خلاصه داستان سریال از یاد رفته قسمت چهارم + دانلود سریال از یاد رفته قسمت ۴

خلاصه ای از قسمت چهارم سریال از یاد رفته را به همراه لینک دانلود در این مطلب از پایگاه خبری صفحه فردا را آورده ایم که خواهید خواند.
چهارمین قسمت سریال «از یاد رفته» به کارگردانی برزو نیک نژاد و تهیهکنندگی مجتبی وحیدی روز دوشنبه ساعت ۲۰ به صورت اختصاصی از پلتفرم نمایش خانگی فیلم نت منتشر میشود و پخش آن به صورت هفتگی در این پلتفرم ادامه مییابد.
دانلود قسمت چهارم سریال از یاد رفته
خلاصه داستان سریال از یاد رفته قسمت چهارم
با تصادف آرش، بهزاد و آرش از ماشین پیاده میشن تا ببینن چه اتفاقی افتاده، وقتی آرش می بینه که با یه زن و مرد تصادف کرده و اون اطراف کسی نیست از ترس به بهزاد میگه بریم، سوار ماشین میشه که فرار کنه هر چی بهزاد میگه اگه بریم اینا بمیرن قتل عمد حساب میشه، اما آرش گوش نمیده و گاز ماشین رو میگیره و با بهزاد از صحنه تصادف دور میشن.
نوشین با عصبانیت به شهاب میگه اون همه وقتی که من تو رو تنها بزرگ کردم که سر از شیرکش خونه ها درنیاری اینا کجا بودن؟ حالا دیگه بین من و این حروم زاده ها واسه اینا دم تکون میدی؟ حیف از اون لقمه هایی که از دهن خودم زدم گذاشتم تو دهن تو. بعد میره، شهاب میگه حالا با چی میخوای بری؟ نوشین میگه با همون چیزی که اومدم تو هم برو بشین سر سفره همونیکه عارش میومد بگه نوه شی، دنبالم نیا. نوشین کمی میره جلوتر و از فرط عصبانیت حالش بد میشه میفته زمین، شهاب میره سراغش، پریسا که همه اینا رو از لای در می دید میاد بیرون میگه میرم میترا رو صدا کنم، شهاب میگه نمیخواد بیا سرش رو بگیر، سریع بلندش میکنن.
آرش که حسابی از اونجا دور شده بود، یه جا نگه میداره و بالا میاره، بهزاد بازم بهش میگه اگه اونا بمیرن تو پشت فرمون بودی قتل عمد حساب میشه اما اگه برگردیم اوضاع فرق میکنه، آرش میگه برگردیم که چی بشه، اگه پلیس اومده باشه منو بگیرن اسماعیل ادیبی میاد پشتم؟ زندگیم میسوزه چیکار کنم. بهزاد میگه بخاطر همین میگم حواستو جمع کن الان زندگی ما بسته به اون شرکته، دارم بهت میگم مستی نشین پشت فرمون، هی نگو حانیه حانیه، ول کن. آرش هم داد میزنه که نه تو ولم کن، من اگه برم زندان تو میخوای تنهایی اینهمه پول رو پر کنی؟ میتونی؟ بهزاد میگه اصلا برو خونه به کسی چیزی نگو من برمیگردم اونجا ببینم چه خبره یارو مرده یا زنده بعد فردا تو شرکت همدیگه رو می بینیم، نگران نباش خودتو جمع کن از این وضعیت بالاخره میآییم بیرون، آرش با ماشین خودش تنها برمیگرده.
شهاب نوشین رو میبره و به پریسا میگه به کسی نگه که چه اتفاقی افتاده، وقتی پریسا برمیگرده خونه، امیر تو حیاط مشغول کشیدن سیگار بود.
آرش صبح میرسه خونه و با همون لباس میره زیر دوش، مهتاب عصبانی در حموم رو میزنه که کجا بودی دیشب نیومدی مهمونی، خریدهای امشب رو تو میگیری یا من؟ آرش میگه من ماشین ندارم یکی حواسش نبود زد بمن، مهتاب میگه اون حواسش نبود یا تو؟ آرش داد میزنه اگه حواس منم نبود تقصیر باباته، تقصیر اون شهاب لعنتی که گند زده به اعصاب من، بعد زیر دوش مدام یاد لحظه تصادف میفته.
