خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال گناه فرشته + عکس
صفحه فردا – فرزانه سمندر – سریال گناه فرشته که هر هفته از شبکه نمایش خانگی پخش می شود با گذشت چند قسمت از آن متوجه شدیم که این سریال یکی از سریالهای جذاب نمایش خانگی است که مخاطب میتواند هر هفته اتفاقهای تازهای را با تماشای آن کشف کند. در این مطلب به درج خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال گناه فرشته خواهیم پرداخت سریالی که هر هفته اتفاقهای تازهای را با تماشای آن کشف خواهید کرد.
خلاصه داستان قسمت اول سریال گناه فرشته
در قسمت اول داستان سریال گناه فرشته دیدیم : قسمت اول سریال گناه فرشته از همان ابتدا نشانههای خوبی از یک داستان پر پیچ و خم و جذاب دارد. سریال همانند دیگر آثار عنقا که در مقام فیلمنامهنویس آنها را نوشته بود با یک التهاب و شوک اولیه آغاز میشود؛ قصه قتل مردی توسط خدمتکار زن جوان خانه که سرآغاز داستانی پیچیده است که میتواند تماشای آن را برای مخاطب جذاب کند.
در همان قسمت نخست شاهد بودیم که حامد تهرانی ضمن آشنا شدن با پرونده قتل عشیری سعی کرده است در سمت درست ماجرا بایستد و از مظلوم دفاع کند.
از سوی دیگر امیر آقایی در نقش نوید عشیری سوی دیگر این قصه است که نشانههای قسمت نخست حکایت از آن دارد که کشمکشهای حامد با نوید در قسمتهای بعدی تقابل خیر و شر را در سریال پررنگتر میکند.
شهاب حسینی در نقش حامد تهرانی یک وکیل دادگستری است که در پروندههای حقوقی صاحب نام است و ثروت زیادی را به واسطه حسن شهرت کسب کرده است.
همسرش نیز شغل وکالت را در پیش گرفته و دختری دارند که در آستانه ۱۴ سالگی است.
حامد تهرانی نشان میدهد که با وجود آنکه از موکلش دفاع میکند اما از دایره انصاف خارج نمیشود. همین ویژگی او باعث میشود تا در همان قسمت اول او درگیر پرونده قتل عشیری شود و با فرشته آشنا شده و سعی کند وکالت او را قبول کند. قتل عشیری آن هم در شب سالگرد مرگ مادر حامد و ارتباط مرگ مشکوک مادر حامد و ارتباط آن با عشیری که مربوط به اتفاقات سال ۸۸ است نشان از یک داستان پر پیچ و خم و تو در تو دارد که تماشای آن را در قسمتهای بعد جذابتر میکند.
خلاصه قسمت دوم داستان سریال گناه فرشته
در قسمت دوم داستان سریال گناه فرشته دیدیم : اپیزود دوم سریال گناه فرشته در جایی آغاز می شود که حامد تهرانی به منزل پدر خانمش (مشفق) آمده است تا با او درباره پرونده فرشته صحبت کند و به نوعی از او کمک بخواهد. مشفق که در حال پخت دیزی است با یک نگاه اجمالی به پرونده از هر گونه دخالت در آن دوری می جوبد. مشفق به حامد نیز هشدار می دهد که کاری از دست کسی برای این پرونده برنمی آید.
حامد برای قوت قلب و کمک به نزد مشفق رفته بود و از او انتظار دلگرمی و همیاری داشت ولی مشفق به هیچ وجه روی خوش نشان نمی دهد و در نهایت حامد در حالی که به اتفاق سر میز غذا خوردن بودند، بدون صرف دیزی، آن جا را با دلخوری ترک می کند.
در ادامه حامد به دیدار مهتاب در دفتر کارش می رود و باری دیگر از او خواهش می کند که از پرونده عشیری کنار بکشد. مهتاب ولی رها کردن این پرونده و استعفا از وکالت موکلش یعنی امیر عشیری را برابر با بی آبرویی و یا حداقل خدشه دار شدن موقعیت شغلی خود می داند و بنابراین زیر بار نمی رود.
داستان ولی به همین جا ختم نمی شود. در یکی از روزها حامد این بار به دیدار وکیل فعلی فرشته می رود تا در چند و چون زوایای دیگری از پرونده قرار بگیرد که در این مرحله هم وی به دستاوردی نمی رسد. به نظر می رسد که اتحادی نانوشته و پنهانی برای محکوم کردن و به دار کشیدن فرشته وجود دارد.
مشفق به منزل پدر حامد می رود و از او درباره روابط و گذشته خود و خانواده عشیری پرسش هایی بیان می کند. از جمله این که چرا مهتاب چنین پرونده حساسی را پذیرفته است. پس از این هاست که حامد به این بار به دیدار وکیل پیشین خانواده عشیری یعنی آقای متین دفتری می رود.
این نکته نیز برای حامد جای سوال دارد که چرا و چگونه امیر عشیری وکیل خانوادگی و قدیمی خانواده را کنار گذاشته و سپس سراغ مهتاب محتشم رفته اند برای این پرونده به خصوص. در خلال این صحبت ها حقایق قابل توجهی بیان می شود. مانیا که به ظاهر از منشی های آن زمان عشیری بوده است، قرار بود که بخشی از اموال عشیری به نامش زده شود و درست شب پیش از این روز، قتل امیر عشیری رخ می دهد. به نظر می رسد که ارتباطی بین این دو حادثه است!
حامد مصرانه به دنبال این موضوع است که دقیقا چه اموالی قرار بوده که به نام مانیا انتقال داده شود ولی متین دفتری به دلیل وفاداری خود به موکلش حاضر به بازگو کردن این مساله نیست. در نهایت حامد از آن حا بیرون می آید و به دفتر خودش می آید. در آن جا در حالی که در حال مذاکره با یکی از موکلینش بود، به یک باره مشفق از راه می رسد.
مشفق به دفتر وکالت حامد آمده بود تا به او بگوید که حاضر است در این پرونده کنارش باشد و به او در این باره کمک کند. هنوز دقیقا نمی دانیم ولی به نظر می رسد که مشفق هم زمانی وکیل یا قاضی یا به هر نوعی هم صنف و همکار حامد باید بوده باشد که وی الان از او کمک می خواهد.
در نیمه دوم این اپیزود، ناگفته های بسیاری از گذشته این دو خانواده بازگو می شود. از جمله این که مهتاب پیش از ازدواج با حامد، معشوقه نوید بوده است و امیر عشیری بر این عقیده است که عروس خانواده آن ها را دزدیده اند! و کینه و دشمنی این دو خانواده بیش از پیش می شود. در آن زمان عنایت پیشخدمت عشیری است و به نظر می رسد که پیش از آن نیز در خانه تهرانی مشغول به کار بوده است. ولی پس از او، دخترش یعنی فرشته نیز به خانه عشیری آمده است برای کار!
مشفق، مهتاب و حامد هر سه به دور هم جمع شده اند تا برای مساله پیش آمده چاره ای بیندیشند. مهتاب با سماجت بسیار زیادی همچنان بر موضع خود استوار است که باید پرونده را پیش ببرد و درست به همان اندازه نیز حامد مصر است که مهتاب باید این پرونده را کنار بگذارد. مجادله بین این دو به اوج خود می رسد و به شکل جر و بحث تند نیز بدل می شود ولی این بار هم هیچ نتیجه ای در پی ندارد!
خلاصه قسمت سوم داستان سریال گناه فرشته
در قسمت سوم داستان سریال گناه فرشته دیدیم : قسمت سوم گناه فرشته با فلش بکی به گذشته آغاز می شود. نوید چند روز پس از درگذشت مادرش به مزار او می رود و از وضعیت زندگی سخت با پدرش گلایه می کند. روابط نوید و پدرش امیر به تیرگی رفته است و او هیچ دل خوشی از او ندارد. مشخص نیست که چرا در این جا باید این قضایا مطرح شود ولی این گونه به نظر می رسد که نکته ای انحرافی جهت سوق دادن ذهن مخاطب به این سمت است که گمان کند نوید قاتل پدرش است. چیزی که به دور از باور است و بسیار بعید است که موضوع این باشد.
تقریبا می توان گفت که تمام تایم قسمت سوم در گذشته سپری می شود و نکته حایز اهمیتی از زمان حال روایت نمی شود. از جمله این که چگونه مهتاب پس از سال ها نوید را می بیند، متعاقب آن به منزل عشیری ها دعوت می شود. پس از مرگ امیر به دعوت نوید وکالت پرونده را برعهده می گیرد. البته ذکر این نکته قابل توجه است که چرا نوید این پرونده را متین دفتری که وکیل خانوادگی عشیری هاست نداده است. این ها از نکات شبهه برانگیزی است که ذهن بیننده را درگیر می کند.
در زمانی که به مهتاب پرونده خونخواهی امیر عشیری پیشنهاد می شود وی بسیار مردد و حتی مخالف است. این که وی پرونده های جنایی نمی پذیرد و تخصصش مساله های اقتصادی است به یک سو، همچنین به میان کشیدن دعوای خانوادگی عشیری و تهرانی و وسط این جنگ و دعوا بودن نیز خود مساله ای دیگر است. همه این نکات را هم به نوید و هم در وهله بعد به پدر حامد می گوید. جالب این که پدرش موافق این موضوع است ولی تنها از مهتاب می خواهد که حامد چیزی ماجرا خبر داد نشود!!
شاید بتوان تنها نکته روایت شده از زمان حال را پذیرفتن رسمی حامد برای پرونده وکالت فرشته دانست که این اتفاق سرانجام رخ می دهد و فرشته وکیل تسخیری که بسیار مشکوک نیز بود را برکنار و حامد تهرانی را به عنوان وکیل خود برای ادامه پرونده و در حالی که کمتر از 130 روز به اجرای حکم اعدام مانده است، انتخاب می کند. اتفاق دیگر دیدار نوید با متین دفتری است که از او درباره دیدارش با حامد توضیحات می خواهد و متوچهر متین دفتری نیز وقایع را بازگو می کند!
سکانس پایانی این اپیزود از گناه فرشته با رودررویی حامد و نوید دنبال می شود و حامد او را به یک دویل تمام عیار دعوت می کند و به نظر می رسد جنگ سختی بین این دو در خواهد گرفت. حامد که مسبب کشته شدن مادرش را این خانواده می داند به فکر تسویه حساب است و نقشه های بسیاری در سر می پروراند. برعکس نوید پس از قتل پدرش بسیار بی حوصله و کم رمق است و به نظر نمی رسد که چنین فکرهایی در مخیله داشته باشد.
خلاصه قسمت چهارم داستان سریال گناه فرشته
در قسمت چهارم داستان سریال گناه فرشته دیدیم : قسمت چهارم گناه فرشته با اتفاقات جالب و هیجان انگیزی آغاز می شود. حامد دوباره قرار ملاقات با فرشته می گیرد و به دیدار او می رود. در خلال صبحت های او با فرشته سرنخ های جدیدی به دست می آید. مهم تر از همه این که در روزهای منتهی به قتل امیر عشیری اتفاقات عجیبی رخ داده بود.
یکی از این ها موردی بوده است که عشیری و همسرش بر اثر جر و بحثی که داشته اند با یکدیگر به مشکل می خورند و زن خانه را به مقصد شمال ترک می کند. وقتی فرشته به خانه می آید همانند همیشه مشغول تمیز کردن خانه بوده و تعدادی روزنامه را از اتاق عشیری به سطل زباله می اندازد. اتفاقی که پس از بازگشت امیر عشیری به خانه با عصبانیت او مواجه می شود.
عشیری بزرگ فرشته را وادار می کند تا به کوچه برود و همگی سطل های زباله را بگردد و آن روزنامه ها را برایش پیدا کند. عملی که بسیار برای فرشته عجیب بوده است. حامد درباره تیتر و اطلاعات آن روزنامه ها از فرشته پرسش هایی می کند ولی فرشته هیچ گونه اطلاعاتی از آن زمان یادش نیست.
در نتیجه حامد برای یافتن حقیقت ماجرا به نزد مشفق می رود و به همراه او به بررسی روزنامه های آن تاریخ و با تیتر های مربوط به عشیری می پردازند، در نهایت مشخص می شود که ماجرا درست است و حتی چند مقاله در این رابطه پیدا می شود. از جمله مقاله ای از شخصی به نام واعظ که درباره فساد گروهی مافیایی و این که شریک عشیری یعنی جرجانی بود.
در خلال آن مقاله حتی این مساله که عشیری در معرض مرگ و از بین بردن به وسیله آن گروه مافیایی است، بیان شده بود. پیش بینی که درست از آب در می آید. حامد، همکارش نازلی را مامور پیدا کردن نویسنده مقاله می کند. وی به سختی او را که از دید همگان پنهان شده بود را پیدا می کند و به دفتر می آورد.
واعظ که روزی نویسنده ای اجتماعی سیاسی و متعهد به جامعه بوده که دغدغه عدالت اجتماعی بوده است امروز به دلیل سختی های حبس و تهدیدها و ملامت هایی که در سالیان سال کشیده است به یک فرد معامله گر بده شده و حاضر به همکاری با حامد و مشفق نیست و تنها در صورت دریافت مبلغ پیشنهادی خودش حاضر می شود که اسنادی را به آن ها بدهد.
مشخص نیست که چگونه ولی مهتاب از این دیدار بو می برد و با واعظ دیدار می کند تا با ارایه پیشنهاد بالاتر او را از تصمیم خود منصرف کند. واعظ پذیرفته بود که با رقم بالا از حامد، اطلاعات را به او بدهد ولی از آن سو با مهتاب نیز مذاکره کرده بود. مهتاب با رقم بسیار پایین تر و از آن سو تهدید به احضار او به دادگاه وی را از تصمیمش منصرف می کند.
درست در همین فاصله که واعظ پول را از مهتاب گرفته و به صرافی رفته تا ارز دریافت کند و حتی پاسپورتش را نیز به همراه دارد تا ایران را ترک کند به وسیله افرادی با وضعیتی وحشتناک ربوده می شود. در آن جا از او امضا و نامه خودکشی می گیرند. سپس آمپولی به او تزریق کرده و از طبقات بالای یک مجتمع نیمه کاره به پایین پرت می شود.
نکته جالب، ساختمان نیمه کاره مذکور دقیقا همان سازه ای است که 14 سال پیش پروانه (مادر حامد) نیز به عنوان خودکشی از آن جا به پایین پرت شده بود. پس از حاضر شدن پلیس در صحنه، علت مرگ را خودکشی اعلام می کنند ولی حامد و مشفق به هیچ وجه این قضیه را باور نمی کنند.
خلاصه قسمت پنجم داستان سریال گناه فرشته
در قسمت پنجم داستان سریال گناه فرشته دیدیم : در تمامی شغلها آدمهای شریفی حضور دارند که باعث اعتبار آن شغل میشوند. همانطور که حامد تهرانی با وجدان بیداری که دارد نماینده وکلای باشرفی است که تلاش میکند طرف حق بایستد. اما در گناه فرشته شاهد حضور وکیلی هستیم که حاضر است به خاطر گرفتن پول پا روی حقیقت بگذارد و آدم بیگناه را بالای دار ببرد. رسولی نماینده افرادی است که آزمندی و طمع همواره اولویت اصلی کار و شغلشان است و البته در نهایت در همین مسیر و به خاطر طمع بیشتر سرش را به باد داد.
حامد پس از آنکه موفق شد دادگاه را برای ادامه تحقیقات قانع کند به سراغ مشفق رفت تا بتواند با کمک مشفق ردی از مانیا پیدا کند. دختری که گویا سرنخ اصلی ماجرای عشیری و پروندههای اقتصادی در دستان اوست و حالا این دختر در جایی از این شهر پنهان شده و پیدا کردنش شبیه پیدا کردن سوزن در انبار کاه است. با این حال مشفق تلاشهای خودش را ادامه داده و با تطمیع کردن آبدارچی شرکت عشیری آدرسی از خانه مانیا پیدا کرد. اما مانیا درون آن خانه نبود تا ماجرای پرونده قتل عشیری باز هم پیچیده شود.
نازلی با بازی دیبا زاهدی یکی از آن دست دختران نسل امروز است که شادابی و فعالیتش در عرصه رسانه کمک بزرگی به پیدا شدن سرنخها برای حامد تهرانی میکند. او بعد از مرگ مشکوک محمود واعظ حسابی ترسیده و سعی میکند از خانهاش بیرون نیاید و آشفتگی و ترس او باعث شد دیگر نشانی از آن نازلی شاداب و با نشاط نباشد. با این حال مشفق تلاش میکند با حرفهایش نازلی را قانع کند که زندگی هنوز ادامه دارد و رسیدن به حقیقت بزرگترین انگیزه آنها برای بقا است.
حامد حالا با اختلافهایی که در خانه با همسرش پیدا کرده زندگی مشترکشان را دچار مشکل میبیند و برای همین تلاش میکند دخترشان را نسبت به جر و بحثهایی که شکل میگیرد قانع کند. اینکه دختر حامد و مهتاب به عنوان ناظر بر رفتارهای آنها چه نتیجهای میگیرد در تربیت او نیز تاثیر میگذارد. برای همین حامد تلاش کرد تا با صحبت کردن با دخترش او را قانع کند که مسیر حق و حقیقت را پیش گرفته است.
خلاصه قسمت ششم داستان سریال گناه فرشته
در قسمت ششم سریال گناه فرشته حامد پس از قتل محمود واعظ روزنامهنگاری که روی حرفهای او برای شهادت در دادگاه حساب کرده بود و سر به نیست شدن رسولی وکیل پیشین فرشته دریافت که با پروندهای پیچیده و خطرناک روبرو است که امکان دارد حتی پای خانواده و دخترش هم به میان بیاید. این شک و تردید در ادامه دادن این موضوع اما باعث شد به تمامی اهدافش به دیده تشویش و تردید نگاه کند. اما همین تردید از سوی دیگر انگیزههای او را برای پیدا کردن متهمان اصلی و سرنخهایی که به فسادهای کلان اقتصادی میرسد بیشتر کرده است. او حالا بیش از هر زمان دیگری به کمک و راهنماییهای فرشته نیاز دارد. اینکه اساسا فرشته از چه زمانی وارد خانواده عشیری شد و امیر عشیری از چه زمانی او و پدرش را میشناخت و چرا او را به عنوان خدمتکار خانهاش استخدام کرد.
بالاخره مانیا در قسمت ششم سریال گناه فرشته پیدا شد
بعد از پیگیریهای مستمر مشفق برای یافتن سرنخی از مانیا پس از آنکه فروزان همسر عشیری را با نام بردن از مانیا تحریک کرد، او را تعقیب کرده تا به خانهای برسد که فروزان به آن خانه رفته و زنی که در آن خانه زندگی میکند را تهدید کرد. مشفق وقتی وارد آن خانه قدیمی و فقیرانه شد با زنی روبرو شد که فرزندی کوچک را سرپرستی میکرد و از راه فروش سبزی مخارج خانهاش را تامین میکرد. این زن فردی به اسم مانیا را نمیشناخت اما به مشفق گفت فروزان آمده و او را به خاطر خواهر شوهرش شیرین اسفندی شماتت کند. شیرین و برادرش جهان از افرادی هستند که توسط عماد پدر حامد برای ماموریتهایی گماشته شدند اما جهان به خاطر قتل یک نفر در زندان است و حالا همسر او و فرزندش بدون سرپرست مشغول زندگی هستند. وقتی همسر جهان عکس شیرین را به مشفق نشان داد جرقه مهمی در داستان زده شد. شیرین یا همان مانیا منشی دفتر وکالت حامد است. دختری که تا امروز در نزدیک حامد قرار داشت و در واقع جاسوسی دو جانبه میکرد.
سرنخهای مهمی که در دستان مانیا است
مانیا یا همان شیرین اسفندی همان دختری است که سرنخهای بسیاری در دستان اوست. حامد حالا با پیدا شدن مانیا میتواند به اسنادی دسترسی پیدا کند که نشان میدهد قتل عشیری توسط فرشته انجام نشده است. اما اینکه این موضوع را چطور اثبات کند یکی از کارهای سختی است که پیش روی او قرار دارد. مانیا اسنادی را با خودش حمل میکند که عشیری در روزهای آخر به او داد و به خاطر علاقه و رابطهای که میان آن دو بود عشیری به او قول داده بود تا اموالی را به نامش بزند که در روز آخر کشته میشود. حالا مانیا بدون آنکه بتواند نفعی از این ارتباط بگیرد درمانده و وحشت زده از اتفاقات تصمیم دارد تا اطلاعاتی را که دارد به حامد بفروشد تا هم زندگیاش را تامین کند و هم جانش در امان باشد. مانیا یکی از آخرین نفراتی است که در لحظه مرگ عشیری بالای سر او رفته است و قبل از آنکه پلیس سر برسد او عشیری و فرشته را غرق در خون یافته است. او با عکس گرفتن از این صحنه یک سند مهم را برای بیگناهی فرشته دارد و اگر دادگاه بداند در لحظه قتل عشیری فرشته نیز بیهوش بوده میتوان امیدوار بود تا فرشته از اتهام اصلی تبرئه شود.
ترسها و تشویشهای حامد در مقابل مانیا
حامد برای آنکه مانیا را مانند محمود واعظ در لحظه آخر از دست ندهد و افراد پشت پرده او را همانند روزنامهنگار قدیمی به قتل نرسانند در خانه مشفق پنهان میکند تا روز دادگاه بتواند با شهادت او تمامی اتفاقات پرونده را برگرداند. اما نکته مهم دیگری که وجود دارد مدارک اقتصادیای است که دست مانیا مانده است. این مدارک بسیار پیچیده است و خبر از یک شبکه بزرگ پول شویی و پولسازی میدهد که رشته دراز آن احتمالا به افراد مهمتری میرسد. همین موضوع باعث شد تا حامد این اسناد را با جمیلی موکل خودش که در دادگاه اقتصادی متهم به فساد اقتصادی است نشان دهد تا از او راهنمایی بگیرد. همین موضوع باعث شد تا جمیلی به حامد بگوید موضوع این اسناد و واگذاریها بسیار پیچیدهتر از آن است که فردی چون مانیا پشت پرده آن باشد و حالا باید به دنبال مهرههای مهمتری گشت.
عماد تهرانی شخصیت مرموز سریال گناه فرشته
عماد تهرانی شخصیت پیچیده و مرموز داستان سریال گناه فرشته است. فردی که به ظاهر هیچکاره است اما تمامی اتفاقات و افراد به نحوی به او مربوط میشوند. از مانیا و جهان گرفته تا جمیلی که دست به سینه روبروی او میایستند. این رفتارها و رفت و آمدها به خانه عماد باعث میشود شک و شبهه نسبت به این پرونده پیچیده بیشتر شود. آیا عماد تهرانی فرد اصلی پشت پرده اتفاقات است؟ آیا او مهرههای این بازی پیچیده را حرکت میدهد؟ برای رسیدن به پاسخ این پرسشها باید منتظر قسمتهای آینده این سریال مهیج باشیم.
خلاصه قسمت هفتم داستان سریال گناه فرشته
بالاخره در قسمت هفتم سریال گناه فرشته، روز دادگاه فرا رسید تا مانیا یا همان «شیرین اسفندی» در دادگاه حاضر شود. حامد تهرانی که امید بسیاری به اعترافات و شهادت مانیا در دادگاه داشت تا بتواند اتهام را از دوش فرشته بردارد با این آرزو وارد دادگاه شد که با حرفهای مانیا ورق بازی را برگرداند. اما مانیا با رودست زدن به حامد در لحظات آخر تمام آرزوهای او را نقش بر آب کرد. مانیا برخلاف آنچه که در دیدارهای خصوصی به حامد گفت سعی کرد فرشته را متهم اصلی بداند و با اتهام جدید دزدی به فرشته انگیزههای قتل عشیری را بیشتر در نظر دادگاه نشان دهد. این شهادت دروغین باعث شد حامد با عصبانیت بیشتر و با آشفتگی و ناامیدی به پرونده نگاه کند.
مانیا جدیدترین قربانی پرونده عشیری
پرونده قتل عشیری آنقدر پیچیده و عجیب است که هر روز یک اتفاق جدید برای آدمهای دخیل در پرونده میافتد. به غیر از قتل عشیری تا امروز مرگ مشکوک محمود واعظ خبرنگار قدیمی و سربهنیست شدن رسولی وکیل پیشین فرشته نشان داد آدمهای پشت پرده اصلا علاقهای ندارند تا این پرونده به روند منطقی خودش بازگردد. در جدیدترین اتفاق هم شاهد بودیم که مانیا بعد از آنکه در دادگاه شهادت کذب داد در بیرون از دادگاه به طرز مشکوکی توسط یک ماشین زیر گرفته میشود تا جدیدترین قربانی این پرونده مانیا باشد.
عشق حامد به فرشته در قسمت هفتم سریال گناه فرشته
دلسوزیهای حامد برای فرشته و اصرار حامد برای بیگناهی فرشته باعث شده است تا مهتاب فارغ از بحث رقابت به حامد و احساسش نسبت به فرشته شک کند. او گمان میکند این میزان از وابستگی حامد به این پرونده نشات گرفته شده از علاقهای جدید درون حامد نسبت به فرشته است. در واقع حامد دلباخته مظلومیت دختری شده است که تمام اشارهها و نکتهها دست به دست هم دادهاند تا او را روانه چوبه دار کنند. اگرچه شک مهتاب میتواند ناشی از یک حس و حسادت زنانه باشد اما به نظر میرسد این حس چندان هم دور از واقعیت نیست.
خلاصه قسمت هشتم داستان سریال گناه فرشته
در قسمت هشتم سریال گناه فرشته با نشان دادن نشانههایی از حضور متیندفتری در پشت پرده مرگ فجیع مانیا جلوی دادگستری حالا تا حدودی انگیزهها و آدمهای دخیل در داستان مشخص شدند. متین دفتری که با همکاری چند شرخر مانیا را به قتل رساند و مدارک را به دست آورد یکی از افرادی است که به نظر میرسد نقش مهمی در مدیریت آدمهای پشت پرده دارد. وکیل مرموزی که هم با عماد تهرانی نشست و برخاست میکند هم از طرف دیگر با نوید عشیری حشر و نشر دارد و از سوی دیگر نیز با افرادی در تماس است که هنوز هویت آنها مشخص نیست. با این میزان رمز و راز در پشت پرده اتفاقهای مرگ عشیری باید منتظر رخدادهای مهمتری هم باشیم.
هشدارهای عماد تهرانی و ترسهای حامد
عماد تهرانی بعد از مرگ نابهنگام مانیا معادلات را پیچیدهتر از آن چیزی میبیند که فکرش را میکرد. او که گمان میکرد در پشت پرده مشغول هدایت یک داستان پر رمز و راز است حالا با مرگ مانیا و خطرهایی که پسرش حامد را تهدید میکند به نظر میرسد آنچنان که باید سوار بر ماجرا نیست. او با صدا کردن حامد هشدار داد که انگیزه آدمهای پشت پرده از بین بردن حامد بوده و مرگ مانیا کاملا اتفاقی رخ داده است. حالا با خطری که جان حامد را تهدید میکند عماد نیز بیش از گذشته نگران شده و از فرزندش میخواهد نوهاش را به او بسپارد تا آبها از آسیاب بیفتد.
رابطهای که دیگر از بین رفت
با مرگ مانیا به غیر از شوکهایی که به حامد و مشفق وارد شد یک شک بزرگ در دل حامد کاشت که باعث تیرگی رابطه او با همسرش مهتاب میشود. حامد دیگر همسرش را همانند گذشته باور ندارد و شروع از هم پاشیدگی کانون خانواده را باید با مرگ مانیا محتمل دانست. در این میان تینا در یک دوراهی سخت میان پدر و مادرش گرفتار شده و همین موضوع باعث شده است او که نوجوان است روزهای سختی را پشت سر بگذارد و نتواند خوب را از بد تمیز دهد.
عشق در قسمت هشتم گناه فرشته کلید خورد
به نظر میرسد حامد تهرانی رفته رفته با تیره شدن رابطهاش با مهتاب یک خلا عاطفی پیدا کرده و در این میان فرشته نیز در میانه روزهای سختی که پیش از اعدام پشت سر میگذارد تنها امید و پناهش حامد است. حامد حالا برای فرشته فراتر از یک وکیل است و همین باعث شده با هر بار ملاقات حامد حس و حالی درون او جوانه بزند که میتواند تبدیل به یک عشق شود. عشقی که به نظر میرسد سرانجام خوبی برای دو طرف ماجرا نداشته باشد اما حالا با بافتن شال گردن برای حامد توسط فرشته سرآغاز یک مسیر دشوار را ترسیم میکند.
خلاصه قسمت نهم داستان سریال گناه فرشته
در قسمت نهم سریال گناه فرشته میبینیم که حامد تلاش میکند تا بتواند وقت بیشتری از قاضی پرونده برای صدور حکم بگیرد اما قاضی فقط یکبار دیگر به حامد فرصت میدهد تا برای آخرین دفاعیه با یک مدرک محکم در دادگاه حاضر شود.
بالاخره روز آخرین دادگاه میرسد و همه منتظرند تا ببینند برای فرشته چه اتفاقی میافتد و حکم نهایی او چه خواهد شد. وقتی همه در دادگاه حاضر میشوند میفهمند که …
فرشته در دادگاه به ناگاه اعتراف کرد قاتل امیر عشیری است حامد تهرانی آشفته شد و نظم دادگاه را به هم ریخت تا با دستور قاضی دادگاه بازداشت شود. فرشته در قسمت دهم گناه فرشته با اعلام جزئیات و انگیزههایی که از قتل امیر عشیری داشت اعتراف مستقیمی به قتل او کرد تا دست قاضی برای اعلام حکم مبنی بر گناهکار بودن باز باشد. اینکه چقدر میتوان به حرفهای فرشته اعتماد کرد و او را گناهکار دانست موضوعی است که باید به آن شک کرد. به خصوص آنکه او در میان دوستانش اعتراف کرد تنها انگیزهاش برای اعتراف نجات حامد است.
خلاصه قسمت دهم داستان سریال گناه فرشته
در قسمت دهم خواهیم دید که : حامد تهرانی بعد از آنکه با دستور قاضی بازداشت شد و بعد از آنکه مطلع شد فرشته به قتل عشیری اعتراف کرده است بیش از پیش آشفته شد. حامد میداند که فرشته بیگناه است و حالا این اعتراف کار را برای برائت گرفتن او سخت کرده است. از سوی دیگر رابطه خانوادگی حامد و مهتاب حسابی به هم ریخته و دیگر نمیتوان به بقای این زندگی امیدوار بود. مهتاب از طرفی به حامد و رفتارهایش مشکوک است و عشق او به فرشته را انگیزه اصلی دعوای این پرونده میداند و حامد هم از طرف دیگر به مهتاب و رابطهاش با نوید عشیری مشکوک است و گمان میکند باز شدن یک عشق قدیمی، باعث از بین رفتن تمامی آنچه اعتماد میان آنها است شده است. در این میان تنها نخی که این زندگی را نگه داشته است تینا دختر حامد و مهتاب است که به نظر میرسد میتواند حضورش به دوام این زندگی کمک کند.
حامد بعد از آنکه دریافت زورش به پشت پرده و مافیایی که دست در دست هم داده تا او را زمین بزند نمیرسد تصمیم گرفت با کمک نازلی به فضای مجازی متوسل شود و با انتشار حقایقی از پشت پرده پرونده عشیری در فضای مجازی و مطبوعات فشار را بر خانواده عشیری و دادگاه بیشتر کند. نازلی که یک دختر خبرنگار است تلاش میکند تا با ایجاد فضاسازی به حامد کمک کند تا در این رهگذر روزنه امیدی برای نجات فرشته پیدا کند.
وصیتنامه عشیری شر شد
متیندفتری وکیل امیر عشیری با ارسال دعوتنامهای برای حامد تهرانی از او میخواهد در جلسه خوانش وصیتنامه موکلش حضور پیدا کند. حضوری نا متعارف و غیرقابل پیشبینی که بوی شرارت میدهد. حامد در این جلسه حاضر شد و با خوانده شدن وصیت امیر عشیری مشخص شد عشیری ثلث اموالش را به حامد تهرانی بخشیده است تا با این کار عذاب وجدان مرگ مادرش پروانه معتمد که وکیل دفتر عشیری بود را کم کند. حامد در این جلسه نه تنها به قاتل بودن امیر عشیری در پرونده مادرش مطلع شد که این وصیت نامه باعث شد او از لحاظ روحی دچار فروپاشی شود تا تماشای قسمتهای بعدی و اتفاقاتی که رخ میدهد سرنوشت شخصیتهای این سریال را مشخص کند.
خلاصه قسمت یازدهم داستان سریال گناه فرشته
با مشخص شدن وصیتنامه امیر عشیری و بخشیدن ثلث اموالش به حامد تهرانی و همچنین اعترافنامه امیر عشیری که در مرگ مادر حامد تهرانی دست داشته است حالا دیگر حامد سراسر آشفتگی و عصبانیت است. او بدون آنکه بخواهد در یک دوراهی سخت قرار گرفته است. دوراهی بدنامی همنشینی با خاندان عشیری و دفاع از مظلومیت فرشته و نجات او از چوبه دار. حامد از اینکه پدرش عماد تهرانی تا این اندازه نسبت به مرگ مادرش و عواملی که در آن دست داشتهاند بی تفاوت است به شدت عصبانی است و نمیتواند درک کند چرا پدرش هیچ واکنشی به نامه اعتراف امیر عشیری ندارد. حتی رفت و آمدهای مشکوک متین دفتری به خانه عماد تهرانی نیز یکی از همان آشفتگیهای ذهنی او است. در این میان حالا حامد با از پاشیدگی زندگی شخصیاش هم روبرو شده است و زندگی او با مهتاب به خاطر اتفاقات گذشته کاملا تیره و تار شده تا جایی که دیگر دخترشان هم امیدی به خوب شدن اوضاع زندگی ندارد و یک خانواده به خاطر تصمیمگیریهای پدر حامد تهرانی در حال فروپاشی است.
روزگار عاشقانه فرشته
پدر فرشته همانند دیگرانی که در دادگاه با تعجب به اظهارات او گوش کردند هنوز هم در شوک است که چرا دخترش چنین اعترافی کرد. فرشته حالا با ذوب شدن در عشق آتشینی که نسبت به حامد دارد دیگر برایش مهم نیست سرنوشتش آزادی باشد یا چوبه دار. او از اینکه کسی پیدا شد که حرفش را باور کرد و احساس کرد که میتواند به کسی اعتماد کند و کسی هست که بیرون از چاردیواری زندان نگرانش است. این پر شدن خلا عاطفی برای فرشته از هر اعترافی مهمتر است و سرنوشت او دیگر بعد از این اتفاقات مهم نیست.
حالا نوبت نوید عشیری است
بعد از آنکه نوید عشیری بیش از پیش به فاسد بودن و جنایتکار بودن پدرش پی برد دیگر برایش مهم نیست مردم درباره او چه قضاوتی میکنند. اما انگیزه اصلی نوید برای تقابل با حامد تهرانی یک عشق کهنه و قدیمی است که با ورود مهتاب به زندگی نوید دوباره رگههایی از آن باز شده است. مهتاب اگرچه سعی میکند نوید را از سوتفاهمهایی که در ذهنش دارد رها کند اما نوید انگیزه زیادی دارد تا با از میان برداشتن حامد بار دیگر به وصال برسد. این تقابل شبیه بیدار شدن یک شیر خفته است که حالا میخواهد به جنگ رقیب برود. حالا نوید تصمیم دارد با رو کردن زندگی گذشته حامد همان کاری را با او بکند که حامد بعد از اعتراف فرشته برای خاندان عشیری کرده است. جنگ و تقابلی که میتواند خانمان سوز باشد.
سر و کله وکیل سابق پیدا شد
پیدا شدن رسولی وکیل پیشین فرشته که از سوی نوید عشیری حسابی تطمیع شده بود یکی از همان پروژههایی است که به نظر میرسد نوید برای از میان برداشتن حامد کلید زده است. رسولی حالا با پشتوانه خبری که به گوشش رسیده و ارثی که از امیر عشیری به حامد تهرانی رسیده است آمده تا حامد را برای این دوگانگی رفتارهایش تحت فشار بگذارد. رسولی حتی از آوردن نام نوید عشیری به عنوان عشق سابق همسر حامد ابایی نداشت تا با این ترفند حامد را حسابی عصبانی کند. به نظر میرسد روزهای سخت و پرتنشی در انتظار حامد تهرانی است.
خلاصه قسمت دوازدهم داستان سریال گناه فرشته
پس از آشکار شدن فاسدیهای خاندان عشیری و اعترافات ناگوار، نوید عشیری با ترک تصمیم به آزادی یا محکومیت فرشته، درگیر یک عشق گذشته و تقابل با حامد تهرانی میشود. مهتاب نیز با ورود به زندگی، روحیه جدیدی به نوید میبخشد. در مقابل، حامد تهرانی با ارائه شواهد، برای نجات فرشته از اعدام، به ریسک مخاطرات میپردازد.
درباره سریال
“جنگ عشق و عدالت”، به عنوان یک مستند دراماتیک، تأثیرگذاری بر مخاطب را ایجاد میکند. این سریال با جلب توجه به مسائل اجتماعی و حقوقی، به تأکید بر اهمیت عشق، انتقام، و عدالت میپردازد. بازیگران به خوبی شخصیتهای پیچیده را بازی کرده و ترکیبی از رمان، جنایی، و درام را ارائه دادهاند.
نقد و بررسی قسمت 12 گناه فرشته
داستان سریال درگیر دو عنصر اساسی یعنی عشق و عدالت میشود. حامد تهرانی، بازیگری که توسط شهاب حسینی اجرا شده است، وکیل ماجراجو و پرتجربهای است که درگیر پروندههای جنایی و پیچیده میشود. او با روحیهای عدالتطلبانه، به دنبال حل پروندههایی است که در آنها عدالت بهطور دقیق اعمال نشده است. پرداختن به داستان قتل مادر فرشته و دفاع از او در مقابل حکم اعدام، او را به مواجهه با خطرات بزرگی میاندازد.
خلاصه قسمت سیزدهم داستان سریال گناه فرشته
بالاخره حامد از مهتاب جدا میشود و فرشته عشقش به حامد بیشتر، اما به او نمی گوید که عاشقش شده ، فرشته در ملاقاتش با حامد نیز به او می گوید که حرفی دارد که در زمان اجرای حکم به او می گوید.
تینا در مدرسه حرفهایی می شنود که آزارش می دهد او به پدرش می گوید که در مدرسه مدام حرف آنهاست حتی مدیر مدرسه از او سوالاتی پرسیده اما او چیزی در این رابطه نمی داند، حامد او را به ملاقات فرشته می برد اما بخاطر اینکار از هر طرف شماتت می شود.
نوید در ملاقاتش با پدر فرشته می گوید که اگر حامد برای رضایت گرفتن قدم پیش بگذارد او رضایت می دهد، مهتاب به او می گوید که چرا از ملاقاتش با پدر فرشته چیزی به او نگفته.
بالاخره حامد تهرانی برای رضایت گرفتن به دیدن نوید عشیری می رود و او که منتظر چنین لحظه ای بود به حامد از عشق ۱۵ سال پیشش به مهتاب می گوید اینکه می فهمد الان حامد حس ایستادن روی یک صخره را دارد.
خلاصه قسمت چهاردهم داستان سریال گناه فرشته
حامد برای گرفتن رضایت پیش نوید عشیری میره و بهش میگه رضایت بده و جون فرشته رو آزاد کنه، اما نوید میگه نمیدونم این سیرک رو کی واسه تو راه انداخته اما دستخوش داره، حامد میگه وقتتو زیاد نمی گیرم نمی خوام رضایت بدی بگو چه کنم؟ نوید هم پوزخندی طولانی می زنه و میگه فرض کن امیر عشیری زنده بود رسونده بودیش پای چوبه دار چقدر باید می دادم رضایت بدی؟ نمیدادی. چرا؟ چون یه پیرمرد خرفت چاق زالو صفت مرگ حقشه، اما یه دختر خوشگل نحیف طفل معصوم نه! خون با خون فرق داره؟ حتما فرق داره، دروغ چرا خیلی دارم حال می کنم اینطور می بینمت. آقا حامد من بچه اون پدر نیستم.
حامد هم میگه اگه پسر اون پدر نیستی راه دیگه ای برو، پسر اون مادری باش که دیدیم، اونیکه عشیری زده تو خون نخور، خون با خون شسته میشه. نوید در جواب میگه خود تو پشیمونی که یه عمر خون و با خون صاف نکردی، حامد هم میگه شاید اشتباه می کردم. نوید میگه میدونم که راست نمی گی. حامد میگه تو همچین عشق بابا هم نبودی که حالا آتیشش بخواد تورو سرد کنه. نوید هم میگه: حامد به نظرت حرفات به درد رضایت گرفتن می خوره؟ مهتاب راست می گفت اینجا زمین بازی تو نیست. اما بازم حامد میگه: از خونش بگذر نوید، خودت هم میدونی که کار درست همینه و قتل پدرت نمیتونه کار اون باشه تو از خونش بگذر جاش هرچی می خوای ازم بگیر.
نوید میگه: چرا کار اون بوده و کاش اون چیزی که خودش میگه رو تو هم باور می کردی.
مهتاب سرزده میاد دفتر نوید و می شنوه که نوید داره میگه رفته بودم پیش عماد و بهم گفت کل از ثروت یه شاهی اش هم پاک نیست حالا شما باید حساب خودت رو صاف کنی، حامد میگه: نوید همه رو بهت برمی گردونم. همش مال خودت، قرار بذار صبح بریم دفتر به نامت کنم هر چی بابات واسم گذاشته و هرچی اضافه تر خواستی نوکرت هم هستم و در ازای یه رضایت همه رو بهت می دم.
نوید هم تو جواب میگه: نشد دیگه هر کی حساب خودش، بابا مادر تو با پدر من حسابش رو صاف کرد، تو هم با امیر صاف کن، دختره رفت حساب صاف کرد، الان من موندم و دختره ( فرشته) تو می تونی این حساب صاف کنی؟ حامد هم میگه: این چرتکه رو بذار کنار و بهم بگو فی چند ، خلاص.
نوید در کل میگه این آتیشی که توشی حامد اونقدر فوتش میکنم که خاکسترت هم نمونه. حامد میگه: نگرفتی نوید چی گفتم نگرفتی، بزرگ شو! هر چی هست هم نمی خوریم. بعد پا میشه میره موقع رفتن جلوی در می بینه مهتاب اونجاست و همه حرفاشونو شنیده .
مهتاب به حامد میگه: تو همه این سالها یه بخشی از وجودت خیلی برام جذاب بود و ارزشمند، غرورمو خیلی دوست داشتم، داری با خودت چیکار می کنی؟ حامد تهرانی باید جلوی نوید عشیری سر خم کنه؟ حامد بهش میگه: واسه کار درست دارم سر خم می کنم که بعدا واسه یه کار غلط سرشکسته نباشم، بعد بدون حرف دیگه از دفتر خارج میشه.
مهتاب پیش نوید میره و میگه حامد پدر تیناست و هیچ مادری نمیتونه ببینه پدر دخترش داره تحقیر میشه ، تو حق داری با اعدام فرشته دلت آروم بگیره اما حق نداری با تحقیر پدر بچه من دلت آروم بگیره.
حامد با فرشته قرار ملاقات میداره و بهش میگه دفعه پیش خواستی چیزی بگی که نگفتی. فرشته میگه: آره نمی خواستم بگم اما بذار بگم، چه فرقی می کنه شاید این آخرین خواسته من از این زندگی باشه. یادته گفتی کاش یه جای دیگه میدی منو؟ منم اگه اون بیرون یه جایی می دیدمت دلم می خواست تو نرد زندگی من باشی همین الانم می خوام. میدونی چرا دارم اینا رو بهت میگم بخاطر اینکه حس می کنم دلم باهات محرمه! تو آخرین خواسته من از این زندگی لعنتی ایی. حامد در جواب میگه: فرشته میدونی داری چی می خوای؟ فرشته میگه حامد من دوستت دارم تو دوستم داری؟ بعد هر اشک می ریزند.
نوید و مهتاب تو یه کافه قرار میذارند و از وقت اجرای حکم می گن که سه شنبه هفته دیگه ساعت ۵ صبحه. مهتاب میگه کار ما هم دیگه تموم شده و کاری باهم نداریم. نوید میگه من همیشه تو سایه بودم حالا که برگشتیم به اون سالها من هنوز هستم، مهتاب هم میگه پس نذار دوباره آسیب ببینی تو منو می شناسی من برای زندگیم می جنگم. نوید میگه: دقیقا کدوم زندگی؟
پدر فرشته تو قرار ملاقاتش با دخترش میفهمه که فرشته عاشق حامد شده، فرشته می گه به آقا عماد بگو که من به آقا حامد گفتم دوستش دارم، این آخرین خواسته منه حالا که میدونم تا چند شنبه زنده ام.شما هم اگه منو دوست داری ازم نپرس چرا.
تو قرار ملاقات بعدی فرشته با حامد، فرشته به حامد میگه دو روز دیگه قبل از اینکه ببرند منو تو قرنطینه منتظرم بیای و تا جونم به جونت محرم بشه، اگه هم نیومدی مهم نیست قرارمون میشه سه شنبه ۵ صبح. فقط یه جایی وایسا که لحظه آخر چشمم به چشمت بیفته.
فرشته خوشحاله و هم بندی هاش دارند اونو آرایش می کنند کل می کشند و لباس و چادری تمیز و عروس طور سرش می کنند تا به ملاقات پدرش و حامد بره و محرم حامد بشه، خطبه خونده میشه و فرشته بله رو میگه و با حامد به اتاق خصوصی میرن و فرشته به حامد میگه کاش این لحظه هیچ وقت تموم نشه.
و از اونطرف مهتاب تو بدحالی گیر کرده و به مشفق میگه من حامد رو می بخشم و نمیذارم که این زندگی با نفرت خراب بشه.
هنگام برگشت حامد از زندان ماشینی با سرعت میاد و از کنار میزنه به ماشین حامد و اونو از بالای پل پرت می کنه پایین…
خلاصه قسمت پانزدهم داستان سریال گناه فرشته
متین دفتری در ملاقات با جهانگیر ( برادر مانیا) کاری می کنه که جهانگیر قتل عشیری رو گردن بگیره، جهانگیر قبول می کنه و تمام جزئیات رو با هم مرور می کنند، بعد هم میگه خدا کنه بدونید دارید باهام چیکار می کنید. تو بازگشت چند بار به حامد زنگ میزنه تا بهش بگه که جهانگیر اعتراف کرده اما حامد جواب تلفنشو نمیده، متین دفتری وقتی می خواد دنده عقب بره اونیکه مانیا رو با ماشین زیر گرفته بود با تهدید سوار ماشین می کنه و میبره، از اون طرف یه خودرویی به سرعت میاد و به خودروی حامد میزنه و اونو از روی پل پرت می کنه پایین، بعد نشون میده که حامد رو بردن بیمارستان قسمت ام آر آی و مشفق و مهتاب اومدند بیمارستان. مهتاب از مشفق می پرسه جریان چیه و مشفق براش تعریف می کنه که حامد داشته از زندان برمی گشته که از بالای پل می فته پایین و ماشینش میشه آهن قراضه. وقتی می خواد به مهتاب بگه که حامد امروز با فرشته عقد کرده مهتاب میگه میدونم خودت رو واسه گفتنش ناراحت نکن، الان حالش چطوره؟ مشفق میگه چند تا ازش آزمایش گرفتن تا ببینند میتونن عملش بکنند یا نه.
مأمور پرونده به مشفق میگه تصادفش چیز عادی نیست و دوربین ها رو چک کردند اما چیزی نشون نداده حالا دارند دوربین ها رو از زندان تا روی پل رو چک می کنند که یکم زمانبره، اگه کسی تعقیبش کرده باشه روی پل بهترین جا برای عملی کردن برنامه اش بوده و قصدش کشتن بوده نه زهرچشم گرفتن. مشفق هم میگه این یعنی که برمی گرده، مامور: بعید نیست، شانسش بوده که نمرده ، آگاهی هم دست بکار شده ولی تا بهوش نیاد نمیشه کاری کرد. مشفق: پس بیخود کسی رو نگران نکنیم تا ببینیم چی پیش میاد.
دکتر برای انجام عمل احتیاج به رضایت نزدیکان بیمارستان داره و مشفق مجبور میشه زنگ بزنه به عماد تا برای دادن رضایت به بیمارستان بیاد.
متین دفتری رو به ساختمون نیمه کاره می برند و دستهاشو می بندند و زندانیش می کنند.
مهتاب تو بیمارستان با نوید قرار میداره و بهش میگه فردا واسه اجرای حکم نمیام، نوید میگه بخاطر حامد نمیایی که مهتاب میگه نه ، دیگه بسمه و نوید میگه مگه تا حالا تو زندگیت اعدام ندیدی؟ که مهتاب میگه راستش نه خیلی ندیدم اما حامد راست میگه این پرونده هیچیش مثل بقیه نیست و بودن ما مهم نیست اونجا ما نباشیم هم حکم اجرا میشه. اگه اعدام این دختر تو رو آروم میکنه اما واسه من یه کابوسه که واقعا نمیتونم، بعد به نوید میگه بیا ببخش، نوید با این حرف مهتاب می خنده و میگه واسه بخشیدن دیگه خیلی دیره، اما مهتاب میگه تا وقتی جون تو بدن هست فرصت داری، صدبار دیدم پای اعدام خانواده مقتول رضایت دادن همه چیز تموم شده.
نوید در جواب میگه اون دختره سرم کلاه نداشته، بهم خیانت نکرده، اون بابامو کشته. برای چی باید رضایت بدم وقتی خودتم تو این پرونده قربانی ایی. که مهتاب میگه به خاطر حامد. نوید میگه حامد ۱۵ سال پیش چون بچه آقا بود دلتو رو دزدید و دل منو آتیش زد، من هنوز عاشقتم، مهتاب میگه اگه همه اینا که میگی هست پس بخاطر من ببخش که نوید میگه تو حاضری در ازای جون فرشته زن من بشی؟ مهتاب میگه فایده ای داره اون بله که میگیری؟ نوید میگه نه رضایت دادن منم فایده نداره و حامد دیگه به زندگی قبلیش برنمیگرده و هیچ وقت خوشحال نخواهد بود.
حامد رو به اتاق عمل می برند و فرشته رو به قرنطینه
بعد از عمل دکتر به مهتاب میگه خدا رو شکر بخاطر ایربگ ماشین ضربه محکمی بهشون نخورده و فقط به خاطر مهره های گردنشون یه دوره نقاهت رو باید بگذرانند و تا زمانیکه سطح هوشیاریشون بالا بیاد تو ای سیو می مونند بعد منتقل میشند به بخش.
عماد از گم شدن متین دفتری مطلع میشه، تو ملاقات فرشته با پدرش فرشته میگه دلم میخواست این چند ساعت آخر رو حامد میومد اینجا، که پدرش قضیه تصادف و بیهوشی حامد رو بهش می گه، فرشته ناراحت میشه و میگه حامد راست میگفت که یکی می خواد من واقعا اعدام بشم اما مطمئن نیستم اون آدم نوید باشه.
مشخص میشه عماد با لجبازی که راه انداخته به قیمت تاوان خون پروانه ، به مانیا، عشیری، فرشته ، حامد و … آسیب زده و از خر شیطون هم پایین نمیاد.
تینا با مشفق حرف میزنه و میگه فردا ۸ آبانه، مشفق میگه تو از کجا میدونی که میگه عنایت با آقا حرف میزد شنیدم. بعد به مشفق میگه یعنی فردا همه چیز تمومه؟ بابام بهوش بیاد که نیترکه، مشفق میگه احتمالا. تینا میگه من هیچ وقت دنیا رو اینطوری ندیده بودم همه اتفاقات داره میفته و من دارم یکی یکی نگاشون می کنند، مشفق ته ته دلت برای تو فرقی میکنه فرشته زنده بمونه یا نه؟ مشفق تو جواب میگه: خیلی بیشتر از اونیکه قیافم نشون میده.
فرشته تو سلول دچار شوک میشه و پزشک زندان بهش آرامبخش میزنه.
خواهر نوید ازش میپرسه شک نکردی به اعدام فرشته؟ نوید میگه با خودم چرا اما مگه یه بازی چقدر باید کش بیاد، خواهرش میگه نباید این حرفو بزنم اما منم اگه جای فرشته بودم میتونستم اینقدر از نوید متفر باشم. نوید میگه ولی تو نکشتیش تو تردید کردی. اونم میگه راستش نمیدونم شاید ته دلم میخواستم از شر امیر خلاص بشم، نوید میگه حالا چرا داری اینارو به من میگی؟ که خواهرش میگه من نمیتونم برای دیدن اعدام فرشته بیام اونجا از تو هم می خوام که نری. تو این چند ساعت آخر فکر کن شاید بشه تصمیم دیگه ای گرفت.
نوید میگه: حامد رو ببین ۱۴ ساله نتونسته مرگ پروانه رو هضم کنه میدونی چرا چون براش کم نبوده منم نمیتونم قبول کنم، فرشته فقط امیر رو نکشت منو کشت تو رو هم کشته حالا بیاد بگه من نکشتم، لطیفه؟ ظریفه؟ زیباست! به جهنم.خداشاهده دلم میخواد براش دلسوزی کنم اما دلم نمی سوزه از الان برام روشنه که چه بلایی دارم سر خودم میارم اما نمیتونم بدار تموم شه، مگه یه آدم چقدر جون داره تنها بمونه؟ بذار تموم شه شاید یه روزی از زیر این خاکستر یه چیز تازه سبز شه. خواهرش میگه میدونی از چی میترسم؟ از اینکه ته دلت نخوای فرشته اعدام بشه. چون ۶ ساعت دیگه هیچی شبیه الان نیست.
خلاصه قسمت شانزدهم داستان سریال گناه فرشته
نوید عشیری روی پله های حیاط خونه طوریکه جلوی دهانش رو با کتش گرفته زار می زنه و نمیدونه چیکار کنه، جهانگیر تو زندان دل تو دلش نیست و یه نامه نوشته.
مهتاب تو لابی بیمارستان نشسته و مشفق بهش میگه مراسم اعدام نمیری؟ مهتاب میگه نه، مشفق میگه پس نوید رو صدا کرده بودی اینو بهش بگی، ولی باید بری. شاید بتونی رضایت بگیری خون این دختر رو نریزند. مهتاب میگه واقعا نمیتونم بیش از توان منه. مشفق میگه به خودت بدهکار می شی مهتاب، بدهکار که باشی حالت خرابه حالت که خوب باشه حال همه خوبه. حامد، خودت، تینا. این آخرین فرصت که بشه کاری کرد مال توست.
نوید ماشین رو روشن می کنه و راهی زندان میشه. فرشته تو سلولش داره کتاب می خونه و دقیقهای رو می شماره. نگهبان میاد داخل ، فرشته میگه من آماده ام. نگهبان میگه واسه چی؟ پاشو وسیله هاتو جمع کن آزادی.
فرشته لبخند به لب با ساک وسایلش از زندان خارج میشه، به خونه که رسید می خوابه و بیدار که شد با پدرش صبحانه می خوره و میگه می خوام امروز برم خرید کنم دلم برای راه رفتن تنگ شده.
پدرش میگه الان می خوای چیکار کنی فرشته میگه زندگی، الان دیگه یکی رو دارم که می تونم باهاش زندگی کنم شما رو هم نمیذارم خیلی اینجا بمونید، یه کم که بگذره می برمتون پیش خودم و حامد.
فرشته مختصر آرایشی می کنه و حاضر میشه میره بیرون ، از گلفروشی یه گلدون گل می خره و بعد میوه و نون و کلی چیزای دیگه وقتی به خونه میرسه می بینه نوید عشیری جلوی در خونه منتظر نشسته، نوید میگه به به فرشته خانم تهرانی، شما الان باید کنار تخت شوهرت باشی. فرشته میگه چی می خوای نوید، نوید میگه آقای عشیری. فرشته میگه من اونقدر کشیدم که دیگه نخوام به اون روزها فکر کنم. نوید میگه من مطمئنم اون بیرونت مثل داخلت نیست، من الان فهمیدم که وقتی به بابت و عماد می گفتم می خوام رضایت بدم وا نمیدادند، می ارزه حتما.
فرشته میگه ببین آقای عشیری من اون دختری که قبلا میشناختی دیگه نیستم. بعد نوید با کلیدش در خونه فرشته رو باز می کنه و خریدهای فرشته رو پرت می کنه تو حیاط و میره.
صحنه بعد نشون میده فرشته داخل خونه نوید میشه، نوید میگه پس هنوز کلید داری؟ فرشته میگه تو همه این مدت نگهش داشتم. نوید میگه: الان مثلا خیلی خوشبختی، به نظرت با همه روزهایی که گذروندم یه ذره خوشبختی حقم نیست؟ نوید میگه: چرا حقته فقط نمیدونم خوشبختی آدمها چرا همیشه اون سمتیه که من توش نیستم، حساب من با اون تهرانی هیچ جوری صاف نمی شد اگه پای تو وسط نبود. فرشته میگه: ولی من حامدو دوست دارم، باور کن اونموقع ها تورم… که اینجا نوید میگه: هیسسسس دوست داشتن تو برام بیشتر از درد با خون بوده، فرشته میگه میدونم ولی تو بزرگتر از اونی هستی که نتونی فراموشش کنی ، نوید میگه: فراموش می کنم ولی ربطی به بزرگیم نداره، این لعنتی اسمش تقدیره ماله منه.
فرشته میگه: من هیچ وقت نمیتونم فراموشت کنم نوید من تا همیشه بهت مدیونم. نوید با چشمای خیس میگه: کلید رو بذار رو میز برو.
فرشته و پدرش برای دستبوسی و تشکر به دیدن عماد میرند و ازش تشکر میکنند که سایه اش بالا سرشون هست. عماد بهش میگه که تو از امروز زن حامدی هر چی بخوای برات فراهم می کنم.
فرشته با گلدونی که خریده بود میره عیادت حامد تو بیمارستان، حامد چشماش رو باز میکنه زمانیکه فرشته می خواد با حامد صحبت کنه پرستار صداش میزنه مجبور میشه بره بیرون از اتاق، مهتاب با دیدن فرشته اونجا شبونه میاد خونه نوید، همه جا تاریک بود بعد یکدفعه چراغ روشن میشه مهتاب می بینه فرشته اونجاست بهش میگه تو اینجا چیکار می کنی؟ فرشته میگه می خواستم باهات حرف بزنم. کمی که حرف میزنند مهتاب اصلا از شرایط راضی نیست فرشته مدام بهش نزدیکتر میشه و یکدفعه چاقوی جراحی رو به گردن مهتاب میکشه با دستای خونی و از صحنه خارج میشه….
بعد فرشته داخل سلول انفرادی از خواب میپره و مشخص میشه کل این جریانات خواب بوده و هنوز لحظه اعدام نرسیده. نوید تازه به زندان میرسه و بعدش هم مهتاب. فرشته وسایلاش رو تو سلول مرتب می کنه و با نگهبان دست بسته به جایگاه اعدام میره .
مهتاب با نوید برای گرفتن رضایت دوباره صحبت می کنه و نوید میگه من فکر می کردم تو کنارمی اما شدی نماینده حامد. نترس این بچه چندان هم بی صاحاب نیست من وایسادم ببینم کی براش چیکار می کنه.
نوید صورت جلسه رو امضا می کنه و به خواهش های مهتاب هم اهمیت نمیده. در آخرین ساعت فرشته با نوید قرار ملاقات میذاره و به نوید میگه من کشتمش و اصلا هم پشیمون نیستم، حقش بود. تنها تو میدونی که پشت چهره پدرت چی بود، من کاری کردم که تو جراتش رو نداشتی، من دوستت داشتم نوید اما از وقتی که تو فهمیدی بابات با من چیکار کرد و روتو برگردندی.
نوید میگه من اومدم بگم رضایت می خوام بدم پس خر نشو و یه بهونه بدستم بده. فرشته من فقط می خوام بدونم تو این بازی عماد کجای قصه است. بذار به جواب یه دونه از سوالام برسم.
فرشته میگه نمی خوام ببخشی وقتش که برسه یکی گنده تر از تو منو از اون بالا میاره پایین.
فرشته از پله های چوبه اعدام میره بالا و نمیذاره چشماشو ببندند، طناب رو دور گردنش میندازن. فرشته با ترس میگه: بابا دیدی عماد هم نتونست کاری کنه؟ مأمور زندان میزنه زیر چهارپایه و فرشته روی هوا آویزون میشه، نوید با بغض به خودش میگه هیچ کس نیومد هیچ کس .
دم دمای صبح نوید تنها تو بام تهران اشک می ریزه..
خلاصه قسمت هفدهم داستان سریال گناه فرشته
صبح روز بعد مشفق کنار تخت حامد خوابش برده و حامد بهوش میاد مشق رو صدا می کنه میگه امروز چند شنبه است؟ مشفق میگه جمعه. معجزه اتفاق نیفتاد، حامد با شنیدن این جمله می فهمه که فرشته دیگه اعدام شده. دستگاه و سرم و آتل گردنش رو از خودش جدا می کنه و فریاد می زنه و گریه می کنه. مشفق سریع میاد و بغلش می کنه تا آرومش کنه.
عنایت به دیدن عماد میره و میگه آقا من فقط می خوام بدونم چی بوده که دختر من پای چوبه دار اسم شما رو اورده. عماد میگه آدمها پای مرگ از ترسشون هذیون زیاد میگن. من زمانیکه خبر فوت پروانه رو بهم دادن تو اینجا بدی و دیدی که چطور کمرم شکست، می فهمم الان چه حالی داری. عنایت میگه آقا من می دونم آدمها بزرگ چه کار هایی از دستشون بر میاد، تا روزی که بمیرم میرم تو سوراخم و خودم رو زندونی می کنم، من سالها نوکری شما رو کردم میدونم یه چیزی هست که درست نیست.
مشفق به حامد می گه تو این مدت همش نگرانت بودیم که به هوش بیایی چه حالی می شی. مهتاب و تینا دارن میان. مهتاب که ۲۴ ساعت اینجا بود تینا هم از مدرسه میومد کنار تختت و اونقدر زل می زد تا خوابش ببره عماد هم مدام تماس می گرفت و حالت رو می پرسید، تینا الان میاد لااقل به خاطر تینا وانمود کن حالت خوبه.
مهتاب و تینا اومدند تینا به دیدن حامد رفت اما مهتاب بیرون اتاق ایستاد مشفق بهش گفت نمی خوای بری دیدن حامد مهتاب میگه نه، لااقل الان دیگه نه، فکر می کنم هیچ کدوممون شرایطش رو نداریم و باید بذاریم یکم بگذره، من دارم میرم چیزی لازم داشتید بگید، مشفق میگه مهتاب چیزایی که اونشب گفتم یادت نره تو حتی یه ذره هم حق سرزنش کردن خودت رو نداری، مهتاب میگه: آره ولی یکم سخته تو اون صحنه رو ندیدی کاش منم نمیدیدم.
دفتر نوید عشیری؛ وکیل سابق فرشته به دیدن عشیری میاد، نوید یه بسته پول پرت میکنه جلوش و میگه اگه دندون گردی نمی کردی اوضاع فرق می کرد. وکیل پاکت پول رو میندازه رو میز و می گه با این پرونده واسه من تو این صنف دیگه برام شرف نمونده، نوید میگه تو کار میکنی پول گیرت بیاد اگه حواس جمع و خوب کار کنی پیش من پول خوبی گیرت میاد وکیل میگه خوب من با خوب تو خیلی فرق می کنه. نوید میگه اگه بتونی نامرئی کنار من بمونی پول خوبی بهت میدم من کار ناتموم زیاد دارم. وکیل میگه نامرئی چرا غیر قانونیه؟ نوید میگه نه دوست ندارم تو چشم باشی. وکیل میگه باید فکر کنم. نوید میگه زودتر دوست ندام منتظر باشم. وکیل پول و بر میداره.
جهانگیر تو زندان تماس میگیره با نرگس و میگه برام متین دفتری رو پیدا کن من می ترسم هیچی سر جاش نیست، عماد و بابات تلفن جواب نمیدن ببین اگه پیداش نکنی من سرم میره بالای دار از او طرف یکی هم جهانگیر رو تحت نظر داره و مدام دنبالشه تو زندان.
مهتاب با نوید تو کافه قرار میذاره نوید میگه نه تو دفتر من قرار میذاری نه دفتر خودت نجاست عشیری ها دامنت رو نمی گیره، مهتاب میگه یه چیزایی هست باید بهم راستش رو بگی، تو سرم خیلی سواله. بجز اینکه فرشته قاتل پدرت بود ارتباط دیگه ای بین شما بود؟ نوید میگه چرا همه مردای زندگیت رو به این دختره ربط می دیدی؟ مهتاب میگه تو هیچ وقت مرد زندگی من نبودی اما نگاه فرشته بدجور داره منو داره دیوونه می کنه. من همینطوری تو این مرداب گیر کردم و نمیدونم سر یه چیز احمقانه زندگیم رو قمار کردم. اینو بفهم. برای من ادا درنیار تو با همه عشیری ها فرق داری تو تحصیل کرده ای. نوید میگه چی بشنوی آرومت می کنه؟ مهتاب میگه من دنبال مسکن نیستم آروم بشم من دنبال بیدار شدنم. اون دختر فقط یه دختر کلفت نبود که تو خونه شما باشه. بهم بگو تو یه چیزی می دونی بهم نمی گی. نوید میگه حتی به قیمت متنفر شدن از من؟ فقط اینو بدون فرشته امیر رو کشته. فرشته چاقو بود اما چاقو دست کس دیگه ای بود.
نرگس به کافه مشفق میره و انجا تلفنی باهاش قرار میذاره تا مشفق بیاد کافه و باهاش حرف بزنه و از اوضاع جهانگیر بگه که داره بدبخت میشه. مهتاب هم همون موقع اونجا بود و با مشفق با نرگس صحبت میکنند که قضیه چیه نرگس میگه متین دفتری از جهانگیر می خواد قتل رو گردن بگیره و حالا فروزان خانم می خواد اعدامش کنه. مشفق میگه چرا جهانگیر قبول کرده نرگس می گه بخاطر آقا عماد. از مهتاب میخواد کمکش کنه به شرطی که عماد و پدرش چیزی ندونن. مهتاب میگه باید همه چیز روو برام تعریف کنی پس. با بیرون رفتن نرگس،مهتاب به مشفق میگه اینجا چه خبره نکنه این دختره الکی سرش رفته بالای دار. مشفق میگه عجله نکن. مهتاب میگه تو خودت هم دیگه مطمئن نیستی و بعد اونجا رو ترک میکنه.
همون شب تو زندان با بالش جهانگیر رو که خواب بوده خفه می کنند.
پلیس به بیمارستان میره و به حامد و مشفق میگه با دیدن دوربینها و خوندن پرونده حالا مطمئنم دیگه نه واعظ خودکشی کرده نه مانیا تصادف. مشفق میگه پس عماد راست میگفت که اونها میخواستن تو رو زیر بگیرن نه مانیا رو. پلیس میگه عماد از کجا میدونه؟ مشفق میگه واسه خودمونم سواله. پلیس میگه تجربه من میگه خطر هنوز اطراف شماست و باید خیلی مراقب خودتون باشید. مشفق میگه اگه اونیکه به حامد سوءقصد کرده مسیر اعدام فرشته رو هم هموار کرده خیلی مهمه که بدونیم کیه. حامد میگه دیگه چه فایده مشفق.
مهتاب میره زندان تا با جهانگیر ملاقات داشته باشه که میفهمه اونو به قتل رسوندن، شوکه میشه و با حال بد از اونجا میاد بیرون.
جایی دیگه نشون میده متین دفتری با فروزان داره صحبت می کنه که پول ها رو نقد ریختیم به حساب، فروزان میگه باید فکر کنم نمیتونم نوید رو تنها بزارم متین دفتری میگه تو مال داستان امیر و عمادی، داستان نوید کلا یه چیز دیگست الانم مطمئنم گیرت یه چیز دیگست بگو. فروزان میگه گیرم اون بچه است که حس می کنم خونش رو دستمه. متین دفتری میگه نه دیگه اینجا لب مرزه اشتباه کنیم برای هردومون گرون تموم میشه اون بازی هم یه نمایشی بود واسه تسویه حساب قدیمی. همه میدونن بلیطش هم گرونه و از پس ما برنمیاد. توصیه ام اینه با اولین پرواز به اولین جایی که نیره و بیخبر برو بی صدا این آخر بازیه.
فروزان میگه امیر میدونست نباید برگرده چرا برگشت این دختر نباید اعدام میشد. من جایی نمیرم و یه گوشه وایمیستم ته این سیرکو تماشا می کنم.
مشفق با پلیس قرار میذاره میگه مهتاب رفته دیدن جهانگیر بیاد ببینیم چی دستگیرمون میشه پلیس به مشفق میگه مهتاب نتونسته جهانگیر رو ببینه چون فردا مراسم خاکسپاریشه.
مهتاب سراسیمه به دیدن نوید میاد که باهاش حرف بزنه و میگه من یه چیزایی فهمیدم اما نوید میگه من جلسه دارم و هم هرچه زودتر درک کنی فرشته پدر منو کشته بهتر میتونی زندگی کنی، پرونده تمومه و هر وقت خواستی میتونی بیای صحبت کنی اما نه راجع به این موضوع . مهتاب با دیدن وکیل سابق فرشته تو دفتر نوید و شنیدن اون حرفها جا می خوره و از دفتر میره بیرون.
مهتاب با متین دفتری قرار میذاره و میگه موکلت جهانگیر اسفندی خیلی منتظر موند که بری پیشش اما متین دفتری میگه متاسفانه همچین آدمی رو نمیشناسم. مهتاب میگه چقدر عجیب که همه خانواده اش رو میشناسید اما خودش رو نه. خواهرش، زنش ، پدرزنش. رد خون چند نفر رو دستتونه؟ متین دفتری میگه رد خونه هیچ کس رو دست من نیست اگه هم رد خونی باشه رو دست موکل هامه من بهشون یاد میدم که چطور دستشون رو پاک بکنند.
مهتاب میره بیمارستان، مشفق میگه هرچی تودلته بریز بیرون. مهتاب میگه نمیدونم مشفق انگار دارم خل میشم یه جوریم زیر اینهمه فشار دارم له میشم قضیه عماد و جهانگیر رو فهمیدم دیگه گیج شدم کی به کیه. به مشفق اگه این دختر بی گناه بالای دار رفته باشه من چطور زندگی کنم. کم آوردم. به حامد چی بگم؟
مهتاب میره بالای قبر جهانگیر با حجت حرف می زنه که شما چیکار کردید، کاش یه جا براش پدری کنی و همین الان دستشو بگیری ببری یه جا زندگی کنه. حجت میگه من همه چیز رو نمیدونم اما میتونم یه چیزایی رو بگم. مهتاب میگه: می شنوم…
خلاصه قسمت هجدهم داستان سریال گناه فرشته
قسمت آخر سریال گناه فرشته
۱۴ سال قبل
داستان سریال برمی گرده به ۱۴ سال قبل که عماد همسرش رو از دست میده ، نشون میده که عماد مجبور میشه بین انتقام خون همسرش و جون خانواده اش یکی رو انتخاب کنه، مجبور میشه قبول کنه به شرطی که دیگه اون آدمها رو نبینه. درست زمانی که مشفق دنبال پرونده قتل پروانه بود عماد بهش گفت مصلحت نیست این کار رو ادامه بدن، مشفق با هزار سندی که جور کرده میگه امیر قاتل بوده و کسی باورش نمیشه که این جریان خودکشی باشه پس بهم قبول بدید که حرف شما رو نپذیرم.
زمان حال:
مهتاب به دیدن عماد میاد و عماد میگه حتما کار مهمی داشتی که اومدی؟ مهتاب میگه مهمتر از اونیه که بدونم تو این چند وقت تو چه بازی کثیفی بودم. میدونی فرشته پای چوبه دار اسم کیو صدا میزد؟ عنایت بهت نگفت؟ فرشته نمیگفت بابا، حامد، حتی نگفت خدایا نجاتم بده، میگفت آقا عماد! من اولش فکر کردم مثل بقیه اعدامیان داره یه چیزی میگه که خلاص بشه، بعد نرگس دختر حجت رو دیدم. رفتم جهانگیر رو ببینم قبل رسیدن من سرش رو زیر آب کردن یا کرده بودین؟ نمیدونم. من دارم دیونه میشم از اینکه نمی دونم فرشته واقعا قاتل بوده یا نه، تو منو انداختی تو برزخ.
