آخرین مطالب سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، هنری و ورزشی را در پایگاه خبری صفحه فردا دنبال کنید.

کرامات و معجزات حضرت رقیه (س) چیست؟

از معجزات دختر سه ساله حضرت رقیه (س) سخنها و روایات فراوانی وجود دارد که در اینجا برخی از کرامات و معجزات حضرت رقیه (س) را آورده ایم که خواهید خواند.

حجه الاسلام والمسلمین علیرضا توحیدلو در یادداشتی نوشت:‌ روز تولد حضرت رقیه به روشنی مشخص نیست. حضرت رقیه سلام الله علیها در سال ۵۷ هجری قمری متولد شدند درباره تاریخ تولد حضرت رقیه در منابع مختلف روایات متعددی آمده است در برخی روایات تاریخ تولد حضرت رقیه ۱۷ شعبان و در برخی دیگر ۲۳ شعبان ذکر شده است.

بطور مشخص چند سالی است که روز ۲۳ شعبان بعنوان روز ولادت آن حضرت و در واقع برای بزرگداشت مقام دختر سه ساله امام حسین (علیه السلام) مطرح شده است.

تعداد فرزندان امام حسین علیه السلام

تعداد فرزندان امام حسین علیه السلام را ١٠ نفر ذکر کرده‌اند: شش پسر و چهار دختر. نام سه تن از دختران امام حسین علیه السلام را آورده و به نام دختر چهارم اشاره‌ نکرده اند: اربلی نویسنده کتاب کشف الغمه مى ‌نویسد: امام حسین ١٠ فرزند داشت. شش پسر و چهار دختر.

و از دخترها زینب، فاطمه و سکینه را نام می‌برد و چهارمى را نام نمى برد.(١)

همچنین علامه مجلسی نیز همین حرف را به نقل از کمال الدین بن طلحه آورده است.(٢)

حضرت رقیه سلام الله علیها دختر خردسال سه ساله ی حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام بود که در روز عاشورا در کربلا حضور داشت و شاهد آن مصیبت های عظیم بود و در مقاتل نیز به چگونگی آنچه بر سر این کودک خردسال آمد می پردازند. وی پس از مصیبت های عاشورا به اسارت برده شد و شهادت حضرت رقیه سلام الله علیها ۲۵ روز بعد در ۵ ماه صفر می باشد و بارگاه مطهرشان در شام و سوریه کنونی است.

نویسنده کتاب «ناسخ التواریخ»، آورده است: محمد بن طلحه شافعى در «مطالب السؤل» مى گوید: امام حسین علیه السلام چهار دختر داشت: فاطمه، سکینه، زینب. و چهارمى را نام نبرده است.(٣)

در کتاب «منتخب التواریخ» آمده است: یکى از قبورى که در شام واقع است، قبر حضرت رقیه بنت الحسین علیه السلام است. پس از آن داستان جالبى را نقل مى کند. مى گوید: حضرت شیخ محمدعلى شامى به من گفت: پدر بزرگ مادرى من سید ابراهیم دمشقى سه دختر داشت. دختر بزرگ، شبى در خواب حضرت رقیه سلام الله علیها را مى بیند. حضرت رقیه با او مى گوید: به پدرت بگو که به والى شام خبر بدهد که در قبر من آب افتاده، بیاید و تعمیر کند. دختر خواب را به پدر مى گوید ولى پدر مى ترسد و خبر نمى کند. شب دوم دختر وسط و شب سوم دختر سوم، همین خواب را مى بینند و شب چهارم خود سید ابراهیم آن حضرت را در خواب مى بیند و با عتاب به او مى گوید: چرا به والى خبر نمى دهى؟! سید نزد والى شام رفت و ماجرا را گفت. والى دستور داد علماى شیعه و سنى آمدند. والى گفت: قفل حرم به دست هر کس باز شود او متصدّى نبش قبر است. قفل به دست سید ابراهیم باز شد. سید قبر را نبش کرد و آن بچه را بیرون آورد و در بغل نگهداشت و قبر را تعمیر کرد. سید پس از پایان کار از خدا خواست خدایا پسرى برایم عطا کن. دعاى او قبول شد و سید مصطفى به دنیا آمد. والى شام ماجرا را به سلطان عبدالحمید عثمانى نوشت. سلطان عبدالحمید سید ابراهیم را متولى قبور شریفه کرد. و همین الآن تولیت قبور شریفه به دست سید عباس است که پسر سید مصطفى است.(۴)

کرامات و معجزات حضرت رقیه (س) چیست؟

این ماجرا گویا در سال ۱۲۸۰ قمرى روى داده است.