نوشین از خواب بیدار میشه میبینه صبح شده و شهاب روی زمین کنار میز خوابش برده، میخواد بیدارش کنه، یهو شهاب بیدار میشه وقتی فکر میکنه نوشین خوابه میره تو اتاقش. وقتی نوشین میشینه شهاب میگه منتظر بودم ببینم تا کی خودتو به خواب میزنی، چرا دیشب بدون اینکه من حرف بزنم خوابوندی زیر گوشم؟ من الان تا تکلیف این ماجرا رو مشخص نکنم هیچ جا نمیرم، اینو بدون من سه ماهه باهاش قرارداد بستم دو روزه که براش کار می کنم، نه واسه اینکه هرچی داشته رو داده به من واسه اینکه جواب سوالم رو بگیرم، جواب سوالی که هیچ بهم نمیگه. نوشین میگه بوی پول همه رو هوایی میکنه، سوالتو بهونه کردی؟ شهاب میگه خودت میدونی هیچ کس نمیتونه منو با پول بخره مخصوصا اینکه پای تو وسط باشه، جواب سوالم رو بدی هیچی نمیخوام همه رو میبوسم میذارم کنار میشینم ور دلت. نوشین میگه دونستنش به هیچ دردت نمیخوره لال نبودم که بهت نگفتم، نگفتم که روزگارتو سیاه نکنم. شهاب میگه یه دلیل بیار، نوشین داد میزنه دلیل از اعدام بابات بیشتر؟ شهاب میگه همینو میخوام بدونم که قضیه چیه که یه عمره داری بهم دروغ میگی؟ ادیبی هم یه جواب سر راست نداره بهم بده، نوشین میگه نداره چون میدونه مقصره، شهاب میگه ولی دایی چیز دیگه ای میگفت، نوشین میگه نریمان داداش من نیست، دیگه حق نداری بری سراغش، شهاب میگه چرا من همیشه حق ندارم، یه جا که نه همه جای این قضیه داره می لنگه، جواب سوالم رو میدی یا برم سراغ ادیبی؟ نوشین عصبانی میشه که اگه بری… شهاب میگه چیه شیرت رو حلالم نمی کنی؟ شیری که تو زندان بهم دادی؟ نوشین میگه زندان یا هر جا، دادم یا ندادم. شهاب دوباره میگه الان جواب سوالم رو میدی یا نه، اما نوشین چیزی نمیگه و شهاب میره شرکت، ادیبی تو ماشین جلوی در منتظرش بود بهش میگه من سر اومدن تو ریسک کردم اما مطمئن بودم میای، احترام مادر واجبه ولی تو کارت ملی هیچ اسمی ازش نیست تو نام خانوادگی پدرت رو یدک می کشی، شهاب میگه سه ماه بهتون قول دادم حرف زدم پای حرفم هستم، ادیبی یه پاکت میده به شهاب میگه ده میلیارد توشه رمزش هم تو پاکته، رئیس باش، روش نوشته شهاب ادیبی، پول ولخرجیه، جوری خرج کن که هیچی ته دلت نمونه، سفره ات رو بزرگ کن، از فردا همین ماشین لااقل تا سه ماه میاد دنبالت.
نادیا از پنجره شرکت ملاقات شهاب با ادیبی رو میبینه، با رفتن ادیبی می بینه که بهزاد میرسه شرکت. بهزاد به آرش میگه خدا خیلی دوستت داشت، آرش میگه اما خیلی داغون بودن، مطمئنی خودشون بودن؟ بهزاد میگه من ۴ تا بیمارستان گشتم تا پیداشون کردم. تو خودتو جمع کن یکم محکم باش. آرش میگه ممنونم رفیق.
نادیا میاد بهزاد رو صدا میکنه میگه فعلا به خیر گذشت من یجور شلوغش کردم که شهاب پشیمون بشه، به یه چیزی شک کرده، ولی حساب کتابی چیزی دستش رو نمیگیره مگه اینکه یکی که قیمت میدونه بهش گرا بده، که اونم دو هفته ای طول میکشه. من شاید بتونم کارهایی بکنم واسه جور شد پول، شب ببینمت؟ بهزاد اوکی میده.
شهاب حسابها رو با پریسا چک میکنه، پریسا میگه ۶ میلیارد اختلاف حساب حق داشتی گیج بشی، شهاب میگه پس حدسم درست بود. همون لحظه مهتاب زنگ میزنه و به شهاب دوباره میگه که شب منتظرتم، شهاب هر چی میگه امشب نمیتونم اما پریسا میگه باشه مامان میاد. شهاب به پریسا میگه من نمیتونم نوشین رو کاریش کنم میخوای امشب بیاد در خونه شما؟ پریسا هم میگه منم نمیتونم مهتاب رو کاریش کنم، خودت یه کاریش کن.
غروب شهاب میره خونه، نوشین میگه واست غذا گذاشتم بخور، بعد ساکش رو آماده میکنه بود، شهاب میگه کجا داری میری؟ نوشین میگه فعلا میرم کارگاه تا یه جا پیدا کنم. شهاب میگه بجای اینکه منو از بلاتکلیفی در بیاری داری فرار میکنی؟ نوشین میگه ما حرفهامونو زدیم گوش نکردی، نری از دیوار حیاط پشتی میرم، امروز نرم فردا میرم، تو انتخاب خودتو کردی، نوشین میره و شهاب هم میره بیرون، زنگ میزنه به پریسا که با نوشین دعوام شد گذاشت رفت، پریسا میگه من تازه رسیدم اشکال نداره بیا اینجا حالت عوض میشه، شهاب میگه نه میشه از طرف من عذرخواهی کنی یه روز دیگه بیام، پریسا میگه تو واقعا فکر کردی مهتاب قبول میکنه، الان کجایی؟ شهاب میگه بیرونم تو برو پلو ماهیچه ات رو بخور، پریسا میگه تو فکر کردی مهتاب به من غذا میده؟ فکر کنم منم باید بیام بیرون، شهاب میگه خواستی بگو بیام دنبالت. شهاب میره پیش موتور سازی رفیقش تا موتورش رو پس بگیره، میپرسه پس بالاخره مامانت از خر شیطون اومد پایین، شهاب میگه ایندفعه خودم می خوام سوار خر شیطون بشم، پول موتور رو میده و سوار میشه میره.
مهتاب عصبانی میگه که یعنی چی که نمیاد حالا اگه آقاجونت بود زمین و زمان رو بهم میدوختی میوردیش، پریسا میگه چرا به من تیکه میندازی؟ مهتاب میگه اگه کتایون و میترا بفهمن که نیومده اینجا میدونی چی میشه؟ پریسا میگه حالا که نمیدونن، بعدش من چرا باید بجای پسره جواب پس بدم؟ خودت زنگ بزن بهش بگو. مهتاب میگه اینا رو به تو میگم که پاشو اینجا باز کردی، پریسا با ناراحتی میره سوار ماشین میشه تو خیابون با شهاب قرار میذاره، شهاب با موتور میاد پیشش، پریسا با دیدن موتور ذوق میکنه، با هم سوار موتور میشن میرن دور بزنن و بهش میگه الان با هم میریم کلیمانجارو.
بهزاد خواب می بینه که رفته داخل یه قبر دراز می کشه، نادیا میاد و بیدار میشه، بهش میگه این سند رو بگیر بفروش مال زن برادرمه وکالت تام دارم، بهش گفتم میذارم داخل زمینهای شرکت باهاش کار کنیم بهش گفتم ۶ ماهی طول می کشه تازه ممنونم هم باید باشه ، تا اونموقع همه چیز تموم شده، بهزاد میگه مطمئنی؟ نادیا میگه از تو آره.
شهاب، پریسا رو میبره یه شهربازی که اونموقع تعطیل بود، بهش میگه من هر وقت دلم گرفته یا میترسم میام اینجا، پریسا میگه حالا کدومشه؟ شهاب میگه الان ترسیدم، از بابابزرگ، از مامانم، از تو، پریسا میگه اتفاقا از تنها کسی که نباید بترسی منم چون ماموریت دارم ازت محافظت کنم، تو برعکس چیزی که از خودت نشون میدی خیلی سرسختی، خیلی احساساتی هستی میخوام ازت بخوام که از من نترسی، قول بده.
امیر که اونا رو تعقیب کرده بود کمی دورتر تو ماشینش بود و از کارهاشون فیلم می گیره.
بهزاد و آرش تو شرکت حرف میزدن، شهاب میاد پیششون میگه یه موضوع درباره قرارداد شرکته با کارخونه سیمان، شما یه نگاه کنید بهش یه مبلغی رو شرکت ما بالاتر از رقم اولیه اونهاست پیشنهاد داده ، آرش میگه ایرادش چیه، شهاب میگه اینطوری اونا میتونن بزنن زیرش که ما نمیدونستیم رقم بالاس اونوقت ضررش رو ما باید بدیم، مبلغش ۶ میلیارد تومنه، من قصد جسارت ندارم یا حالا شما حواستون نبوده یا یکی از زیر دستی هاتون ساخت و پاخت کرده، بهزاد پوزخند میزنه که مشکل شما اینه که مدرکت دانشگاهیه و باید قابش کتی بزنی دیوار، شما باید مدرک کف بازار داشته باشی هر چقدر پول بدی آش میخوری، این اختلافی که تو توی حسابها پیدا کردی مثل روغن کاریه اگه با حسابداری حرف بزنی توجیحت می کردن، شما نگران نباش، شهاب میگه اتفاقا نگرانم چون دیگه بودجه روغن کاری نداریم شما هم واسه اینکه خدای نکرده سوتفاهم پیش نیاد یه ده، پونزده روزی هیچ قراردادی نبندید. آرش میگه یعنی چی؟ شهاب میگه یعنی اینکه یه مدت استراحت کنید تا من همه چیز رو بررسی کنم، پریسا میاد جلو که چی شده؟ شهاب میگه بریم تو ماشین بهت میگم.
با رفتن اونا، آرش به بهزاد میگه اینجاشو دیگه نخونده بودیم، بهزاد میگه نمیتونه ردی از ما گیر بیاره، اصلا روال کار همینه ادیبی هم در جریانه، هیچی نمیتونه به ریش ما ببنده، خیالت راحت. آرش میگه زیر گوش ادیبی که میتونه بخونه و چو بندازه تو شرکت.
تو مسیر پریسا به شهاب میگه جلسه امروز رو خودت میری، بعد با عصبانیت میگه تو خونه زندگی ما رو دیدی شبیه آدمایی نیست که دزدی کنه، شهاب میگه من همچین حرفی زدم؟ پریسا میگه تو نمیفهمی چی میگی سی ساله میلیارد میلیارد پول میرسه دست بابای من اونوقت تو نیومده همچین تهمتی بهش میزنی؟ شهاب میگه من تهمت نزدم، پریسا میگه کافیه دو روز قرارداد شرکت مسکوت بمونه اونوقت حرفش همه جا می پیچه، شهاب میگه قرار نیست این اتفاق بیفته، پریسا میگه تو شرکت همه فامیل و آشنای ما هستن تو داری آبروی بابای منو می بری، شهاب میگه دقیقا بخاطر بابات اینکار رو کردم که یکی دهنش باز نشه حرف بزنه، پریسا میگه من میدونم تو دنیال چی هستی همه زورت رو بزن بهش برسی دیگه هم به من زنگ نزن، فردا هم استعفامو میدم، پریسا از ماشین پیاده میشه و به شهاب محل نمیده که صداش میکنه. شهاب میره دنبالش، میگه من رو هوا که حرف نمیزنم تو خودت قرارداد رو دیدی اختلاف حسابش رو هم دیدی، پریسا میگه خریت کردم نمیدونستم دنبال بهونه ای که بابای منو کله پا کنی، تو فامیلیت ادیبیه بابا بری پایین بیای باید تو این خانواده حل بشه، شهاب میگه من داشتم همینکار رو میکردم، آقا جون هم از طریق یه نفر دیگه فهمیده، پریسا میگه من گفتم اختلاف حساب هست نگفتم که کار بابای منه، الانم میخوام برم یه ماشین برام بگیر عصبانی ام، شهاب میگه باشه با ماشین خودمون برو من با تاکسی میرم.
گوشی آرش زنگ میخوره اونیکه قرار بود آدرس حانیه رو براش پیدا کنه بهش خبر میده که محل کارش رو پیدا کرده، آرش میره محل کار حانیه، میبینه حانیه تو یه کافه کار میکنه، همون لحظه که حال آرش از دیدن حانیه خوب شده بود، امیر فیلمی که از پریسا و شهاب گرفته بود رو با شماره ناشناس میذاره تو گروه تلگرام شرکت، آرش میره تو ماشین و به مهتاب زنگ میزنه که وقتی میگم حواست به دخترت باشه واسه اینه حالا میتونی آبروی ریخته رو جمع کنی جمع کن.
شهاب با نادیا درباره حساب و کتاب های شرکت صحبت میکنه، نادیا به شهاب میگه من شما رو تو گروه تلگرام شرکت اد کردم، شهاب میگه من زیاد اهل گروه های مجازی نیستم، نادیا میگه یه فیلمی رو با یه شماره ناشناس تو گروه گذاشتن که همینطوری داره دست به دست می چرخه، فیلم مربوط به شماست من ادتون کردم گفتم شاید دلتون بخواد ببینیدش، نادیا میره و شهاب میره سراغ گوشیش، فیلم رو که میبینه آینه بغل ماشین نظرشو جلب میکنه.
مهتاب زنگ میزنه خونه ادیبی و قضیه فیلم رو به کتایون میگه، ادیبی میپرسه چی شده؟ کتایون توضیح میده و ادیبی میگه بگو مهتاب فیلم رو بفرسته فقط نگو برای من بوده، هرچی کتایون میگه بهشون چیزی نگیا تو خودت اینا رو بهم نزدیک کردی اما ادیبی فقط میگه بگو بفرسته…