هنری

دانلود قسمت ۱۲ سریال کنکل + خلاصه داستان سریال کنکل قسمت دوازدهم

سریال کنکل به قسمت های جذابتر خود رسیده در این مطلب خلاصه و دانلود قسمت ۱۲ سریال کنکل را مشاهده خواهید کرد.

پخش قسمت دوازدهم سریال نمایش خانگی «کنکل» به نویسندگی و کارگردانی رامتین لوافی و تهیه‌کنندگی محمد مسعود پنجشنبه ۱۶ مرداد ماه ساعت ۸ صبح به صورت اختصاصی از پلتفرم نمایش خانگی استارنت منتشر خواهد شد. سریال «کنکل» یک سریال درام پلیسی ۱۵ قسمتی است.

خلاصه قسمت دوازدهم سریال کنکل

این قسمت : اول ابی 

سارا میاد تو انبار و شروع میکنه به جمع و جور کردن وسایل هایی که تو این مدت آورده بودن، هر چی اشغال هم بود رو اتیش میزنه و زنگ میزنه به مارال و بهش میگه میام پیشت تا یه چایی بخوریم.

مارال داره با بچه اش حرف میزنه. میگه این دکتره میگفت بچه ها دوست دارن عین مامان باباشون بشن، البته فقط اولش ها، ولی بعدش نه. تو غلط میکنی مث بابات بشی میخوای من دق کنم؟ معلوم نیست کدوم گوری رفته. گوشی مارال زنگ میخوره.

سارا با ماشین میره سمت خونه مارال، تو مسیر به امیر زنگ میزنه که من و جاوید نیم ساعت میش کامیون رو گذاشتیم کنار جاده اما الان نیست، امیر میگه آدرس رو پیدا کنم خودم بهت زنگ میزنم.

سارا میرسه خونه مارال، سارا از سلیقه مارال تعریف میکنه، بخاطر همین مارال سارا رو میبره تا اتاق بچه رو هم بهش نشونش بده. وقتی نشون میده میان تو پذیرایی تا چایی بخورن. سارا میگه تو حالت خوبه؟ اخه نیم ساعت پیش زنگ زدم نفست بالا نمیومد الان عین بچه ها ذوق داری. مارال میگه آخه اون موقع از ابی خبر نداشتم، بعد دیگه خبردار شدم خیالم راحت شد. سارا میگه ابی پیدا شده چرا نمیگی؟ مارال میگه تو قطع کردی از پاسگاه زنگ زدن گفتن گرفتنش، وای خدارو شکر. سارا میگه ابی بازداشته، تو ذوق داری؟ مارال میگه میمرد خوب بود؟ باز الان میدونیم کجاس میریم درش میاریم.

امیر زنگ میزنه به جاوید میگه طلاها نیست. جاوید میگه یعنی چی نیست؟ امیر میگه ماشین نیست، طلاها نیست. جاوید میگه الان میام.

جاوید میگه ابی گمشده، ماشین رو دزدیدن، این همه چیز اتفاقی نیست. امیر میگه ابی که نمیدونست میخواین طلا هارو جابه جا کنیم. جاوید میگه شاید همه چیز زیر سر غدیره ، شاهین به ابی مسیج داده ، به گوشی خودش، پس یعنی دست پلیس نیست . امیر میگه اگه دست پلیس بود الان با کاردک جمعمون کرده بودن. جاوید میگه پس اگه ارتباطی هم باشه بین شاهین و غدیره. امیر میگه کار غدیر هم نیست، غدیر واینمیسته که من پارک کنم بعد بیاد ماشین رو بدزده ببره. جاوید از ماشین پیاده میشه و امیر هم پیاده میشه و جاوید تابلوی حمل با جرثقیل رو کنار درخت می بینه میگه تو اینجا پارک کردی؟ امیر میگه اونجا یدونه جرثقیل بودا، ولی حواسم نبود. جاوید میگه یعنی تو تابلو جرثقیل رو ندیدی؟ امیر میگه جاوید میگه بیا بریم پارکینگ هارو بگردیم ببینیم پیدا میکنیم.

امیر میگه اخه اونجا جای تابلو گذاشتنه؟ کسی نمیبینه. جاوید میگه کوری دیگه کور. امیر میره پلیس ۱۰+ و بعد میاد تو ماشین. میگه این ماشین هایی که دور و بر میخوابونن دوتا پارکینگ میبرن، یکیش همین بغله. جاوید میگه پس بریم همین اولی رو ببینیم. امیر میگه بریم،فقط یه لحظه وایسا، یه مشکلی هست اینه که میگه کارت ماشین هم باید داشته باشی. جاوید میگه مگه نداری؟ امیر میگه دارم ولی به اسم خودم نیست. جاوید میگه یعنی چی؟ امیر میگه من این ماشین رو که خریدم یعنی نخریدم، میخواستم بخرم صبحش گفت من یه هفته میرم قبرس بر میگردم تا کارای اداریش رو بکنیم، رفت ولی نیومد. جاوید میگه این خر شانسی تو مارو انداخته تو دردسر. امیر میگه چرا راه نمیوفتی؟ جاوید میگه کجا؟ امیر میگه بریم پارکینگ دیگه. جاوید میگه چشم. امیر و جاوید راه میوفتن سمت پارکینگ.

سارا از خونه مارال میاد بیرون و سوار ماشین میشه اما اصلا حالش خوب نبود.

امیر و جاوید میرسن پارکینگ. تو پارکینگ ماشین رو پیدا میکنن. امیر میخواد پیاده بشه ولی جاوید میگه تو کجا میای؟ امیر میگه بیام راضیش کنم ببریم دیگه. جاوید میگه کاری رو که با پول میشه حل کرد به نیازی به شانس نداره. امیر میگه باشه و کارت ماشین رو میده. جاوید میره سمت مسئول پارکینگ اونجا که مدارک رو بهش بده. جاوید مدارک رو میده بهش و کارگر مدارک رو میبینه و وقتی که کارگر پول رو لای مدارک میبینه، مدارک رو میده به جاوید.

سارا زنگ میزنه به امیر و میگه ابی رو گرفتن. امیر میگه کی گفت؟ سارا میگه الان پیش مارال بودم، از کلانتری زنگ زده بودن گفتن. امیر میگه گاومون زایید. سارا میگه اخه مارال میگه شماها کاریتون نباشه ، خودم میرم درش میارم، میترسم هممون رو بده رو هوا. امیر میگه ولش کن خودم باهاش حرف میزنم. سارا میگه باشه و قطع میکنه. جاوید میاد و تو ماشین میشینه. جاوید میگه تو چته؟ امیر میگه واقعا به لالیگا رفتیم. جاوید میگه یعنی چی؟ امیر میگه ابی رو گرفتن.

مارال میره کلانتری تو راهرو دوتا از کارگرهای کارخونه رو میبینه و میگه شماها چرا اومدین؟ اونا هم میگن که گفتن اومدیم. که جناب سروان میاد و میگه شما اینجا چیکار میکنید؟ مارال میگه اومدم دنبال ابی. جناب سروان میگه برید تو اتاق من بشینید صداتون میکنم. مارال میره تو اتاق میشینه و جناب سروان میاد و به مارال میگه ابی شاکی خصوصی داره این هیچ ربطی به بازجویی کارخونه نداره. مارال میگه من الان چی کار کنم؟ جناب سروان میگه من نمیدونم پرونده من نیست باید با سروان احمدی صحبت کنی. اتاقش ته راهرو هست. اون بهت میگه باید چیکار کنی.

جاوید میره اتاق مهاجری، رئیس بهش میگه یه زمینی هست که می‌خواهیم توش یه کار راه بندازیم از تو می‌خواهیم پیشنهاد بدی چه کاری کنیم، جاوید میگه باید تحقیق کرد فکر کرد، مهاجری میگه تو هر کاری دو تا چیز هست ایده و سرمایه ما سرمایه رو داریم میمونه ایده، الان نمیخوام جیزی بگی راجع بهش فکر کن شاید دوستایی داشته باشی که برای پولدار شدن نقشه های جذابی داشته باشن، اونا رو واسم بیار. جاوید میخواد بره اما با صدای بلند به سارا طوری که مهاجری بشنوه میگه که یه سری از بچه ها پرینت حسابشون رو آوردن دست منه یکی رو بفرستید بیاد تحویل بگیره، اما توی برگه واسه اش یه چیزی می نویسه و میره.

مارال میره اتاقک جاوید و بهش میگه یه خانم دکتر تو داروخونه بود ابی کیفش رو زده، داروخونه ای تو دوربین دیده پیگیر شده، جاوید میگه باشه من میرم رضایت میگیرم، مارال میگه با وضع من بیشتر دلشون میسوزه، میخوام یه چیز دیگه بگم، رفته بودم کلانتری این مسلم و اکبر رو دیدم برده بودنشون بازجویی. جاوید میگه برای چی؟ مارال میگه نمیدونم، من برم دیگه جاوید میگه یه دیقه وایسا، ما دیروز یه مشکلی برامون پیش اومد که تو خیلی میتونی کمک کنی. مارال میگه خب؟ جاوید میگه امروز یه وقتی بزار باهم حرف بزنیم. مارال میگه الان برم کارای ابی رو بکنم دیگه. جاوید میگه کارای ابی رو هم راه میندازیم دیگه. مارال میگه اصلا هر چی باشه، اول ابی.

امیر و سارا و جاوید جلوی مارال نشستن تا حرف بزنن. مارال میگه اول ابی. امیر میگه ماهم قطعا میگیم اول ابی، ولی طلاهارو باید در بیاریم، به خاطر خودت، به خاطر ابی. مارال میگه ابی یه روز بیشتر بمونه پاسگاه چیزیش که نمیشه؟ سارا میگه پس منو مارال با ماشین من میریم تو. امیر میگه چرا تو و مارال؟ سارا میگه چون جاوید رو دیده. جاوید میگه راس میگه سارا کمتر جلب توجه میکنه. امیر میگه به هر حال باید یه جور حواسشون رو پرت کنیم. سارا میگه یه فکری کردم.

سارا و مارال با ماشین سارا میان تو پارکینگ. همون لحظه بچه های اسکیت بازی که سارا باهاشون هماهنگ کرده بود با چوب میان تو پارکینگ و کارگر اونجا هم میره دنبال بچه ها، سارا هم از اون طرف میره. سارا ماشین رو پارک میکنه و پلاک تقلبی رو می چسبونه به ماشین امیر، مارال سوار ماشین امیر میشه ولی ماشین روشن نمیشه. سارا میگه کاپوت رو بزن بالا باطری به باطری کنیم. مارال یه دعا میخونه و بعد استارت میزنه و ماشین روشن میشه. مارال با ماشین امیر میاد بیرون و سارا هم با ماشین خودش. سارا زنگ میزنه به امیر و میگه که مارال ماشین رو اورد بیرون تحویلش بگیر. مارال ماشین رو میبره تو پارگینگ خونه امیر.

سارا تو خونه امیر نشسته. امیر میاد داخل خونه. سارا میگه مارال کو؟ امیر میگه رفت دنبال کارای ابی. سارا میگه یه سوال بپرسم؟ امیر میگه بگو. سارا میگه چرا با سحر کات کردی؟ امیر میگه تو خواهرشی، بهت نگفته؟ سارا میگه با من قهره. امیر میگه این دفعه سر چی؟ سارا میگه توقع داشت بفرستمش امریکا، فرستادمش کانادا قهر کرد. امیر میگه سحره دیگه. سارا میگه طلاها رو رو بیاریم بالا یا بزارین تو همون ماشین بمونه؟ امیر میگه از اولش قرار بود بمونه تو ماشین. سارا میگه باشه بریم برسونمت.

امیر و سارا با ماشین میرن. گوشی امیر هی زنگ میخوره ولی جواب نمیده. امیر میگه سارا منو همین بغل پیاده کن.

مارال هم میره پیش همون روانپزشکه و میگه من بعد از اتفاقات داروخانه فک و پیشونی همسر شما رو بررسی کردم. فهمیدم ایشون رفتارش با شخصیتش خیلی تضاد داره این یعنی میتونه برای شما و آینده بچتون ضرر داره، شوهر شما اعتیاد داره؟ مارال میگه نه، دکتر میگه ولی این کارایی که انجام میده چی؟ مارال میگه بزارید من بهتون بگم دیگه. دکتر میگه شوهر شما دغدغه داره، مث نیاز مالی. مارال میگه مسئله شوهر من مالی نیست، یه چیز دیگه است. ننه باباش دزد بودن، ابی میخواد بشه یکی مث باباش. دکتر میگه کار شوهر شما جرمه، الان هم قانون باهاش کار داره. مارال میگه الان شش ماه دیگه بیاد بیرون دوباره بره جیب بری کنه خوبه؟ الان باز جیب یه خانم دکتر رو زده، بعدا بره جیب یه لات رو بزنه که ما بدبخت میشیم. دکتر میگه انتظارتون از من چیه؟ من الان چیکار کنم؟ مارال میگه شما کار خودتون رو بکنیم، باهاش حرف بزنید خوبش کنید الان اون تو بمونه چه فایده داره؟ الان جیب بره بیاد بیرون فردا میشه خفت گیر.

امیر سوار ماشین میشا میشه، میشا میگه سه دفعه است از کارخونه دزدی میشه یکی از دوستای منم عینش رو داره می خواد ببینه چطور ردش کنه، امیر میگه چرا به من میگی؟ میشا میگه چون میدونم تو میدونی کجا میتونه بفروشتش، امیر میگه همه اینا رو بخاطر دسته کلید میگی؟ میشا میگه این یکیشه، امیر میگه این حرفها برای هیچ کس دوزار هم نمی ارزه، میشا میگه برای مهاجری چی خوشحال نمیشه؟ امیر میگه امتحان کن، میشا میگه بدم نمیاد راهی پیدا کنیم دو سر برد باشه، تو فکراتو بکن فردا یا اینوری شو یا اونوری.

آرش پسر سارا بهش زنگ میزنه میگه چرا هر وقت بهت زنگ میزنم خونه نیستی؟ سارا میگه چون همیشه وقتی زنگ میزنی نرسیدم خونه، آرش میگه دایی گفته از وقتی من اینجام دیگه تو دوست نداری بری خونه، سارا میگه فعلا برو بعدا باهم حرف میزنیم، بعد قطع تماس سارا گریه میکنه.

توی کارخونه مهاجری منتظر جناب سروان رحیمی وایساده که بیاد دزد های کارخونه رو ببره. چن تا ماشین پلیس میاد تو حیاط کارخونه. امیر تو حیاط وایساده و نگاه میکنه. یکی از پلیسا میاد سمت سارا. دوتاشون هم میرن سمت امیر. جناب سروان هم میاد سمت مارال….

دانلود سریال کنکل قسمت ۱۲

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا