دانلود قسمت شانزدهم سریال رخنه از شبکه یک + خلاصه داستان سریال رخنه قسمت ۱۶
رخنه، سریال جدید این روزهای تلویزیون، صرفاً به حوزه امنیتی محدود نمیشود و با دربرگیری ژانرهای علمی و خانوادگی، تنوع و جذابیت خاصی را برای مخاطبان به ارمغان میآورد. سریال رخنه ساخته علی غفاری می باشد. در اینجا لینک پخش قسمت شانزدهم سریال رخنه از شبکه یک را خواهیم دید.
سریال رخنه محصول سال ۱۴۰۳ می باشد که از روز چهارشنبه هر شب ساعت ۲۲:۱۵ از شبکه یک سیما در حال پخش است، در ادامه این مطلب لینک دانلود قسمت شانزدهم سریال رخنه از شبکه یک را خواهید دید.
دانلود سریال رخنه قسمت ۱۶
https://telewebion.com/episode/0xd4b6128
خلاصه داستان قسمت ۱۶ سریال رخنه
مینو به عباس میگه مادرم مهین خانم برای نورا تولد گرفته و شمارو هم میخواد دعوت کنه میخوام ببینم چجوری روت میشه که بیای اصلا میتونی بیای تو خونه کسی که پسرشو کشتی؟ عباس عصبی میشه و میگه بس کن مینو تو خجالت نمیکشی از چیزی که نمیدونی مدام درباره اش حرف میزنی و تهمت میزنی؟ مینو میگه تو خودت داغ عزیز زیاد دیدی میدونی چه زجر و دردی داره چند ساله منو تو این زجر گذاشتی و درم نمیاری! اگه تو نکشتی خوب هرچی میدونی بهم بگو! عباس میگه نمیتونم بگم! مینو میگه پس شکم حقیقت داره که سکوت میکنی آره؟ عباس عصبی میشه و میگه مگه منو مقصر نمیدونی؟ خوب برو شکایت کن منو بنداز تو زندان چرا این کارو نمیکنی؟ مینو میگه از هر راهی وارد میشم به بن بست میخورم! تو اون دوستات تمام مدارکو پا کردین تا ردی چیزی به جا نمونه! من حق دارم بدونم چه بلایی سر داداشم اومده که یکم از سنگینی این غم کم بشه! صفورا میاد و میگه عباس اگه چیزی نمیدونی بگو عباس میگه نمیتونم بگم اصرار نکنین! مینو و صفورا ازش خواهش میکنن تا هرچی میدونه بگه صفورا میگه اگه از کسی داری طرفداری میکنی و ازش مواظبت میکنی بسه! بگو و خودتو راحت کن! عباس میگه مطمئنین طاقت شنیدنشو دارین؟ مینو میگه آره بگو. عباس میگه من اون موقع ها رو یه پرونده کار میکردم که خیلی حساس بود که فهمیدم پژمان هم تو اون پرونده دست داره.
مینو میگه پرونده تو چه ربطی به پژمان داره! اون یه مترجم ساده بود! عباس میگه پژمان جاسوسی میکرده صفورا و مینو جا میخورن و مینو میگه میفهمی داری چی میگی؟ داری چه تهمتی میزنی؟ عباس میگه حقیقتو میخواین بشنوین چه فایده وقتی باورش نمیکنین؟ سپس ادامه میده که اون موقع ها درسته ناصر هنوز معروف نبود جایگاه مهمی نداشت ولی با ناصر جاهای مهمی میرفت از همونجاها به سرویس وصل شده بود منم وقتی فهمیدم تمام تلاشمو کردم که راهشو از اونا جدا کنم ولی نشد ازش خواستم باهامون همکاری کنه تا واسش عفو بگیرم قبول کرد چندباری باهم ملاقات کردیم و بهمون اطلاعات داد تا اینکه سر یه قرار ملاقات جنازه شو دیدم مینو میگه پژمان همچین کاری نمیکنه داری دروغ میگی! عباس میگه آره خودش بود نمیکرد ولی معلوم نیست با چی تهدیدش کرده بودن! مینو با حالی داغون میره. فردای آن روز سر میز صبحانه صفورا حالش بد میشه و فکر میکنه به خاطر ناصر پژمان باهاش ازدواج کرده بوده که عباس میگه نه بعد از ازدواجتون تو اون سفری که به دبی داشت با سرویس همکاریشو شروع کرد سپس آرومش میکنه. عباس ناصر را به محل کارش میرسونه که ازعباس میپرسه دیشب ماجرا چی بود که مینو مثل مرده ها اومد خونه؟ عباس میگه چی میخواستی باشه؟ همون حرف ها، همون تهمت ها همون دعواها حرفاشو زد که چرا اومدم سر خاک پژمان تولد نورا میایم یا نه بعدشم از خونه زد بیرون.
دکتر ناصر از حاج رسول کمک خواسته تا محمود ایمانی باهاش کار کنه بودن ثبت اسمش در جایی اون هم نامه ی همکاری محمود را برای ناصر میاره و او خوشحال میشه سپس تشکر میکنه. صوفی با رعنا قرار میزاره و بهش هارد قرمز را میده و میگه این هاردیه که خلیل دنبالشه میری بهش میدی و میگی که تو خونه طلوعی پیداش کردی کارتم تموم میشه تو خونه خانم طلوعی. رعنا میگه منو میفرسته دوباره اربیل با سارا تورکان حرف بزنم! صوفی میگه خوب میری ما مراقبتیم مثل همیشه میری و میای. عباس به باجه تلفن عمومی میره و به سرویس زنگ میزنه و میگه رعنا به رستوران پیش خلیل میره و هارد را بهش میده و خلیل میگه که آفرین رعنا میپرسه کی باید برم اربیل؟ او میگه نمیخواد اینبار خودم میرم از اولم نباید تورو قاطی این کارها میکردم! رعنا میپرسه کی از هم جدا میشیم؟
خلیل میگه خودت پیگیر کارهاش باش سپس میپرسه مطمئنی؟ نمیخوای بیشتر فکر کنی؟ رعنا میگه بگم نه بازم کتکم میزنی؟ و از اونجا میره. حسام به نیروهای حفاظت میگه که خلیل خودش قرار بره اربیل سر قرار با سارا توسکان یه مختصاتی هم واسشون ارسال شده سمت دماونده و یه پیام که نوشته پنجشنبه ساعت ۱ ظهر! حاجی میگه کارمون سخت شد که میخواد خودش بره یه بلیطم واسه جواد بگیر که بره اونجا. صوفی میره به دم در خانه طلوعی و بهش میکه که دیگه رعنا خانم نمیاد اینجا تموم شد کارش طلوعی تشکر میکنه و میگه ممنون خداروشکر. خلیل به اربیل رفته و با سارا توسکان ملاقات میکنه و بهش میگه من نمیخوام دیگه ادامه بدم، بهم گفتین همکاری کوتاه مدتیه و طولانی نمیشه الان ۴ ساله که داره کش پیدا میکنه! من دیگه خسته شدم نمیخوام این کارو بکنم میخوام زندگی کنم! سارا میگه کار کردی پولشو گرفتی! و سر ادامه همکاری باهم حرف میزنن و سارا ازش میخواد کمی دیگه صبر کنه خلیل میگه تا کی؟ وقتی منو دستگیر و اعدامم کردن؟ و باهم بحث میکنن که مأمورین حفاظت با شنود داخل موبایل خلیل صداهاشونو میشنون….