
در این مطلب از پایگاه خبری صفحه فردا خلاصه داستان قسمت ۱ سریال یزدان از شبکه سه سیما را برای علاقمندان این سریال قرار داده ایم همراه ما باشید.
سریال اجتماعی یزدان از شنبه ۱۳ اردیبهشت ساعت ۲۰:۳۰ روی آنتن شبکه سه میرود. این سریال در هر قسمت به داستانی اجتماعی پیرامون ماموری به نام «عماد» با بازی پژمان بازغی میپردازد. او دنبال داستانهایی است که در گوشه و کنار شهر گم شدهاند؛ داستانهایی مانند آنچه بر «یزدان» و «قیام» گذشته است.
پژمان بازغی، دارا حیایی، فاطیما بهارمست، کوروش ثنائی، لعیا زنگنه، سیما تیرانداز، علیرضا خمسه، جعفر دهقان، حمید گودرزی، رزیتا غفاری، فقیه سلطانی، محمود عزیزی، مریم مومن، بهنوش بختیاری، شهین تسلیمی، سیروس همتی، رضا فیاضی، علی اوسیوند، کاظم نوربخش، هانیه غلامی، پدرام کریمی، فریدهسپاه منصور، رابعه مدنی، سیاوش مفیدی، نیما شاهرخشاهی به همراه منوچهر هادی بازیگران اصلی این مجموعه تلویزیونی هستند.
دانلود قسمت ۱ سریال یزدان
https://player.telewebion.com/0xc540bb9
خلاصه داستان قسمت یک سریال یزدان
مأمورین انضباط شهری رفتن به مأموریتی که خورده بهشون تا بساطی هارو جمع کنن اونجا با یکسری اراذل اوباش روبرو میشن و جلوی کار اونارو میگیرن و در آخر درگیر میشن و یکی از مأمورین به اسم رضا دستش به شدت با قمه مجروح میشه که میبرنش به بیمارستان اراذل تا جلوی در بیمارستان دنبالشون میان. عرفانی رئیس مأمورین با پسرش در حال رسوندن دختر بچه اش هست که از اونجا برن سرکار که بهش زنگ میزنن و خبر مجروح شدن رضارو میدن او جا میخوره و به پسرش که اونم مأمور انضباط شهریه میگه سریع بره. وقتی میرسن میپرسن که چیشده بشیر و بقیه واسش تعریف میکنن قضیه رو. عرفانی با مأمورهاش میره به همون مکان که پلیس ها هم هستن. جناب سروان با عرفانی صحبت میکنه و میگه که این بساطی ها برای پوشاندن کار اصلیشونه به بچه ها مواد میدن تا براشون جابه جا کنن عرفانی به مامورهاش دستور میده و میگه برین تمام بساطیها رو جمع کنین اجناسشونو ضبط کنین تا بیان شهرداری اونجا با دادن تعهد اجناسشونو پس بگیرن.
اونجا همهمه به وجود میاد و یکی از مغازه دارها با مامورها دعواش میشه که عرفانی میره اونجا و میپرسه ماجرا چیه؟ او به عرفانی میگه اینجا مغازه خودمه اینم جلوی مغازه خودمه و مشکلی ندارم که یه نفر اینجا وایساده باشه و جنسشو بفروشه بالاخره یه لقمه نون باید ببره خونه عرفانی از اون مرد میپرسه که چقدر ازت اجاره میگیره؟ صاحب مغازه میگه این چه حرفیه؟ چرا باید ازش اجاره بگیرم؟ عرفانی وقتی دستور میده تا اجناسو ضبط کنن و با خودشون ببرن اون پسر به حرف میاد و میگه اجاره نمیگیره چون تمام اجناس مال خودشه و اگه الان شما اینو از اینجا ببرین خسارتشو از من میخواد بگیره عرفانی بهش میگه اجناسو الان میبرم بیا یه تعهد بده جنساتو بردار ببر ولی دفعه آخرت باشه جلوی مغازه و معابر عمومی بساط میکنی. عرفانی اونجا راه میره تا ببینه مورد مشکوکی پیدا میشه یا نه یکی از مغازه دارها به اسم سهراب باهاش حرف میزنه و پیشنهاد رشوه میده که عرفانی باهاش همراه میشه تا ببینه بالاخره این بحث به کجا کشیده میشه و متوجه میشه که یکی از مامورهای خودش به اسم بشیر هم باهاش همکاری میکرده و رشوه میگرفته.
او جناب سروان را صدا میزنه و بهش اطلاع میده که کسی که مواد اینجا پخش میکنه کار همین سهرابه مثلاً فکر میکنه که منو هم خریده سپس از اونجا میره تا جناب سروان خودش اونو دستگیر کنه. بعد از جمع کردن تمام بساطیا عرفانی دوباره برمیگرده به بیمارستان پیش رضا همسر رضا ازشون گلگی میکنه که پس شما کجا بودین که همچین بلایی سر رضا آوردن؟ غیرتتون کجا بود؟ عرفانی به خاطر خجالتی که کشیده سرشو انداخته پایین و وقتی با بشیر تنها میشه سیلی میزنه تو صورتش و میگه اگه بچه تو بعدا بیاد منو مواخذه کنه و بگه غیرتت کجا بود که بابامون لقمه حروم آورد سر سفره مون چی بگم؟ سپس بهش میگه اینسریو چشم پوشی کردم ولی سری بعد خودم تحویلت میدم و اجازه نداری دیگه پا تو شهرداری بزاری! پسر بچه تو حیاط بیمارستان به پسر عرفانی نگاه میکنه که او بهش غذا تعارف میکنه اما اون بچه میگه نمیخوام جنسهایی که ازم هم گرفتینم نمیخوام فقط کلید مغازه بابامو میخوام که تو وسایل آوردین اینجا او بهش میگه خودت میتونی پیداش کنی؟
اون پسر بچه تایید میکنه و میره پشت وانت و جاکلیدی رو پیدا میکنه پسر عرفانی جلوشو میگیره و ازش میخواد تا کلیدو ببینه اما اون مقاومت میکنه که سپس وقتی موفق میشه جا کلیدی رو ازش بگیره اون پسر بچه از اونجا سریعا فرار میکنه و میره. مامور دنبالش میکنه اما در آخر او موفق میشه تا فرار کنه. او برمیگرده پیش جناب سروان و بهش میگه قضیه رو جناب سروان بهش میگه من که بهت گفته بودم کار اصلیشون پخش مواد. اون مامور همون پسرو تو اون محله تصادفی میبینه و تعقیبش میکنه بالاخره مکان بچههای مواد فروش را پیدا میکنه و به جناب سروان میگه که آنها میریزن داخل و همشونو دستگیر میکنن و میبرن اما همون پسر دوباره موفق میشه فرار کنه. پسر عرفانی دنبالش میره و در اخر تو یه کوچه بنبست گیرش میندازه اون پسر بچه تمام موادو میذاره تو دهنش تا موادی ازش پیدا نکنند اون مامور سریعاً میبرتش به بیمارستان تا معدهشو شستشو بدن….