خلاصه داستان قسمت ۵۸ سریال ناریا + دانلود قسمت آخر سریال ناریا از شبکه یک سیما

خلاصه قسمت پنجاه و هشت لینک دانلود ۵۸ سریال ناریا را در این مطلب از پایگاه خبری صفحه فردا برایتان آورده ایم که خواهید خواند.
«ناریا» به کارگردانی جواد افشار جایگزین سریال «پایتخت» در ۵۰ قسمت تولید شده است و هر شب از ساعت ۲۲:۰۰ روی آنتن شبکه یک سیما خواهد رفت. فیلمنامه این سریال در ژانر پلیسی و امنیتی توسط حمید رسول پور هدایتی و جواد افشار به نگارش درآمده است. «ناریا» روایتگر زندگی هوژان دانشمند ایرانی است که درگیر باندهای تبهکاری و کلاهبرداری میشود. داستان از جایی آغاز میشود که اخبار اختراع مهم و استراتژیک او مثل یک بمب صوتی در داخل و خارج از کشور سر و صدای زیادی به پا میکند. نقطه عطف «ناریا» جایی است که یکی از تبهکاران به هوژان علاقهمند میشود و انتخاب هایش باعث بهم ریختن همه برنامهها میشود.
دانلود قسمت ۵۸ سریال ناریا
https://telewebion.com/product/0xc51d710
لینک مستقیم سریال ناریا قسمت پنجاه و هشت از شبکه یک
https://telewebion.com/product/0xc51d710
خلاصه داستان سریال ناریا قسمت ۵۸
سامان با دیدن هانا جا خورده و از شنیدن اینکه او خواهر ناتنیشه شوکه شده و به خسرو میگه اینجا چه خبره؟ این چی داره میگه؟ خسرو تایید میکنه و میگه داره راستشو میگه سامان میپرسه تو اینو از اول میدونستی؟ آره؟ هانا تایید میکنه و میگه آره میدونستم ولی بابا ازم خواست که بهت چیزی نگم تو چیزی نفهمی چون معتقد بود که ما باید تو این دنیا تنها باشیم و هیچ خانوادهای نداشته باشیم سامان شروع میکنه با خسرو درباره این موضوع صحبت کردن که او بهش میگه یرای این اعتقادم بر اینه که فقط حیوانها خانواده دارند. خانواده آدمارو ضعیف میکنه سپس از هانا میخواد تا از اونجا بره و بهش میگن که نیومدم همون کاری که بهت گفتمو انجام بده. بعد از رفتن او سامان با خسرو بحث میکنه و میگه دیگه نمیتونم بودنتو هضم کنم اصلیترین و تاریکترین مهره بازی آشپزی بوده که واسه من آشپزی میکرده!
خسرو بهش میگه من همه این کارها را برای تو کردم که این تشکیلات مال تو بشه و تو بشی جانشینم چون عاشقتم! اما گند زدی با عاشق شدنت سامان ازش میپرسه که شومان کجای این قضیه است؟ خسرو بهش میگه من پادشاه تاریکیها بودم اما او خود تاریکی. سپس بعد از کمی صحبت کردن خسرو بهش میگه من خود توام اما ۳۰ سال دیگه نمیخوام عاقبتت مثل من بشه به خاطر همین میخوام بفرستمت اون دنیا تا بری بهشت نه مثل من ته جهنم! سامان بهش میگه میخوای منو بکشی؟ او تایید میکنه و میگه مجبورم در واقع یه لطفه واسه تو. سامان میگه شاید عوض شدم! خسرو میگه هیچکس عوض نمیشه سپس به سمت سامان شلیک میکنه سپس میره سامان را در آغوش میگیره تا در آخر لحظات عمرش کنار پسرش باشه. وقتی خسرو از کافه میخواد بره بیرون با مامورهای پلیس روبرو میشه و اونو دستگیر میکنند و با خودشون میبرن آگاهی. خسرو را به اتاق بازجویی میبرند و عماد میره سراغش و بهش میگه که تمام باند تبهکاریو که بین المللی بود منهدم کردیم و فقط مونده دو نفر از اعضا یکی هانا یکی شومان!
خسرو جام خوره که عماد میگه میدونستم حدس میزدم که مهره اصلی همون شومان هستش خسرو بهش میگه من جاشو بلدم بهتون میگم. یکی از افراد موساد از ایروان به تهران اومده و با هانا ملاقات میکنه. هانا بهش میگه پروژه هوژان کلاً کنسل شده و شکست خورده انقدر ازش محافظت میکنند که نمیشه بهش نزدیک شد. سپس استاد قصری زاده را عکسشو نشون میده و بهش میگه پشت تمام این تشکیلات علمی این دکتر قصری زاده هستش باید اینو نشونه بگیرید. از طرفی یکی از سردستههای موساد با لقب لیلی با یکی از شیخهای عرب در منطقه صفر مرزی قرار گذاشته. مامورین پلیس لیلی را با افرادش تعقیب میکنند و گزارش لحظه به لحظه میدن. وقتی آنها میرسند به محل قرار با شیخ بعد از کمی صحبت کردن شیخ به لیلی میگه که آخرین بار ردشو ایرانیا زده بودند و دنبالش کرده بودن اونم موفق شده بود تا فرار کنه. لی لی باهاش دعوا میکنه و میگه که چرا نگفته بودی که ایرانیا ردتو زده بودن و ما رو به خطر انداختی؟ شیخ بهش میگه خیالت راحت باشه اینجا امنه.
خیلی نگذشته که مامورانه آگاهی میرسن اونجا و با تمام افرادشون درگیر میشن و در آخر لی لی و شیخ را دستگیر میکند. مراسم رونمایی و تولد زیوانا دستاورد جدید علمی هوژان برگزار شده. تمام مهمانها اومدن و دکتر قصری زاده براشون سخنرانی میکنه. سپس از هوژان دعوت میکنه تا بیاد پشت تریبون تا به عنوان مادر زیوانا سخنرانی کنه. همگی اونو تشویق میکنند و در آخر هوژان به همراه دکتر قصری زاده پارچه روی زیوانا رو میکشند و ازش رونمایی میکنند. شب هوژان تو اتاق کارش نشسته و کتابی که سامان بهش هدیه داده بود را برمیداره و شروع میکنه به ورق زدن صفحات اون کتاب و تو فکر فرو میره. پایان.