگ بشی، دست از این هنری بازی هات برداری. چرا طفره میری بگو. مانی میگه اتفاقا تو باید بگی، این کثافتی که داریم توش زندگی می‌کنیم دست پخت تویه.

سروان شریفی زنگ میزنه به رئیس و حکم ورود به منطقه جرم رو می خواد اما رئیس راضی نیست، شریفی میگه خواهش میکنم بهم اعتماد کنید.

آقای هاشمی همسایه میاد از شوکا شماره موبایل مرجان خانم رو میخواد، شوکا میپرسه چیزی شده؟ میگه سقف خونه من داره میریزه، زنگ میزنن آتش نشانی تا در رو باز کنه اما میگن باید ۱۱۰ بیاد تا در باز بشه، میگن شاید لوله ها ترکیده، ۱۱۰ میاد هرچی زنگ میزنن باز نمیکنه و موبایل هم جواب نمیده مجبور میشن در رو باز کنند، پلیس میبینه شیر حموم بازه و همه جا رو آب برداشته آب رو میبنده و انگار یه چیزی میبینه بهت زده میشه!

مرد کارگر کلید میبره تا اتاق های بسته شده کنار زمین فوتبال رو باز کنن که پلیس چک کنه، در رو باز میکنند، سروان با چراغ قوه نور میندازه دختری میبینه که به دیوار چنگ زده و خونیه…

دانلود سریال ازازیل قسمت ۱

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا