آخرین مطالب سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، هنری و ورزشی را در پایگاه خبری صفحه فردا دنبال کنید.

دانلود قسمت دوازدهم سریال رخنه از شبکه یک + خلاصه داستان سریال رخنه قسمت ۱۲

رخنه، سریال جدید این روز‌های تلویزیون، صرفاً به حوزه امنیتی محدود نمی‌شود و با دربرگیری ژانر‌های علمی و خانوادگی، تنوع و جذابیت خاصی را برای مخاطبان به ارمغان می‌آورد. سریال رخنه ساخته علی غفاری می باشد. در اینجا لینک پخش قسمت دوازدهم سریال رخنه از شبکه یک را خواهیم دید.

سریال رخنه محصول سال ۱۴۰۲ می باشد که از روز چهارشنبه هر شب ساعت ۲۲:۱۵ از شبکه یک سیما در حال پخش است، در ادامه این مطلب لینک دانلود قسمت دوازدهم سریال رخنه از شبکه یک را خواهید دید.

دانلود سریال رخنه قسمت ۱۲

https://telewebion.com/program/0xcab51bf/archive

خلاصه داستان قسمت ۱۲ سریال رخنه

ناصر مسموم شده و او را به بیمارستان بردن و تحت نظر پزشک هستش. نورا به بیرون از اتاق میره و به سپهر پیام میده و حالشو میپرسه او بهش پیام میده و نورا با پیام صوتی باهاش حرف میزنه سپهر ازش میپرسه صدای بلندگو کجاست؟ او میگه حال بابام بد شده آوردیمش بیمارستان سپس ازش میخواد حداقل با پیام صوتی باهاش حرف بزنه که صداشو بشنوه اما سپهر میگه نمیتونم جاییم که نمیشه نورا میگه تو کجایی که نمیتونی پیام صوتی بدی؟ اصلا کی میای تهران؟ سپهر با پیام جوابشو میده نورا از شلوغ بودن بیمارستان میگه. دکتر شمس با شیرزاد تو حیاط بیمارستان حرف میزنه و میگه من خیلی دکتر ناصر دوست دارم و واسش احترام قائلم ولی بعضی وقتا یه کارهایی میکنه که واقعا درست نیست شیرزاد میگه مثلا؟ دکت شمس میگه الان یه پروژه ای شروع کرده که الکی داره وقتشه هدر میره و منم با تلاش دارم سعی میکنم که اینو پروژه هارو باهم ببرم جلو! عباس از تلفن عمومی داره با یه نفر حرف میزنه و آدرس اتاق دکتر ناصر را میده صوفی ازش میپرسه کسی قراره بیاد؟ عباس میگه خواهر دکتر ناصر میخواد بیاد عیادت برادرش صوفی میگه بهتر نبود با گوشی شخصی زنگ میزدید!

عباس میگه تلفنم شارژ نداشت سپس به مهرداد میگه برو شارژرمو از تو ماشین بیار هنوز نرفته که تلفنش زنگ میخوره که صوفی به عباس نگاه میکنه عباس تلفنو قطع میکنه و به مهرداد میگه برو بیار دیگه و میره. صوفی میگه اینجا امن نیست باید دکترو سریع منتقل کنیم عباس میگه لازم نیست بیمارستان امنه کی گفته اینجا امن نیست؟ خیلیم امنه این مسیری که قراره دکترو ببریم امن نیست! پاکسازی نشده و من فقط از آقای زالی مافوقم دستور میگیرم! زالی همان موقع میاد و صوفی میگه بیا اینم از مافوقت و ماجرارو بهش میگه در آخر صوفی میگه به من هیچ ربطی نداره اینجا امن نیست هر لحظه امکان داره بریزن اینجا هر اتفاقی بیوفته مقصرش خود شماهایین! زالی به عباس میگه دکترو منتقل کنین عباس با کلافگی قبول میکنه. آدم کش گروگانگیرها به بیمارستان اومده و اونجا با پوشیدن روپوش دکتری میخواد بره به اتاق دکتر که بهش پیام میدن و میگن که بیمارستان امن نیست سریع بزن بیرون او سریعا از بیمارستان خارج میشه. صوفی به عباس شک کرده و میره. بعد از مدتی به صوفی خبر میدن که عباس واست جلسه ترتیب داده باید ی جواب پس بدی.

تو جلسه صوفی به حاج رسول میگه به من اطلاع دادن که بیمارستان امن نیست منم سریعا خواستم که دکتر را منتقل کنن اونجا بیمارستان بود اگه پاشون به داخل کشیده میشد برای مردم هم خطرناک بود! حاج رسول سرزنشش میکنه و میگه تو نباید این کارو میکردی باید هرکاری که میخوای بکنی اول به من بگی! حفاظت اطلاعات چه ربطی به حفاظت شخصی داره که دخالت میکنین؟ عباس واسه چی استخدام شده پس! حفاظت کار اونه! سپس صوفی میگه که یه نفر با تلفن عمومی آدرس بیمارستانو داشت برای یه نفر بازگو میکرد حاجی میگه کی بود؟ او میگه نمیدونم صداش غریبه بود نشناختم! حاجی دستور میده تا برن فیلم دوربین های مدار بسته را جمع کنن تا ببینن کی بوده. صوفی میره با مهرداد حرف میزنه و میگه که به عباس شک دارم او میگه این محاله و قبول نمیکنه که صوفی میگه خودت دیدی داشت آدرسو با تلفن عمومی میگفت به یکی بعدشم گفت گوشیم خاموشه ولی زنگ خورد! مهرداد قبول نمیکنه ولی بهم میریزه. وقتی پیش عباس میره او بهش میگه صوفی به من شک کرده آره؟

الان میخواد با کشیدن تو به سمت خودش علیه من آدم جمع کنه! مهرداد میگه من چجوری میتونم جرأت کنم به شما شک کنم! عباس میگه میکنی چون خودم بهت آموزش دادم ولی من که گفتم اونجا با زنم حرف میزدم! بعدشم نگفتم گوشیم خاموش شده گفتم شارژش کمه! سپس از مهرداد میپرسه چشه او میگه هیچی نگران حال خانمم هستم بارداری پر خطر داره! عباس هم ناراحت میشه. وقتی از دفتر کارش میزنه بیرون و میخواد بره مهرداد تعقیبش میکنه و میبینه او میره به یه باجه تلفن عمومی اونجا عباس حرف میزنه و اونا بهش میگن که ۲۰ روز فقط مهلت داری با هر روشی که میخوای ناصر را بکشی وگرنه روز ۱۱ ام جنازه پس تو میفرستیم عباس عصبی میشه و لعنتشون میکنه و میره. صوفی فردای آن روز ازش میپرسه که چیشد چیز عجیبی دیدی ازش؟ او میگه دیشب تعقیبش کردم رفت پای یه باجه تلفن عمومی دوبار در روز مشکوکه واقعا! صوفی ازش میخواد بیاد تو یه جلسه و همه اینارو اونجا هم بگه بقیه اش پای خودشه مهرداد قبول میکنه. تو پارک صوفی میره کنار خانم طلوعی میشینه و بهش میگه که خیلی تابلو نکن این روزنامه را بردار و ببین کدوم یکی از عکس های داخلشو میشناسی! او میگه هیچکدوم صوفی درباره رعنا مستخدمش سوال میکنه و میگه از کجا میشناسیش؟ او میگه مامانم استخدامش کرده نمیدونم چطور؟ تو میگه رعنا با این آدما که با مرگ همسرتون ربط دارن همکاره! بدون کوچک ترین تغییر رفتاری فردا مادر و دخترتو از خونه قبل از اومدن رعنا بیرون میبری تا ما بیایم و دستگیرش کنیم عباس با حاجی حرف میزنه و میگه این صوفی داره زیادی دور و بر من میچرخه و از همه چیز سر در میاره یا خودت پاشو کوتاه کن با خودم انجام بدم! ….

مطالب مرتبط
دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.