کسی که درباره خرابه شام و درگذشت دختر چهار ساله امام حسین علیه السلام، گزارشی کوتاه ارائه کرده است عماد الدین حسن بن علی طبری صاحب کتاب «کامل بهایی» می‌باشد که وی نیز نامی از دختر متوفی نبرده است. مأخذ عماد الدین طبری کتاب «الحاویه فی مثالب معاویه»است که نویسنده آن «قاسم بن محمد بن احمد ماموفی» است. ایشان جریان را اینگونه نقل می کنند:

در کتاب «الحاویه فی مثالب معاویه» آمده است که زنان خاندان نبوت در حالت اسیرى، حال مردانى را که در کربلا شهید شده بودند، مخفى مى داشتند و به پسران و دختران آنان مى گفتند: پدرتان به سفر رفته و برمى گردد. پس از آنکه به دستور یزید زنان و کودکان اسیر را در جوار خانه یزید جاى دادند، در میان آنان دخترکى چهار ساله شبى خواب دید. از خواب بیدار شد و گفت: بابام کجاست؟ همین الآن او را در خواب دیدم. زنان و کودکان، همه به گریه افتادند. سر و صداى گریه یزید را از خواب بیدار کرد. یزید گفت: چه خبر است؟ گفتند: بچه اى پدرش را مى خواهد و براى همین زنان و کودکان گریه مى کنند. یزید دستور داد: سر پدرش را ببرید و در کنار او بگذارید. مأموران یزید سر امام حسین علیه السلام را آوردند و در برابر چشمان آن بچه قرار دادند. دختر چهار ساله وقتى نگاهش به آن سر افتاد ترسید و فریادى برآورد و پس از آن بیمار شد و به شهادت رسید.(۵)

بر اساس آنچه که در کامل بهایی آمده امام حسین علیه السلام دختر چهار ساله ای داشته و در شام دفن شده است و چون در کربلا رقیه نامی وجود داشته به این جهت احتمال می دهیم که نام او رقیه باشد و گرنه در منابع، نام این دختر بچه ذکر نشده است.

این دختر در سال ۶۱ چهارسال داشت و بر این پایه در سال ۵۷ هجری قمری به دنیا آمده است.

از قرار معلوم روز ۲۳ شعبان را برای ولادت ایشان در بعضی از تقویم ها در نظر گرفته اند.

دختر تشنه دنبال امام حسین علیه السلام:

هلال بن نافع می گوید در میان دو صف لشگر (دشمن) ایستاده بودم، دیدم کودکی از حرم امام حسین علیه السلام بیرون آمد، امام به سوی میدان آمد، کودک با گام های لرزان دوان دوان خود را به امام علیه السلام رسانید دامن آن حضرت را گرفت و گفت: یا أبَه! اُنظُر اِلَیَّ فَإنّی عَطشانٌ

(ای پدر به من بنگر و ببین من تشنه ام).

این تقاضای جگرسوز از آن کودک شیرین زبان

مانند نمکی بود که بر زخم های امام علیه السلام پاشیده شد، به طوری که اشک از دیدگان حسین علیه السلام جاری گشت و فرمود: بُنَیَّه الله یُسقیکِ فَإنَّهُ وَکیلی

دخترم می دانم تشنه ای خداوند تو را سیرآب کند که او وکیل و پناهگاه من است.

هلال گفت: پرسیدم این دختر کیست و با امام حسین علیه السلام چه نسبتی دارد؟ گفتند: او رقیه سلام الله علیها دختر سه ساله ی امام حسین علیه السلام بود.(۶)

عصر عاشورا و حضرت رقیه

عصر عاشورا که دشمنان برای غارت به خیمه ها ریختند، در درون خیمه ها مجموعاً ٢٣ کودک از اهل البیت علیهم‌السلام را یافتند.

به عمر سعد(لعنه الله علیه)گزارش دادند که این ٢٣ کودک بر اثر شدت تشنگی در خطر مرگ هستند، عمر سعد (لعنه الله علیه)اجازه داد به آنها آب بدهند وقتی که نوبت به حضرت رقیه سلام الله علیها رسید آن حضرت ظرف آب را گرفت و دوان دوان به سوی قتله گاه حرکت کرد یکی از سپاهیان دشمن پرسید، کجا میروی؟

حضرت رقیه سلام الله علیها فرمود: بابایم تشنه بود می خواهم او را پیدا کنم و برایش آب ببرم.

