هنری

خلاصه داستان قسمت ۴۴ سریال ناریا + دانلود قسمت ۴۴ سریال ناریا از شبکه یک

خلاصه قسمت چهل و چهارم لینک دانلود ۴۴ سریال ناریا را در این مطلب از پایگاه خبری صفحه فردا برایتان آورده ایم که خواهید خواند.

«ناریا» به کارگردانی جواد افشار جایگزین سریال «پایتخت» در ۵۰ قسمت تولید شده است و هر شب از ساعت ۲۲:۰۰ روی آنتن شبکه یک سیما خواهد رفت. فیلمنامه این سریال در ژانر پلیسی و امنیتی توسط حمید رسول پور هدایتی و جواد افشار به نگارش درآمده است. «ناریا» روایتگر زندگی هوژان دانشمند ایرانی است که درگیر باند‌های تبهکاری و کلاهبرداری می‌شود. داستان از جایی آغاز می‌شود که اخبار اختراع مهم و استراتژیک او مثل یک بمب صوتی در داخل و خارج از کشور سر و صدای زیادی به پا می‌کند. نقطه عطف «ناریا» جایی است که یکی از تبهکاران به هوژان علاقه‌مند می‌شود و انتخاب هایش باعث بهم ریختن همه برنامه‌ها می‌شود.

دانلود قسمت ۴۴ سریال ناریا

https://telewebion.com/episode/0x13684f5f

خلاصه داستان قسمت ۴۴ سریال ناریا

اسرین به آکو زنگ می‌زنه و ازش می‌پرسه که چیکار کرده رفت کرمانشاه یا نه؟ او بهش میگه نه هنوز نرفتم اسرین عصبانی میشه و بهش میگه چرا انقدر لفتش میدی؟ چرا چیزی که بهت میگم انجام نمیدی؟ سپس اونا با همدیگه بحث و دعوای لفظی می‌کنند که در آخر آکو بهش میگه اصلاً من دیگه هیچ کاری با تو ندارم پولتم پس میدم می‌خوام ببینم می‌خوای چیکار کنی! اسرین بهش میگه پس منتظر خبر اعدامت می‌مونم آکو بهش میگه منو تهدید می‌کنی؟ اسرین بهش میگه نه واقعیته تهدید نیست به زودی به جرم پولشویی، همکاری با تروریسم، پناه دادن به اونا و تامین مالی تروریسم‌ها بازداشت و اعدام میشی آکو با عصبانیت بهش میگه حالا تو گوش کن فردا صبح همه چیزهایی که نباید بدوننو می‌فهمن می‌خوام ببینم اون موقع می‌خوای چیکار کنی؟ آکو بعد از قطع تماس که حسابی عصبی و به هم ریخته است نیمرویی که درست کرده را پرت می‌کنه سپس تو فکر میره که پدرش بهش زنگ می‌زنه و میگه نگرانت شدم کجایی؟

او بهش میگه اومدم خونه باغ یه کاری داشتم اینجا، پدرش بهش میگه چرا به من چیزی نگفتی؟ آکو با عصبانیت میگه پدر من، من دیگه بزرگ شدم واسه هر چیزی که نباید خبر بدم! پدرش ازش می‌پرسه که کی میای اینجا؟ آکو میگه فردا شاید صبح نمی‌دونم دقیقشو که چه ساعتی، پدرش بهش میگه اگه از او کمکی برمیاد بهش بگه تا کمکش کنه اما آکو بهش میگه این مشکل خودمه درستش می‌کنم سپس بعد از قطع تماس او با کلافگی تو خونه قدم می‌زنه تا ببینه باید چیکار کنه و چه جوری از این مخمصه بیرون بیاد. یه نفر پنهانی وارد خانه باغ میشه. دانیار حسابی ذهنش مشغوله و دلشوره و استرس داره که وقتی چیمن همسرش ازش می‌پرسه که چی شده بهش میگه که آکو بود انگار تو یه مخمصه گیر کرده مشکل داره ولی هرچی گفتم که بهم بگو چیزی نگفت گفت خودم درستش می‌کنم چیمن بهش میگه چرا نشستی؟! پاشو بریم خونه باغ همین الان سپس با همدیگه به طرف خانه باغ راهی میشن. وقتی می‌رسن با باز کردن در خانه آکو را می‌بینند که تیری تو سرش خورده و مرده اونو حسابی جا خوردن و چیمن شروع می‌کنه به گریه و زاری و فریاد کشیدن. فردای آن روز هوژان رفته خط تولیدو تو کارخانه می‌بینه که فرامرزی بهش میگه دو تا از ماشین‌ها به مشکل خوردن و کار کردن باهاشون مختل شده هوژان بهش میگه چرا پس گزارش ندادی؟ و به من چیزی نگفتین؟

او میگه شما نبودین چند بار به منشیتون گفتم ولی اون انگار بهتون چیزی نگفته بعد از کمی صحبت کردن میره به سمت اتاقش که با فهیمه بحث و دعوا می‌کنه که چرا بهش اطلاع نداده خرابی دستگاه‌هارو و باهاش کمی تند برخورد می‌کنه که پشیمون میشه و ازش معذرت خواهی می‌کنه. چیمن به اونجا میره با لباسی مشکی و با گریه بهش میگه کار خودتو کردی؟ مادرت ترلان زنده است آره؟ ولی پسر من آکو مرد دیگه خیالت راحت باشه کسی نیست که بخوای براش ناز کنی و کوچیکش کنی. آکوی من به خاطر تو مرد! تو مسببشی! برای اینکه به چشم تو بیاد و تو قبولش کنی رفت دست به هر کاری زد سپس با عصبانیت بهش میگه که ازت نمی‌گذرم و تقاصشو ازت می‌گیرم و از اونجا میره. هوژان حسابی به هم ریخته و گریه می‌کنه و حال روحی اصلاً خوبی نداره که همون موقع بهشون اطلاع میدن آقای صمدی به همراه مستانه مدیر فنیش اونجا اومدن هوژان به فهیمه میگه مهمونارو ببر اتاق جلسه به سوران بگو بره پیشش من اصلاً حالم خوب نیست.

سوران به پیشواز میره و به آنها خوش آمد میگه سامان ازش می‌پرسه که خانم دکتر نیستند؟ سوران میگه چرا هستن ولی پیش پای شما خبر فوت یکی از بستگانمونو بهمون دادن که الان اصلاً حال روحی خوبی نداریم اگه هوژان تونست خودشو جمع و جور کنه بهمون ملحق میشه. ستاره به همراه زهره رفته به بیمارستان تا پدرشو ببینه فروغ با دیدن ستاره در آغوشش می‌گیره و دلداریش میده و میگه تو همینجوریش گریه زیاد می‌کنی دیگه نمی‌خواد بیشتر از این گریه کنی پدرت حالش خوب میشه و اونو آروم می‌کنه. مستانه به سوران میگه می‌تونیم از خط تولید دیدن کنیم؟ سوران میگه البته و با همدیگه میرن به سمت سالن تولید اونجا فرامرزی بهشون میگه که تو خط تولید ۱ و ۲ هم یه خورده اختلال هست سامان و مستانه از سوران می‌پرسن که پس چه جوری می‌خوایم خط سوم تولید راه بندازیم؟ سوران جمعش می‌کنه و بهشون میگه تو خط سوم تولید یه پروژه جدیده که می‌تونه خیلی از مشکلات خط تولید ۱ و ۲ رو هم برطرف کنه و هیچ مشکلی پیش نمیاد آنها اونجا می‌فهمند که تو خط سوم تولید قراره پروژه جدید شروع بشه.

هوژان رفته به خونه چیمن و عمو دانیار تا بهشون تسلیت بگه اما اونجا دانیار با دیدنش بهش میگه چرا اومدی اینجا؟ الان داغ داره نمی‌تونم جلوشو بگیرم ‌میترسم بهت بی‌احترامی کنه من می‌دونم تو گناهی نداری اما همون موقع چیمن شروع می‌کنه به بد و بیراه گفتن به هوژان. سوران خودشو به اونجا رسونده و از هوژان دفاع می‌کنه در آخر اونجا درگیری پیش میاد و پاشون به کلانتری باز میشه. در آخر عمو دانیار رضایت میده تا سوران بازداشتگاه موندنی نشه. تو مسیر برگشت سوران به هوژان میگه دیگه دارم می‌ترسم تمام اطرافیانمون دارن یکی یکی از بین میرن فکر کنم اون چیزی که تو داری تولیدش می‌کنی از نظر خارجی‌ها خیلی با ارزشه و بهش میگه می‌خوام برم تهران که از اونجا برم دبی تا بتونم سعدیه رو برگردونم چون می‌دونم اونجا جونش در خطره و پلیس دبی هم کاری نمی‌تونه بکنه…

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا