آخرین مطالب سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، هنری و ورزشی را در پایگاه خبری صفحه فردا دنبال کنید.

خلاصه داستان سریال در انتهای شب قسمت دوم

سریال در انتهای شب جدیدترین ساخته آیدا پناهنده می باشد این سریال محصول ۱۴۰۲ است که هر هفته از شبکه نمایش خانگی پخش می شود. در اینجا خلاصه قسمت دوم سریال در انتهای شب به نام ۱+۲۴ را خواهیم خواند.

سریال در انتهای شب به کارگردانی آیدا پناهنده و تهیه‌کنندگی محمد یمینی و نویسندگی آیدا پناهنده و ارسلان امیری می باشد . قسمت دوم این سریال ۱۱ خرداد ۱۴۰۳ منتشر شده است.

سریال در انتهای شب قسمت دوم

قسمت دوم: ۱+۲۴

صبح طبق معمول بهنام قبل ار ساعت ۵ بیدار و آماده میشه ، مجبور میشه یه فنجون قهوه آماده برای خودش درست کنه و بخوره اما یه قلوپ که می خوره بدش میاد و اونو داخل سینک خالی میکنه کیفش رو برمیداره و از خونه خارج میشه، در رو که می بنده ماهی چشماشو باز می کنه بلند میشه یه تخم مرع آب‌پز میکنه به پسرش میده تا صبحونه بخوره، آماده میشن واسه رفتن به مدرسه و کار، با بغض در رو می بنده و میره.

بهنام تو اتاق کارش وسایلش رو جمع می کنه و داخل کارتن میذاره، آبدارچی واسش چای میاره و میگه این چایی آخر رو بخورید بعد برید، از همکاراش خداحافظی میکنه میره. ماهی میاد دنبال بهنام و سوارش میکنه بهنام میگه جواب آزمایش رو گرفتی، همینکه به محل قرارشون میرسن می بینه پدرش اونجاست سریع رد میشه تا باباش رو نبینه میگه من حوصله جر و بحث و نصیحت ندارم، بهنام میگه خیلی بده اینطوری دزدکی بدار در جریانش بذاریم، ماهی میگه مگه ندیدی چند بار خواستم باهاش صحبت کنم نخواست بشنوه، بهنام میگه اگه میذاشتی من بهش بگم فرق می کرد، ماهی : هیچ فرقی نمی کرد نمی خواستم روتون بهم باز بشه، اون حاصله منو کفن کنه ولی این اتفاق نیفته، بهنام: چون بلد نیستی باهاش حرف بزنی، ماهی : باشه بهنام، بهنام: جمله دوم دعواتون میشه. ماهی میگه آقای همه چیزدان میدونی آخرش بابا بهم چی گفت؟ گفت غلط کردی با شوهرت مشکل داری من از اول گفتم راضی نیستم برو زن پسر آقای رحیم زاده شو، بهنام: کدوم رحیم زاده؟ همون پسر کچله؟ میثم؟ اتفاقا گزینه بدی هم نیست کاش به حرفش گوش داده بودی؟ پولدار، نمازخون، خوش اخلاق، کچل، هنوزم دیر نشده، ماهی یه محضر دیگه پیدا می کنه میگه پیاده شو بریم، بهنام میگه مگه بدون نوبت هم میدن، ماهی: مگه دکتره، بهنام: خیلی بد صحبت می کنی، آدم با بزرگتر خودش درست صحبت می کنه، یکم آروم باش نفس عمیق بکش مهربون باش. داریم یه زندگی جدید رو شروع می کنیم، نگاه کن منو. ماهی با لبخند تصنعی: باشه هانی. بهنام: آفرین، خط قرمز من ادبه، ماهی: کاش خط قرمزت یه چیزای دیگه بود. بهنام: چیه یاد گرفتی هی متلک میندازی عین آدمهای چیز، ماهی: آدمهای چیز یعنی دقیقا چی؟ بهنام: خودت میدونی، ماهی: نه من نمیدونم.

بهنام کمربند ماشین رو باز می کنه و پیاده میشه، وارد یه محضر دیگه میشند و مدارکشون رو واسه جدا شدن میدن و میگه جواب آزمایش هم تو راهه، مسئولش میگه من انجام نمیدم بیرون، جواب آزمایش میرسه و میگه جواب منفیه بشینید، مهریه خانم رو دادید، بهنام میگه مهریه نداشتند ، مسئول مگه اینجا نوشته ۲۴ شاخه گل مریم، بهنام: اونو در ازای طلاق بخشیدن، ماهی: من فقط یه شاخشو بخشیدم، بهنام: قضیه گل ها فرمالیته بود، مسئول عصبانی میشه میگه مهریه حق زنه فرمالیته نداریم، بحث ارزشش نیست بحث وجوده، بهنام: خب حالا چیکار کنیم؟ طلاق رو ثبت نمی کنید بخاطر دو تا شاخه گل، مسئول: ازدواج که بلد نیستید لااقل رسم جدایی رو درست بجا بیاورید، بهم احترام بذارید، بهنام: بفرمایید چطور رسمش رو بجا بیاریم شما راضی باشید، مسئول: زوجه باید راضی باشه من چیکاره ام، خانم زرباف ۲۴ شاخه گل رو می بخشید یا مطالبه می کنید یا بنویسم مهریه داده شده؟ ماهی: داده که نشده، بهنام: از صبح منو سرویس کردی که بچه خونه همسایه است حالا گیر دو تا شاخه گلی، میگفتی سر راه می گرفتم، ماهی: واقعا یادت رفته بود یا چون مثل بقیه سکه نبود برات مهم نیست، بهنام: یادم نبود، ماهی رو به مسئول میگه من خیلی تو زندگیم بخشیدم دیگه نمی خوام ببخشم، مسئول: من که قاضی نیستم اگه پشیمون شدید برید دادگاه، بهنام رو به ماهی: بخاطر گل؟ ماهی: نه دادگاه لازم نیست آقای افشار مهریه رو بدن تموم کنیم. مسئول: وقت منو نگیرید، یا برو گل رو بگیر یا معادل پولش رو پرداخت کن، بهنام: خب چقدر قیمتشه، مسئول: من نمیدونم هر جا یه قیمته شمال شهر، جنوب شرق غرب تو مترو هر جا یه قیمت می فروشن، بهنام گوشیشو در میاره تا مبلغ رو کارت به کارت کنه، میگه من شاخه ای ۲۰۰ هزار تومن میزنم که هیچ جای تهران این قیمت نیست، ۲۴ تومن میشه ۴ و ۸۰۰ ، ۲ تومن الان میکشم بقیه اش رو هم اگه زوجه اعتماد ندارن یه چک می کشم واسه پس فردا، ماهی برمیگرده میگه من پول نمی خوام ۲۴ تا شاخه گل رو می خوام، مسئول: آفرین این شد، بهنام ادرس گل فروشی میگیره که بره گل بگیره بهش میگه من در جریان نیستم فقط بجنب که ۴ تعطیلیم. مسئول به ماهی میگه شاهدهاتون میان یا اونارو هم پیک میاره، ماهی میگه نخیر اونا تو راهن، ماهی تا بهنام برگرده تو آبدارخانه کمی با منشی مسن اونجا که خواهر مسئولش هم بود به صحبت افتاد از طلاق و عاشق شدنش گفت و کمی گفتند و خندیدند جریان ازدواجش رو گفت که بهنام استادم بود و همون روز اول که اومد سر کلاس قبلم واسه چند ثانیه نزد، از همون موقع گفتم من دیگه یه لحطه هم نمیتونم بدون اون مرد زندگی کنم، همه روزها و دقیقه های اون ۴ سال به عشق بهنام گذشت مثل یه مرداب منو کشید تو خودش من دیگه هیچ وقت خودم نشدم، برای بعضی مردها عشق شکفتنه، سرودنه اما برای بعضی زنها عشق فرو رفتنه انگار از یه طبقه جهنم میری پایین، هی بیشتر عذاب میکشی، رهایی توش نیست.

خلاصه داستان سریال در انتهای شب قسمت دوم

بهنام با ۲۴ تا شاخه گل مریم که ۴۰۰ تومن شد برمیداره اونجا خانمی بهش نیمه اگه واسه آدم زنده می‌برید گل به تعداد فرد ببرید اما برای آدم مرده تعداد زوج میبرند، بهنام میگه منم برای سوگواری میبرم، بعد رفتن اون خانم فروشنده داستان زندگی اون خانم رو تعریف می کنه که چطور عاشقانه برای همسرش هر ماه گل می‌خره میبره بهشت زهرا، با این تعریفهای بهنام یه شاخه دیگه هم گل مریم برمیداره میذاره روی گل ها، دسته گل رو میاره شاهدش هم میرسه بهنام میگه چرا تنها اومدی، گفت هیچ کس رو پیدا نکردم میرم سر کوچه یکی رو می شناسم بیارم، مسئول میگه شاهداتون کجان، ماهی میگه میشه خودتون لطف کنید، مسئول قبول نمیکنه.

دفتر روبرو دوماد از بهنام می خواد شاهد ازدواجشون بشه، بهنام به اجبار قبول میکنه، بعد از عقد اونها تصمیم می گیرن ازشون بخوان شاهد طلاقشون بشند مسئولش میگه باید هر دو مرد باشند بهنام عصبانی میشه زنگ میزنه به دوستش صفا که ببینه کجا موند، دفتر تا ۴ هم بیشتر باز نمی مونه، به مسئول ازدواج رو میندازن اول میگه برادرم دوست نداره من شاهد باشم ، اما بعد قبول میکنه. مسئولش میگه ۱۰ دقیقه فکر کنید شاید پشیمون شدید، مجبور میشن برن تو آبدارخانه، ماهی سیگار میکشه بهنام میگه رسما سیگاری شدیا یکی هم بده به من، ماهی میگه آخریش بود بعد سیگار رو میده به بهنام، بهنام میگه چه جای چتی اومدیم، ماه: آره مثل کل زندگیمون، بهنام می بینه ماهی اشک میریزه بهش میگه می خوای بریم خونه؟ ماهی: چون اشکم در اومده مهربون شدی، از زنای زر زرو خوشت نمیومد، بهنام: الان می بینم خوشم میاد سنم رفته بالا سلیقه ام عوض شده، ماهی: انشالله یکیو پیدا میکنی روزی یه فس آبغوره برات می گیره، بهنام: چیه مثلا گریه کنی ازت کم میشه، ماهی: نه اصلا جلو روی تو نمی خوام گریه کنم، بهنام: خیلی خب نکن، ماهی: اشک حرمت داره، بهنام: خیلی خب دیگه شعر نگو.

بهنام و ماهی برمیگردن اتاق می بینن شاهدها رفتن،مسئولش میگه مادر عروس دوست نداشت دومادش شاهد عقد باشه بحثشون شد رفتن ، سه شنبه دیگه در خدمتیم، دوباره آزمایش بارداری تو عادت ماهانه هم نباشید، بهنام عصبانی میشه با طرف دست به یقه میشه و دعوا میکنه یه دفعه صفا با یه نفر دیگه از راه میرسن جداشون می کنن طرف از حال داشت میرفت با رسیدن شاهدها مجبور میشه کارشون رو به جریان بندازه و خبره طلاق رو جاری میکنه، مدارک رو امضا می کنند و خارج میشن، موقع خداحافظی بهنام میگه میری خونه بابا، ماهی میگه اگه رام بده اگه رام نداد میام خونه اگه اشکال نداره، بهنام میگه: یه شب اشکال نداره ، بعد میره، ماهی از پارک میاد دربیاد تصادف می کنه، بهنام از دور می بینه اما جلو نمیره، یدفعه مسئول ثبت ازدواج میبینه میگه ببخشید برادرم منو فرستاد دنبال باتری سمعک، چی شد کارتون، بهنام بهش میگه دوستامون اومدن کارمون تموم شد، بهش میگه پس شدی عذب اما به قیافت نمی خوره تنها بمونی این کارت من خواستی بیا سراغ خودم من مثل برادرم دیونه نیستم، ماهی تو ماشین حلقه اش رو در میاره ، اما بهنام رو نشون میده که حلقه اش تو دستشه و داره باهاش ور میره

بهنام میره دنبال دارا، چون خانم نوربخش نبوده پیش همسایه روبرویی مونده بود و با دخترش بازی کرد، وارد خونه میشن دارا میگه مامان کو؟ بهنام میگه حالا بیا تو میگم. در رو می بنده کلید رو پشت در جا میذاره، همسایه روبرویی می بینه میره اطلاع میده بهنام تشکر می کنه و کلید رو برمیداره…

مطالب مرتبط
دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.