یک تصادف غیرمنتظره و جزییات بعد از آن، شوکی است که پایان قسمت هفتم را به یک نقطه عطف برای «گناه فرشته» تبدیل میکند. حداقل واکنش مخاطبان، این فرضیه را ثابت میکند. اصلا این که داستان جلوتر از مخاطبش پیش میرود، برای «گناه فرشته» اتفاق امیدوارکنندهای است.
در واقع همه سوالاتِ داستان سریال حداقل در سه قسمت اخیر پیرامون این بود که «مانیا کیست؟» سریال به درستی و به مرور به مانیا و نقش کلیدیاش نزدیک و نزدیکتر شد. چند بار که مخاطب دچار ابهام شده بود و اصلا منتظر یک شوک بود، داستان به موقع چرخید، آن قدر این چرخشهای داستانی ادامه پیدا کرد که بیننده گمان میکرد که همه چیز بر وفق مراد است و نهایتِ دغدغه، بدگمانی مهتاب نسبت به روابط عاطفی حامد خواهد بود.
پس با این حساب گمان میکردیم حول «مانیا» چیز ویژهای رخ نخواهد داد، اما خب کدام عقل سلیمی سه قسمت برای یک کاراکتر زمینهچینی میکند و به سادگی از آن میگذرد؟ شاید اگر هر نوع پایان دیگری را برای قسمت هفتم متصور بودیم، خلاف الگوهای رایج سریالنویسی بود. سکانس دادگاه از این رو یک برگ برنده در تمام این قسمتهایی است که از «گناه فرشته» عرضه شده است، سریال دقیقا باید همین شکلی باشد؛ رودست بزند و غافلگیر کند، سریالهای پرطرفدار این روزهای جهان داستانهای حتی ملودرام را هم طوری تعریف میکنند که مخاطبشان به هیجان بیایند!
در «گناه فرشته» ما به عنوان یک مخاطب بازی خوردیم و البته این «بازی خوردن» لذت دارد. آنقدر در این قسمتهای اخیر سرگرم نزدیک شدن حامد به دخترش بودیم، آنقدر حواسمان به دوری و نزدیکی عاطفی مهتاب و حامد بود، آنقدر که اصلا به غلط فکر کردیم که شاید مانیا یکی مثل «نازلی» باشد، متوجه نشدیم که مانیای واقعی قرار است تا این اندازه به داستان پیچ و تاب بدهد.
اصلا حتی اگر آن سکانس دادگاه را بشود پیشبینی کرد، سکانس بعدِ دادگاه که شوک دوم هم است، خیلی غیرقابل پیشبینی است. عجیب آن که نویسنده سریال جسارت به خرج داده و به نوعی ریسک کرده که دو شوک پیاپی را پشت هم روایت کرده. در واقع مخاطب در دقایق پایانی قسمت هفتم به اوج هیجان میرسد، هنوز سکانس دادگاه را هضم نکرده، با سکانس خیابان مواجه میشود.
جالب اینجاست که زیر پوستِ داستان اتفاقهای دیگری هم در جریان است که احتمالا باز هم غافلگیرمان میکند؛ مثلا آن شوخیهای سکانسهای زندان با فرشته را باید جدی گرفت. این که همبندیهای فرشته از چهره زیبای وکیلش میگویند، احتمالا زمینهساز چرخشهای داستانی غیرقابل پیشبینیِ دیگری خواهد شد که شخصیت معصوم و مظلوم فرشته را در جایگاه دیگری قرار خواهد داد.
از آن طرف «نازلی» را هم باید جدی گرفت، آن موقعیت تنهایی که از او در انتهای سکانس دادگاه دیدیم، آن بهتی که داشت و اصلا غیبت چند روزهاش و آن سکانس دو نفره با “مشفق” همه مقدمههاییست که شاید میخواهد به ما خبر از نقش کلیدی نازلی در قسمتهای بعدتر بدهد. پازلی که حامد عنقا در «گناه فرشته» مقابل ما قرار داده، اجزای غایب و حاضری دارد که دائما از جلوی چشمانمان گم میشوند و پیدا میشوند. هر بار که گمان میکنیم که جنس این پازل جور شده، قطعهای مفقود میشود و قطعهای ظاهرا نامربوط خودش را نمایان میکند، ارجاعتان میدهم به دو دیالوگ مشفق در همین قسمت هفتم که جملاتی با این مضمون داشت: «این داستان دیگه خیلی داره پیچیده میشه!» همین جمله به تنهای وصف حال داستان «گناه فرشته» است، مادامی که کلید حل این پازل در دست عنقا باشد، «گناه فرشته» بینندهاش را راضی نگه خواهد داشت.