عماد میگه: قانون چی گفت؟ مهتاب: قانون بگه بوده، حقیقت چیه؟ عماد: وقتی قانون میگه پس بوده.
مهتاب: پس این حرفها چیه که این آدم ها میگن. پس فردا به حامد هم میتونی این حرفها رو بزنی؟ عماد: تو هرچی خواستی بهم گفتی اما یادت باشه فقط حامد میتونه هر چی بخواد بهم بگه. من برای آرامش حامد هر کاری می کنم. مهتاب: پس زندگی این همه آدم که رفتن زیر خاک چی می شه؟ عماد: هر کی هر کاری کرده انتخاب خودش بوده حتی تو.
مهتاب: نه آقا عماد تو بازی تو هیچ کس حق انتخاب نداشت. چطور میتونی اینقدر بی رحم باشی؟
عماد: یادت باشه ترحم طناب داریه که خودت برای خودت می بافی، مثل طنابی خودم برای خودم بافتم.
مهتاب دسته گلی با روبان مشکی میخره و میره سر خاک فرشته اشک می ریزه و ازش معذرت خواهی می کنه.
همکار حامد با یه دست کت و شلوار و یه بسته پستی و نامه برای حامد میاره بیمارستان میگه اینا رو اورده بودند دفتر گفتم دارم میام برات بیارم. به حامد از پرونده های نیمه کاره میگه که منتظر حامده تا وقتی سرپا شد بهشون کمک کنه و خداحافظی می کنه، اما حامد میگه بعید میدونم.
عماد به حجت میگه تو هم رفتنی شدی، من هر کاری کردم واسه خاطر عزیزانمون بود منتها سیبی که انداختیم بالا درست نیومد پایین، دست قویتری همیشه تو کاره.
حجت موقع خداحافظی میگه کاش همه چیز یه خواب بود یا دروغ بود، عماد میگه برو سر کمد پروانه یه جعبه است مال تو، از اون سالها پروانه سپرده بود یه مال واست بذارم کنار، حجت قبول نمیکنه اما عماد میگه این حرف پروانه است نه من.
حامد تو تخت بیمارستان بسته پست رو باز می کنه و میبینه لوازم فرشته است کتاب عقاید یک دلقک و چند تا دیگه و مثل سال بلوا. کتاب رو ورق میزنه می بینه دست خط فرشته است که توش چیزایی نوشته می خونه می بینه درباره گذشته نوشته؛
نشون میده فرشته تنها میاد پیش عماد و از تحقیرهای امیر به خودش و پدرش شکایت می کنه ، عماد میگه از روز اول حرف اینها رو زدیم، بهت گفتم، فرشته میگه بله فرمودین، اما یه وقتایی حالم از اون خونه بهم می خوره، از اون زن و شوهر، هر چند بعدش فروزان میاد از دلم دربیاره، البته نوید پسر بدی نیست، اونم بدبخته و فقط پول داره ولی من حالم از اون عشیریه که بهم می خوره، عماد میگه: یه وقت حواست پرت نوید نشه؟ ولی باید صبوری کنی، تو دختر عاقلی هستی.
فرشته میگه بعضی وقتها دوست دارم چاقوی آشپزخانه رو بردارم فرو کنم تو شکمش، میترسم یه روزی اینکار رو بکنم.
عماد: از چی میترسی که اینکار رو نمی کنی؟ چی شده امیر کاری کرده؟ لکه ننگه زندگی منم رفاقت با امیر بود که به خاطرش خودمو هیچ وقت نبخشیدم. اون پروانه رو کشت و قسر در رفت. من بخاطر جون تینا و حامد ازش گذشتم و گرنه همون موقع خلاصش می کردم. خیلیا آرزوشون امیر سربه تنش نباشه اما از تهش ترسیدن چون هیچکس پشتشون نبود ولی دخترم من پشتتم اگر یه روز خشمت اون کاری رو کرد که باید بدون من همه پول و قدرتمو که به امانت هست میریزم به پات نمیذارم هیچ اتفاقی برات بیفته.
فرشته: ولی آقا، بابام بفهمه دق می کنه. عماد: این راز سر به مهر من به توست تا همیشه.
حامد با خوندن این راز در کتاب سال بلوا شوک میشه.
مهتاب تینا رو به عیادت حامد میاره، تینا وارد اتاق میشه می بینه پدرش نیست. مهتاب به مشفق خبر میده و کتاب رو برمیداره میان پیش مشفق و میگه دلم واسه حامد سوخت ، مشفق میگه تمام دغدغه حامد این بود که تو این چیزها رو بدونی یه کم آروم بشی. مهتاب میگه فکر کن تازه بفهمی پدر شوهرت پشت همه این داستان باشه.
مشفق: راحت نیس اما زمان خیلی چیزارو حل می کنه. مهتاب: چقدر زمان، یه ماه، یه سال دو سال؟ بعضی چیزا دیگه با آدم میمونه و بخشی از تو میشه. تو نمیدونی اون لحظه اعدام فرشته چی به من گذشت همون برای نابودی یه آدم کافیه. اونیکه واقعا این وسط قربانی شد کی بود؟ مشفق: بیا یبار درست بفهمیم سهم اشتباهاتمون چقدر بوده، تو، حامد، من، فرشته، عماد حتی عشیری، اونوقت هر کی سهم خودش رو برداره.
مهتاب: یعنی سهم من از اشتباهم این بود؟ بعد باید اینجور قصاص می شدم، حامد شاید ادا در بیاره مثل باباش نیست و قبولش نداره ولی دقیقا کاری رو با من کرد که عماد باهاش کرد.
مشفق: اینجا یه دلخوشی به اسم تینا وجود داره که آرامشش واسه هر دوتون مهمه.
حامد پای پیاده میاد پیش مشفق، تینا بهش میگه بابا حالا که فهمیدی فرشته بی گناه نبوده پشیمون نیستی؟ حامد میگه نه چون اونموقع من کاری رو می کردم که فکر می کردم درسته، من همون آدمم.
مهتاب تو حیاط کافه مشفق پشت به حامد می شینه، حامد میره کنارش و میگه من میدونم اشتباه کردم، نمی خواستم اینطوری بشه، فکر می کنی بتونیم باهم … ببخشی و یه فرصت دیگه بهم بدی؟
مشفق و تینا وسایل شام رو آماده می کنند. تینا به مشفق میگه به نظرت چی میشه، مشفق میگه دوست داری چی بشه؟ تینا : نمیدونم ولی خیلی بهم سخت گذشت و دوست دارم همه چیز مثل قبل بشه.
نوید با متین دفتری و … جلسه داشت ، تو جلسه عنوان میشه منوچهر کارش رو ادامه بده و حامد و عماد رو همچنان زیر نظر داشته باشند، نوید میره دیدن عماد ، عماد میگه منتظر بودم بیای، نوید میگه: از اون روزها خیلی گذشته و همه چیز عوض شده ، تموم طول راه داشتم به این فکر می کردم اومدم اینجا حرص سر خم کردن خودم و امیر رو خیلی های دیگه رو روسرتون خراب کنم، عقده فرو خورده این همه سال رو روسرتون خراب کنم اما وقتی اومدم دیدم نمی تونم، تنهایی این عمارت و عماد، وقتی فکر می کنم آقا عمادالدین تهرانی خودش بازنده این قصه است تنم می لرزه.
عماد: این آسیاب به نوبته، نوبته تو هم می رسه مثل امیر. نوید: ولی من امیر رو جلو چشمم دیدم، شما رو بیشتر، از این اشتباه ها نمی کنم. عماد: تو اشتباه دیگه ای می کنی.
نوید میگه میرم براتون چای بیارم گلوتون تازه بشه، یه فنجون چای می ریزه میاره برای عماد، عماد میگه چرا برای خودت نریختی نوید میگه خیلی بچه بودم امیر بهم یاد داد جلوی عماد بزرگ کسی چیزی نمی خوره، من همه اینا رو یادمه. عماد میگه پس کاش برای همه ریخته بودی قصه ات جذابتر میشد، بعد یه نصیحت به نوید میکنه و اینکه؛ بزرگی به کور و مکتب نیست به ذات بزرگ آدمه فقط وقتی وارد بازی شو که می دونی آخرش می تونی باختش تحمل کنی، حالا تمومش کن، نمیخوام چشم تو چشم حامد بشم که اون باخت بزرگتریه، نوید: شما باختید ولی بزرگید، قصه شما تموم شده ولی من دست به این چیزها نمیزنم تموم شدن عماد باید با اراده خودش باشه، عماد: تموم شدن هیچ کس به میل خودش نیست فقط اندازه غرورشه که توفیر میکنه.
بادیگارد نوید پودر سم رو تو فنجان چای عماد می ریزه و عماد فنجان رو بر می داره میخوره و یه نخ سیگار هم در میاره نوید براش روشن می کنه و همینطور اشک ریزان میگه من با اجازتون میرم و خارج میشه.
حامد کلی در میزنه بعد کلید میندازه و میاد داخل عمارت عماد، حجت رو صدا می کنه و میاد داخل عماد رو می بینه، میگه تنها نشستی عماد بزرگ، حجت کجاست نکنه اونم پر داری، به سختی روی مبل می شینه روبروی عماد و میگه این یه نفر رو هم نتونستی نگه داری بهت یه لیوان آب بده، چیه جواب نداری؟ اولین باره می بینم عماد بزرگ تو جواب وا می مونه.
سیگار لای انگشت عماد و چشمای بازش حامد مشکوک میشه بلند میشه به دستای عماد دست میزنه متوجه میشه که فوت کرده. بی صدا اشک میریزه.
مشفق در حال تایپ داستان گناه فرشته و بعد انتشار آن هست و بعد فروش کتاب. حامد تنها زیر بارون میاد سر خاک مادر و پدرش سیگار میکشه …
پایان
عالیه چون من نتونستم همه ی فیلم رو ببینم جزییات داستانش رو هم درست نمیدونستم ولی شما با توضیحات کامل فیلم کاری کردین انگار آدم تلویزیون جلوشه و داره نگاه میکنه دستتون درد نکنه ممنون
فوق العاده عالی بود ..ممنون از زحماتتون..
وای مرسی خیلی دقیق بود
مرسی
اونجای فیلم قسمت اخر ربط بابای فرشته چی بود که عماد انداختش بیرون یعنی به وسیله بابای فرشته ،پروانه به قتل رسیده بود ؟اجیرشده امیر عشیری بابای فرشته بود؟…عمادم بعد سالها اینجوری انتقام از هردوشون گرفت هم هشیریو کشت هم دختر قاتل اعدام شد؟!!