او گفت: آب را خودت بخور. پدرت را با لب تشنه شهید کردند! حضرت رقیه سلام الله علیها در حالی که گریه می کرد فرمود: پس من هم آب نمی آشامم.(٧)

کرامات و معجزات حضرت رقیه (س) چیست؟

سجاده ی پدر

از کتاب سرور المؤمنین نقل شده است حضرت رقیه سلام الله علیها هر بار هنگام نماز، سجاده ی پدر را پهن می کرد و آن حضرت بر روی آن نماز می خواند. ظهر عاشورا طبق عادت سجاده ی پدر را پهن کرد و به انتظار نشست ولی پس از مدّتی ناگهان دید شمر (لعنه الله علیه) وارد خیمه شد. رقیه سلام الله علیها فرمود: آیا پدرم را ندیدی؟شمر (لعنه الله علیه) بعد از آنکه کودک را در کنار سجاده چشم براه پدر دید، به غلام خود گفت: این دختر را بزن! غلام به این دستور عمل نکرد. شمر (لعنه الله علیه) پیش آمد و چنان سیلی به صورت آن نازدانه زد که عرش خداوند به لرزه در آمد.(٨)

خواب حضرت زینب سلام الله علیها

در کتاب مبکی العیون آمده است، در شب شام غریبان، حضرت زینب سلام الله علیها در زیر خیمه ی نیم سوخته اندکی خوابید. در عالم خواب مادرش حضرت فاطمه ی زهرا سلام الله علیها را دید و عرض کرد مادر جان از حال ما با خبری؟حضرت زهرا سلام الله علیها فرمودند تاب شنیدن ندارم. حضرت زینب سلام الله علیها عرض کردند پس شکوه ام را به چه کسی بگویم؟ حضرت فاطمه سلام الله علیها فرمودند: من خود هنگامی که سر از بدن فرزندم حسین علیه السلام جدا می کردند حاضر بودم اکنون برخیز و رقیه سلام الله علیها را پیدا کن. حضرت زینب سلام الله علیها برخاستند هر چه صدا زد، حضرت رقیه سلام الله علیها را نیافت با خواهرش امّ کلثوم سلام الله علیها در حالی که گریه می کردند و ناله سر میدادند، از خیمه بیرون آمدند و به جستجو پرداختند؛ تا این که نزدیک قتلگاه صدای او را شنیدند. آمدند کنار بدنهای پاره پاره؛ دیدند رقیه سلام الله علیها خود را روی پیکر پدر افکنده و در حالی که دست هایش را به سینه ی پدر چسبانیده درد دل می کند. حضرت زینب سلام الله علیها او را نوازش کرد. در این وقت سکینه سلام الله علیها نیز آمد و با هم به خیمه بازگشتند. در مسیر راه سکینه سلام الله علیها از رقیه سلام الله علیها پرسید: چگونه پیکر پدر را جستی؟ او پاسخ داد: آن قدر پدر پدر کردم که ناگاه صدای او را شنیدم که فرمود: بیا اینجا من در اینجا هستم.(٩)

سخن با معشوق:

در کتاب بحر الغرائب ج ٢ قریب به این مضامین می نویسد: حارث که یکی از لشگریان یزید (لعنه الله علیه) بود گفت: یزید (لعنه الله علیه) دستور داد سه روز اهل بیت علیهم السلام را پشت دروازه ی شام نگاه بدارند تا تزئین شهر کامل شود. حارث گوید شب اول من به شکل خواب بودم دیدم دختری کوچک بلند شد و نگاهی کرد دید لشکر از خستگی راه خوابیده اند و کسی بیدار نیست، امّا فوراً از ترسش باز نشست و باز بلند شد و چند قدم آمد به طرف سر امام حسین علیه السلام که به درختی که نزدیک خرابه دم دروازه ی شام آویزان بود. آری به طرف آن درخت و سر مقدس آمد و از ترس برگشت. تاچند مرتبه. آخر الامر زیر درخت ایستاد و به سر بابایش نگاه کرد، و کلماتی فرمود و اشک ریخت. سپس دیدم سر مقدس امام حسین علیه السلام پایین آمد و در مقابل نازدانه قرار گرفت و رقیه سلام الله علیها گفت:

السَلامُ عَلَیکَ یا أبَتاه وا مُصیبَتاهُ بَعدَ فِراقِک و اغُربَتاه بَعدَ شَهادَتِک.

بعد دیدم سر مقدس با زبان فصیح فرمود: دختر من مصیبت تو و زجر و تازیانه و روی خار مغیلان دویدن تو تمام شد و اسیریت به پایان رسید ای نور دیده چند شب دیگر به نزد ما خواهی آمد بر آنچه بر شما وارد شد صبر کن که جزاء و مزد او شفاعت را در بر دارد.حارث می گوید من خانه ام نزدیک خرابه ی شام بود، از این که حضرت به او فرموده بود نزد ما خواهی آمد منتظر بودم کی از دنیا می رود، تا یک شبی شنیدم صدای ناله و فریاد از میان خرابه بلند است، پرسیدم چه خبر است گفتند: حضرت رقیه سلام الله علیها از دنیا رفته است.(١٠) نیز حضرت حجه الاسلام صدر الدین قزوینی در جلد٢ کتاب شریف ثمرات الحیاه به سند خود آورده است. حضرت رقیه سلام الله علیها لب خود را به بر لب پدرش امام حسین علیه السلام نهاد و آن حضرت فرمود:الیّ الیّ، هلمی، فإذا لک بالانتظار.

ای نور دیده، بیا بیا به سوی من که من چشم به راه تو می باشم و در اینجا بود که که دیدند حضرت رقیه سلام الله علیها از دنیا رفتند.(١١)

ونیز آمده سر امام حسین علیه السلام را در طبقی گذاشتند و روی آن را با حوله ای پوشاندند و نزد رقیه سلام الله علیها آوردند و جلوی او گذاشتند. رقیه سلام الله علیها گفت: این چیست؟ من پدرم را می خواهم، غذا نمی خواهم.گفتند: پدر تو در همین جاست. رقیه سلام الله علیها حوله را برداشت ناگهان سر بریده ای را دید، گفت این سر کیست؟ گفتند سر پدرت می باشد. سر را برداشت و به سینه اش چسبانید و می گریست و چنین می گفت:

یا اَبَتاه!مَن ذَاالَّذی خَضَبَ بِدِمائِک؟یا اَبَتاه!مَن ذَاالَّذی قَطَعَ وَریدَک؟یا اَبَتاه!مَن ذَاالَّذی أیتَمَنی عَلی صِغَرِسِنی؟یا اَبَتاه لِلیَتیمَهِ حَتّی تَکبُرَ…؟یا اَبَتاه!لَیتَنی تَوَسَّدتُ التُراب و لا اَری شَیبَکَ مُخضباً بِالدِّماءِ.(ای بابا جان!چه کسی تورا به خونت رنگین کرد؟چه کسی رگهای گردنت را برید؟چه کسی مرا در کودکی یتیم کرد؟دختر بی بابا به که پناه ببرد تا بزرگ شود؟کاش نابینا بودم. کاش خاک را بالش زیر سر قرار می دادم،ولی محاسن تو را خضاب شده به خون نمی دیدم.(١٢)

غسل جانسوز :

هنگامی که زن غساله بدن حضرت سلام الله علیها را غسل می داد، ناگاه دست از غسل کشید و گفت: سرپرست این اسیران کیست؟

حضرت زینب سلام الله علیها فرمود چه می خواهی؟ غساله گفت: این دختر به چه بیماری مبتلا بوده که بدنش کبود است؟ حضرت زینب سلام الله علیها در پاسخ فرمود: ای زن! او بیمار نبوده است؛ این کبودیها آثار تازیانه ها و ضربه های دشمنان است.(١٣)

و در روایت دیگر است که آن زن دست از غسل کشید و دستهایش را بر سرش زد و گریست. گفتند چرا بر سر می زنی؟ گفت: مادر این دختر کجاست تا به من بگوید چرا قسمت هایی از بدن این دخترک سیاه شده است؟ گفتند: این سیاهی ها اثر تازیانه های دشمن است.(١۴)

در کتاب ریاض القدس جلد٢، آمده هنگامی که مردم شام برای وداع با اهل بیت علیهم السلام آمده بودند حضرت زینب سلام الله علیها از فرصت استفاده های بسیار کرد از جمله اینکه هنگام وداع ناگاه سر از هودج بیرون آورد و خطاب به مردم شام فرمود: ای اهل شام از ما در این خرابه امانتی مانده است جان شما و جان این امانت هرگاه کنار قبرش بروید (او در این دیار غریب است) آبی بر سر مزارش بپاشید و چراغی در کنار قبرش روشن کنید.(١۵)

درد دل حضرت زینب سلام الله علیها با برادر :

حضرت زینب سلام الله علیها با باران اشک خاک مزار برادر را می شوید. یاد رقیه سلام الله علیها دل عمه اش را آتش می زند او می گوید: برادر جان!همه ی کودکانی که به من سپرده بودی همراه خود آوردم غیر از رقیه ات سلام الله علیها که او را در شهر شام با دلی پر خون و غمبار به خاک سپردم.(١۶)

کرامات و معجزات باب الحوائج حضرت رقیه

از حضرت رقیه سلام الله علیها و مرقد مطهر ایشان در طول تاریخ کرامات متعددی بروز کرده است که به چند نمونه اشاره ای خواهیم کرد.

چند جمله از مصیبت دخترم رقیه بخواند:

مرحوم حاج میرزا علی محدث زاده متوفای محرم ١٣٩۶ ه.ق فرزند محدث عالی مقام حضرت حاج شیخ عباس قمی رضوان الله تعالی علیه، از وعاظ و خطبای مشهور تهران بودند ایشان می فرمودند؛ یک سال به بیماری و ناراحتی حنجره و گرفتگی صدا مبتلا شده بودم، تاجایی که منبر رفتن و سخنرانی کردن برای من ممکن نبود. مسلّم هر مریضی در چنین موقعی به فکر معالجه می افتد و من نیز به طبیبی متخصص و با تجربه مراجعه کردم. پس از معالجه معلوم شد بیماریم آنچنان شدید است که بعضی از تارهای صوتی از کار افتاده و فلج شده و اگر لاعلاج نباشد صعب العلاج است. طبیب معالج در ضمن نسخه ای که نوشت دستور استراحت داد و گفت که باید تا چند ماه از منبر رفتن خودداری کنم با کسی حرف نزنم و اگر چیزی بخواهم یا مطلبی را از زن و بچّه ام انتظار داشته باشم آنها را بنویسم ، تا در نتیجه ی استراحت مداوم و استعمال دارو، شاید سلامتی از دست رفته مجدداً به من بازگردد. من هم با چنین پیش آمدی، چاره ای جز توسل به ذیل عنایات امام حسین علیه السلام نداشتم. روزی بعد از نماز ظهر و عصر حال توسل به دست آمد و خیلی اشک ریختم و سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام را که به وجود مقدس ایشان متوسل بودم مخاطب قرار دادم و گفتم: یابن رسول الله(ص) صبر در مقابل چنین بیماری برای من طاقت فرساست. علاوه بر این من اهل منبرم و مردم از من انتظار دارند برایشان منبر بروم. من از اول عمر تا بحال علی الدوام منبر رفته ام و از نوکران شما اهل بیتم، حالا چه شده که باید یکباره از این پست حساس بر اثر بیمارى کنار باشم. ضمناً ماه مبارک رمضان نزدیک است، دعوتها را چه کنم؟ آقا عنایتى بفرما تا خدا شفایم دهد. به دنبال این توسل، طبق معمول کم کم خوابیدم. در عالم خواب، خودم را در اطاق بزرگى دیدم که نیمى از آن منور و روشن بود و قسمت دیگر آن کمى تاریک در آن قسمت که روشن بود حضرت مولى الکونین امام حسین علیه السلام را دیدم که نشسته است. خیلى خوشحال و خوشوقت شدم و همان توسلى را که در حال بیدارى داشتم در حال رویا نیز پیدا کردم.

بنا کردم عرض حاجت نمودن، و مخصوصاً اصرار داشتم که ماه مبارک رمضان نزدیک است و من در مساجد متعدد دعوت شده ام، ولى با این حنجره از کار افتاده چطور مى توانم منبر رفته و سخنرانى نمایم و حال آنکه دکتر منع کرده که حتى با بچه هاى خود نیز حرفى نزنم. چون خیلى الحاح و تضرع و زارى داشتم، حضرت اشاره به من کرد و فرمود به آن آقا سید که دم درب نشسته بگو چند جمله از مصیبت دخترم (رقیه سلام الله علیها) را بخواند و شما کمی اشک بریزید، ان شاء الله تعالى خوب مى شوید. من به درب اطاق نگاه کردم دیدم شوهر خواهرم آقاى حاج آقا مصطفى طباطبائى قمى که از علما و خطبا و از ائمه جماعت تهران مى باشد نشسته است. امر آقا را به شخص نامبرده رساندم. ایشان مى خواست از ذکر مصیبت خوددارى کند، حضرت سیدالشهدا علیه‌السلام فرمودند؛ روضه دخترم را بخوان. ایشان مشغول به ذکر مصیبت حضرت رقیه سلام الله علیها شد و من هم گریه مى کردم و اشک مى ریختم، اما متاسفانه بچه هایم مرا از خواب بیدار کردند و من هم با ناراحتى از خواب بیدار شدم و متأسف و متأثر بودم که چرا از آن مجلس پرفیض محروم مانده ام، ولى دیدن دوباره آن منظره عالى امکان نداشت. همان روز، و یا روز بعد، به همان متخصص مراجعه نمودم. خوشبختانه پس از معاینه معلوم شد که اصلاً اثرى از ناراحتى و بیمارى قبلى در کار نیست. او که سخت در تعجب بود از من پرسید شما چه خوردید که به این زودى و سریع نتیجه گرفتید؟

من چگونگى توسل و خواب خودم را بیان کردم. دکتر قلم در دست داشت و سر پا ایستاده بود، ولى بعد از شنیدن داستان توسل من بى اختیار قلم از دستش بر زمین افتاد و با یک حالت معنوى که بر اثر نام مولى الکونین امام حسین علیه السلام به او دست داده بود پشت میز طبابت نشست و قطره قطره اشک بر رخسارش مى ریخت. لختى گریه کرد و سپس گفت: آقا، این ناراحتى شما جز توسل و عنایت و امداد غیبى چاره و راه علاج دیگرى نداشت.(١٧)

کرامات و معجزات حضرت رقیه (س) چیست؟

زن فرانسوی در کنار قبر مطهر:

جناب حجه الاسلام و المسلمین آقاى حاج شیخ محمد مهدى تاج لنگرودى (واعظ) صاحب تألیفات کثیره، در کتاب توسلات یا راه امیدواران صفحه ١۶١، چاپ پنجم چنین مى نویسد: یکى از دوستانم که خود اهل منبر بوده و در فن خطابه و گویندگى از مشاهیر است و مکرر براى زیارت قبر حضرت رقیه بنت الحسین سلام الله علیها به شام رفته است، روى منبر نقل مى کرد: در حرم حضرت رقیه سلام الله علیها زن فرانسویى را دیدند که دو قالیچه گران قیمت به عنوان هدیه به آستانه مقدسه آورده است. مردم که مى دانستند او فرانسوى و مسیحى است از دیدن این عمل در تعجب شدند و با خود گفتند؛ که چه چیز باعث شده که یک زن نامسلمان به این جا آمده و هدیه قیمتى آورده است؟ چنین موقعى است که حس کنجکاوى در افراد تحریک مى شود. روى همین اصل از او علت این امر را پرسیدند و او در جواب گفت همان گونه که مى دانید من مسلمان نیستم، ولى وقتى که از فرانسه به عنوان ماموریت به این جا آمده بودم در منزلى که مجاور این آستانه بود مسکن کردم. اول شبى که مى خواستم استراحت کنم صداى گریه شنیدم. چون آن صداها ادامه داشت و قطع نمى شد. پرسیدم این گریه و صدا از کجاست؟ در جواب گفتند: این گریه ها از جوار قبر یک دخترى است که در این نزدیکى مدفون است. من خیال مى کردم که آن دختر امروز مرده و امشب دفن شده است که پدر و مادر و سایر بازماندگان وى نوحه سرایى مى کنند. ولى به من گفتند؛ الان متجاوز از هزار سال است که از مرگ و دفن او مى گذرد. برشگفتى من افزوده شد و با خود گفتم که چرا مردم بعد از صدها سال این گونه ارادت به خرج مى دهند؟ بعد معلوم شد این دختر با دختران عادى فرق دارد: او دختر امام حسین علیه‌السلام است که پدرش را مخالفین و دشمنان کشته اند و فرزندانش را به این جا که پایتخت یزید (لعنه الله علیه) بوده به اسیرى آورده اند و این دختر در همین جا از فراق پدر جان سپرده و مدفون گشته است. بعد از این ماجرا روزى به این جا آمدم. دیدم مردم از هر سو عاشقانه مى آیند و نذر مى کنند و هدیه مى آورند. متوسل مى شوند. محبت او چنان در دلم جا باز کرد که علاقه زیادى به وى پیدا کردم. پس از مدتى به عنوان زایمان مرا به بیمارستان و زایشگاه بردند. پس از معاینه به من گفتند؛ کودک شما غیر طبیعى به دنیا مى آید و ما ناچار از عمل جراحى هستیم. همین که نام عمل جراحى را شنیدم دانستم که در دهان مرگ قرار گرفته ام. خدایا چه کنم، خدایا ناراحتم، گرفتارم چه کنم، چاره چیست؟ و اندیشیدم که، چاره اى بجز توسل ندارم، و باید متوسل شوم…

به ناچار دستم را به سوى این دختر دراز کرده و گفتم: خدایا به حق این دخترى که در اسارت کتک و تازیانه خورده است و به حق پدرش که امام بر حق و نماینده رسولت بوده است و او را از طریق ظلم کشته اند قسم مى دهم مرا از این ورطه هلاکت نجات بده. آنگاه خود این دختر را مخاطب قرار داده و گفتم: اگر من از این ورطه هلاکت نجات یابم ٢ قالیچه قیمتى به آستانه ات هدیه مى کنم. خدا شاهد است پس از نذر کردن و متوسل شدن، طولى نکشید برخلاف انتظار اطبا و متصدیان زایمان، ناگهان فرزندم به طور طبیعى متولد شد و از هلاکت نجات یافتم. اینک نیز به عهد و نذرم وفا کرده و قالیچه ها را تقدیم مى کنم.(١٨)

مادر مسیحى با دیدن کرامت رقیه سلام مسلمان شد:

جناب حجه الاسلام و المسلمین آقاى سیّد عسکر حیدرى، از طلاب علوم دینیه حوزه علمیه زینبیه سلام الله علیها شام چنین نقل کردند: روزى زنى مسیحى دختر فلجى را از لبنان به سوریه مى آورد. زیرا دکترهاى لبنان او را جواب کرده بودند. زن با دختر مریضش نزدیک حرم با عظمت حضرت رقیه سلام الله علیها منزل مى گیرد تا در آنجا براى معالجه فرزندش به دکتر سوریه مراجعه کند، تا اینکه روز عاشورا فرا مى رسد و او مى بیند مردم دسته دسته به طرف محلى که حرم مطهر حضرت رقیه سلام الله علیها آنجاست مى روند. از مردم شام مى پرسد اینجا چه خبر است؟ مى گویند اینجا حرم دختر امام حسین سلام الله علیها است. او نیز دختر مریضش را در منزل تنها گذاشته درب اطاق را مى بندد و به حرم حضرت سلام الله علیها مى رود. آنجا متوسل به حضرت رقیه سلام الله علیها مى شود و گریه مى کند، به حدى که غش مى کند و بیهوش مى افتد. در آن حال کسى به او مى گوید بلند شو برو منزل دخترت تنهاست و خدا او را شفا داده است. برخاسته به طرف منزل حرکت مى کند و مى رود درب منزل را مى زند ،مى بیند دخترش دارد بازى مى کند .وقتى مادر جویاى وضع دخترش مى شود و احوال او را مى پرسد، دختر در جواب مادر مى گوید وقتى شما رفتید دخترى به نام رقیه سلام الله علیها وارد اطاق شد و به من گفت بلند شو تا با هم بازى کنیم.

آن دختر به من گفت: بگو بسم الله الرحمن الرحیم تا بتوانى بلند شوى و سپس دستم را گرفت و من بلند شدم دیدم تمام بدنم سالم است او داشت با من صحبت مى کرد که شما درب را زدید، گفت: مادرت آمد. سرانجام مادر مسیحى با دیدن این کرامت از دختر امام حسین سلام الله علیها مسلمان شد.(١٩)

کرامات و معجزات حضرت رقیه (س) چیست؟

شفاى دوباره:

حجه الاسلام آقاى سید شهاب الدین حسینى قمى واعظ، طى مکتوبى در تاریخ ۲۷ ذى قعده ۱۴۱۴ قمرى برابر ۷۳/۲/۱۸ مرقوم داشته اند که: آقاى احمد اکبرى، مداح تهرانى، براى ایشان جریان شفا گرفتن در زندگى دوباره خود را که از عنایات بى بى حضرت رقیه سلام الله علیها بود، چنین تعریف کرده است: به دردى مبتلا شده بودم که اطبّا ناامیدم کردند. خلاصه کمیسیون پزشکى تشکیل و بنا شد مرا عمل کنند. قبل از عمل به من گفتند ممکن است عمل خوب باشد و ممکن است بد. عمل کردند و نتیجه اى مثبت بعد از عمل حاصل نشد معاینه می کردنند تا اینکه روزی به من گفتند؛ مرگ تو حتمی است وصیت کن و با زن و بچه ات دیدار و خداحافظى نما. من هم دست و پایم بسته و روى تخت افتاده بودم، فرستادم همه آمدند. وصیت کرده جریان را گفتم و با بچه ها دیدار و وداع کردم. از جمله طفل کوچکى بغلى بود که او را خم کردند و من صورتش را بوسیدم. همه گریان و افسرده از اطاق بیمارستان بیرون رفتند تا براى تحویل گرفتن جسد من و جریان مرگ و دفن و ناله آماده شوند. با همان وضع دردناک متوسل شدم به حضرت رقیه سلام الله علیها و اشعارى و ذکر توسلى داشتم. چند لحظه نگذشت که دیدم خانمى مثل ماه پاره جلوى تخت من حاضر شده و مرا با اسم و شهرت صدا زد: برخیز. تعجب کردم. این کیست که مرا مى شناسد و اسمم را مى برد؟ گفتم لابد دختر یکى از هم اطاقی هاى من است که براى احوالپرسى آمده است. دوباره فرمود: پاشو. گفتم: نمى توانم، دست و پایم بسته است و حقّ حرکت ندارم فرمود: کجا دست و پاى تو بسته است؟ بلند شو. نگاه کردم دیدم دست و پایم باز است. فرمود: چرا بلند نمى شوى؟ گفتم:عمل کرده ام و نباید از جا حرکت کنم. گفت :کجا را عمل کرده اى؟ ببینم. نگاه کردم، دیدم اصلاً اثرى از عمل در بدن من نیست و جاى عمل جوش خورده، کانّه عملى واقع نشده است. تعجب کردم. پرسیدم شما کى هستید؟ فرمودند: مگر مرا صدا نکرده، و به من متوسل نشده بودى؟ و از نظرم غایب شد. با سلامت کامل از تخت برخاستم و لباسم را پوشیدم و بیرون آمدم و جریان کرامت و عنایت بى بى را به همه گفتم و من هم در خیلى از منابر و مجالس این معجزه تکان دهنده را نقل کرده ام.(٢٠)

بنال ای دل نوا دارد رقیه

به هر دردی دوا دارد رقیه

مرض او را ز پا انداخت ، امّا

مریضان را شفا دارد رقیه

سه ساله کودک و این اوج عزّت؟

مدال مرحبا دارد رقیه

بیا یا فاطمه اندر خرابه

عزای بی ریا دارد رقیه

بدور از دیدهٔ بیگانه امشب

سخن با آشنا دارد رقیه

ز دست ساربان و زجر و خولی

به بابا شکوه ها دارد رقیه

ز خونین چهره میبوسید و می گفت

غم بی انتها دارد رقیه

بیا ای یار پیشانی شکسته

که با مهمان صفا دارد رقیه

چه با جا آمدی ای جان جانان

ببین جا در کجا دارد رقیه

از آن روزی که افتادی به مقتل

دل پر ماجرا دارد رقیه

دلم در قتلگاه و جسمم اینجاست

وطن در کربلا دارد رقیه

بمیرم از چه لبهایت کبود است

بگو محشر به پا دارد رقیه

پدر بر چهره ام یک دم نظر کن

رُخ زهرا نما دارد رقیه

به جرم عاشقی جان بر لب آمد

شکایت زاشقیا دارد رقیه

خدا خواهد اگر ، می میرم امشب

که هر شب این دعا دارد رقیه

منابع؛

١- کشف الغمه جلد ٢، چاپ اول، تبریز، ۱۳۸۱ هجرى قمرى، ص ۳۸.

٢- بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۳۳۱.

٣- ناسخ التواریخ، محمد بن طلحه شافعى، مطالب السؤل،چاپ سوم، جلد ۴ سید الشهداء ، ص ۲۳۸.

۴- منتخب التواریخ، ص ۳۸۸، چاپ اول.

۵- عماد الدین طبرى، کامل بهائى، ج۲، ص ۱۷۹، چاپ اول، قم، مؤسسه طبع و نشر قم، ۱۳۷۶ ش.

۶- سوگنامه ی آل محمّد ص ٣۴٠ به نقل از انوار الشهاده مطابق نقل الوقایع الحوادث ج٣ ص١٩٢.

٧- ستاره ی درخشان شام ص ٢٠١ به نقل از سرگذشت جان سوز حضرت رقیه سلام الله علیها ص ٢٩ به نقل از ثمرات الحیاه ج ٢ ص ٣٨.

٨- ستاره ی درخشان شام ص٢٠٣ به نقل از حضرت رقیه سلام الله علیها تألیف علی فلسفی ص٧.

٩- ستاره ی درخشان شام ص ٢٠۴ به نقل از سرگذشت جان سوز حضرت رقیه سلام الله علیها ص٢٧.

١٠- ستاره ی درخشان شام ص ٢١۵ به نقل از کتاب حضرت رقیه سلام الله علیها ص ٢۶.

١١- ستاره ی درخشان شام ص ٢١۶ به نقل از سخن گفتن سر امام حسین علیه السلام در ١٢٠ محل ص ۵٩.

١٢- سوگنامه ی آل محمد۶ ص ۴٢٩،به نقل از منتخب طریحی، به نقل از معالی السبطین ج٢ ص١٧٠.

١٣- دویست داستان از فضائل مصائب و کرامات حضرت زینب سلام الله علیها ص ١۶۴، ، به نقل از الوقایع الحوادث ، ج۵ ، ص٨١.

١۴- دویست داستان از فضائل مصائب و کرامات حضرت زینب سلام الله علیها، به نقل از مرعاه الایقان، ص ۵٢.

١۵- ستاره ی درخشان شام، ص٢٢١، به نقل از زینب فروغ تابان کوثر، ص٣٧٠، به نقل از ریاض القدس، ج ۲، ص ۲۳۷.

١۶- دویست داستان از فضائل مصائب و کرامات حضرت زینب سلام الله علیها، ص ٢٢١، به نقل از ناسخ التواریخ ، ص ۵٠٧؛ زندگانی حضرت رقیه سلام الله علیها، علی، فلسفی، ص۴۷.

١٧- ستاره ی درخشان شام ص٢۶۴ به نقل از توسلات و راه امیدواران ص ١٧٣؛ مفاخر اسلام ج ۱۱؛ ستارگان حرم، ج ۲۴؛ تربت پاکان قم، ج ۲.

١٨- ستاره ی درخشان شام ص٢۶٨؛ توسلات – راه امیدواران صفحه ۱۶۱

١٩- ستاره ی درخشان شام ص٢٧٠؛ سحاب رحمت ص ۷۷۷.

٢٠- ستاره ی درخشان شام ص٢٧٢.

مطالب مرتبط
دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.