دانلود قسمت سیزدهم سریال رخنه از شبکه یک + خلاصه داستان سریال رخنه قسمت ۱۳
رخنه، سریال جدید این روزهای تلویزیون، صرفاً به حوزه امنیتی محدود نمیشود و با دربرگیری ژانرهای علمی و خانوادگی، تنوع و جذابیت خاصی را برای مخاطبان به ارمغان میآورد. سریال رخنه ساخته علی غفاری می باشد. در اینجا لینک پخش قسمت سیزدهم سریال رخنه از شبکه یک را خواهیم دید.
سریال رخنه محصول سال ۱۴۰۳ می باشد که از روز چهارشنبه هر شب ساعت ۲۲:۱۵ از شبکه یک سیما در حال پخش است، در ادامه این مطلب لینک دانلود قسمت سیزدهم سریال رخنه از شبکه یک را خواهید دید.
دانلود سریال رخنه قسمت ۱۳
https://telewebion.com/episode/0xd3cda0d
خلاصه داستان قسمت ۱۳ سریال رخنه
صفورا با عباس دوباره حرف میزنه و میگه اگه چیزی هست باشه به من نگو ولی به مینو بگو! زن و بچه اش حق دارن که بدونن چه بلایی داره سرشون میاد! بگو خودتو راحت کن! عباس میگه باشه به وقتش صفورا میگه تا الان واسه کارت هیچی نگفتی ولی الان پای خانواده ات وسطه! عباس میگه باشه و میره دنبال دکتر ناصر. جلوی در خانه ناصر همکار مهرداد ویش عباس میره و میگه دیشب صوفی اومد با مهرداد حرف زد وقتی هم که برگشت پایگاه مهرداد بهم ریخته بود از حوزه من دور بود نتونستم بشنوم چی میگفتن! عباس میگه باشه تو برو. ناصر وقتی به دفتر کارش تو شرکت صنایع الکترونیک میره میبینه از زیر در اتاقش یه نامه و روزنامه به داخل رد کردن که به محض خوندنش سریع به الهه آسمانی زنگ میزنه اما او جواب نمیده و از شرکت رفته. ناصر عصبی میشه و میره پیش پدر الهه محمود و میگه مگه قرار نبود این قطعه را باهم بسازیم؟ بیا این از استعفا نامه دخترت اینم از مصاحبه دکتر با خبرنگارها! این رسم رفاقت نبود و با عصبانیت و دلخوری میره. صوفی با مأمور میره به خانه طلوعی و اونو به رعنا وفایی صدا میزنه و میگه شما شوهرت با اون رستوران و درآمدش نیازی نیست اینجا کار کنین!
رعنا جا خورده و میگه شما مأموری؟ او میگه خودت اولین بار که منو دیدی فهمیدی مأمورم با این پرونده بری دادگاه خوب نیست اصلا ولی اگه به من کمک کنی میتونم کاری کنم واست و باهم میرن حرف بزنن. او میپرسه دنبال چی میگشتی؟ او میگه بهم گفت یه هارد قرمز نمیدونم چی به چیه. صوفی میپرسه چرا میرفتی اربیل؟ او میگه میرفتم از سارا توکان به کیف میگرفتم نمیدونم خلیل باهاش چیکار میکرد! صوفی میگه تو کیف چی بود؟ او میگه لپ تاپ و تبلت و گوشی! سپس بهش یه گوشی میده مثل گوشی خودش و میگه با این گوشی خیلی آب هم خورد بهم خبر میدی شماره ام توشه. سپس به طلوعی میگه رعنا وفائی یه مدت باید اینجا کار کنه واسه همکاری با ما نگران نباشید بچه های ما ازتون مراقبت میکنن. محمود به خانه پیش الهه میره و میگه چرا استعفاء دادی؟ و سرزنشش میکنه الهه میگه که خودتون خوب میدونین چقدر این کار واسم مهمه و دوست دارم توش باشم و چقدر واسش زحمت کشیدم ولی، محمود میگه ولی نداره اگه اینجوریه پس حاضر شو بریم سرکار خودمم بهت کمک میکنم و میره که الهه خوشحال میشه.
آنها پیش ناصر تو آزمایشگاه میرن که نصر به الهه میگه چیشد؟ شما که استعفاء دادین؟ محمود میگه اگه مشکلت اینه؟ سپس جلوی خودش پاره میکنه و میگه تموم شد نادیده بگیر! ناصر میگه من ازت کمک نمیخوام برین به سلامت الهه میره که محمود باهاش حرف میزنه و میگه الان وقت قهر کردن نیست! ناصر باهاش کمی بحث میکنه و میگه من و الهه این همه التماست کردیم چیشد که یهو قبول کردی؟ محمود میگه مهم اینه الان اینجام ولی دوتا شرط دارم یکی اینکه اسمم هیچ جا نوشته نمیشه و به صورت غیر رسمی باهاتون همکاری میکنم یکیم اینکه رفاقتمو زیر سوال نبر سپس کارشو شروع میکنه. صوفی میره پیش حاج رسول و بهش ماجرای رعنا را میگه و ادامه میده که دوتا از وسایل اتاق خلیل تو رستورانو از تو عکسش در آوردیم و خریدیم که روش شنود و دوربین نصب میشه و رعنا وفائی میره جابه جا میکنه وسایلو باهم تا به داخل اتاق خلیل دسترسی داشته باشیم. صوفی میره پیش رعنا و بهش گلدان ها و قاب عکسو میده و میگه میری تو اتاق خلیل اینارو با اونا عوض میکنی و از اونجا بیرون میای.
رعنا میگه ولی من چجوری برم تو اتاقش؟ همیشه اونجاست! صوفی میگه ما کمکت میکنیم. رعنا به رستوران میره و اونجا به صندوقدار که میدونه با خلیل رابطه داره میگه من به زودی میخوام ازش طلاق بگیرم ولی عصبیه نکن وگرنه میشه عاقبتت مثل کبودی های روی صورت من. دو نفر تو رستوران دعوا را میندازن و مدیریتو میخوان که خلیل میاد بیرون و رعنا میره داخل و وسایلو باهم عوض میکنه و بعد از انجام کار از اتاق بیرون میاد. صوفی با مهرداد به اتاق آقای شیرزاد میرن و اونجا صوفی ماجرای ردیاب تو آویز ماشینو بهش میگه و ادامه میده که به عباس مقدم شک داره چون تو بیمارستان با تلفن عمومی داشت آدرس بیمارستانو میداد به کسی و همه ی این آدرسا که لو میره احتمالا زیر سر عباس مقدمه! شیرزاد میگه مدرک داری؟ او عکس های عباس را تو مسافرخانه نشون میده. مهرداد به داخل اتاق میره تا شهادت بده که حالش بد میشه و رو زمین میوفته. به بیمارستان میبرنش و دکتر میگه خونریزی مغزی کرده به خاطر تصادفی که قبلا داشته. عباس به اونجا میره و نگران حال مهرداده. شیرزاد میره پیش حاج رسول و بهش ماجرارو میگه شیرزاد قبول نمیکنه حرفاشو و گزارشی مینویسه برای زالی تا تیم حفاظت ناصر را عوض کنن. از طرفی حاجی پیش عباس رفته و میگه دیر یا زود این شیرزاد حکم تعلیقتو میگیره همان موقع برای عباس پیامی میاد که ۹ روز فقط فرصت داری!….