
در این مطلب از پایگاه خبری صفحه فردا خلاصه داستان قسمت ۶ سریال یزدان از شبکه سه سیما را برای علاقمندان این سریال قرار داده ایم همراه ما باشید.
سریال اجتماعی یزدان از شنبه ۱۳ اردیبهشت ساعت ۲۰:۳۰ روی آنتن شبکه سه میرود. این سریال در هر قسمت به داستانی اجتماعی پیرامون ماموری به نام «عماد» با بازی پژمان بازغی میپردازد. او دنبال داستانهایی است که در گوشه و کنار شهر گم شدهاند؛ داستانهایی مانند آنچه بر «یزدان» و «قیام» گذشته است.
پژمان بازغی، دارا حیایی، فاطیما بهارمست، کوروش ثنائی، لعیا زنگنه، سیما تیرانداز، علیرضا خمسه، جعفر دهقان، حمید گودرزی، رزیتا غفاری، فقیه سلطانی، محمود عزیزی، مریم مومن، بهنوش بختیاری، شهین تسلیمی، سیروس همتی، رضا فیاضی، علی اوسیوند، کاظم نوربخش، هانیه غلامی، پدرام کریمی، فریدهسپاه منصور، رابعه مدنی، سیاوش مفیدی، نیما شاهرخشاهی به همراه منوچهر هادی بازیگران اصلی این مجموعه تلویزیونی هستند.
دانلود قسمت ۶ سریال یزدان
=https://telewebion.com/product/0xc53a678
خلاصه داستان قسمت ششم سریال یزدان
امیرعلی با همکارهاش میرن به لوکیشن خونه ای که گزارششو دادن. وقتی میرن به اون خونه امیرعلی به صاحب خونه میگه دارین بازسازی میکنین؟ او میگه نه فقط نمای ساختمانو داریم یه دستی میکشیم بهش امیرعلی میپرسه مجوز دارین؟ او میگه واسه نما که نمیخواد امیرعلی میگه بله نمیخواد داخل خونه چی؟ او میگه نه اما مأمور به امیرعلی میگه آقا گزارش دادن که تو پارکینگشون هم دارن یه واحد میسازن! صاحب خونه میگه نه بابا این همسایه ها حسودن تا دیدن داریم بازسازی میکنیم گزارش الکی دادن! امیرعلی میگه باشه و به مأمور میگه برو داخلو یه نگاه بنداز. عماد به اونجا میاد و امیرعلیو صدا میزنه و میگه چخبر؟ او ماجرارو میگه عماد میگه واسه همین موضوع گفتی بیام اینجا؟ امیرعلی میگه نه ماجرا یه چیز دیگه ست. یادته گفتم دنبال یزدان داشتم میرفتم پشت یه موتوری پریدم؟
همون موتوری دیروز اومد سر باهم و بهم گفت از پدر یزدان خبر داره گفت اگه میخوای باخبر بشی ازش بیا پیشم. عماد میگه خوب؟ رفتی؟ او میگه آره بهم گفت اگه میخوای بهت آدرسشو بدم باید به کار من کاری نداشته باشی! سپس اون مأمور میاد بیرون از خونه و به امیرعلی میگه آقا گزارش درست بود یه واحد ۸۰ متری دو خواب تو پارکینگ درآوردن! امیرعلی گزارشو میده به مرکز و با پدرش و ماموران آگاهی میرن به آدرسی که سری قبل امیرعلی رفته بوده اونجا. تو قهوه خونه روبروی اون مرد میشینن و پلیس ازش میپرسه که تو بودی این آقارو تهدید کردی و براش خط و نشون کشیدی که در ازای کار نداشتنش به کارت آدرس پدر اون پسر بچه رو میدی؟ اون مرد انکار میکنه آنها ازش میخوان تا هرچی درباره پدر یزدان میدونه بگه اما او همه رو انکار میکنه و میگه من اصلاً از چیزی خبر ندارم عماد بهش میگه اگه میخوای واست بد نشه سریع هرچی که میدونی درباره پدر یزدانو بگو!
او بهش میگه من فقط یه آدرس بلدم ازش اونم میتونه یه سرنخ باشه و پدرشو از قبل میشناختم ولی نمیدونم کجاست! آنها آدرسو ازش میخوان که با گرفتن آدرس میرن اونجا. امیرعلی میره به اون آدرس که پیرمردی تو یه مغازه است. امیرعلی درباره یزدان و پدرش ازش سوال میکنه اون مرد بهش میگه خیلی وقته زندانه امیرعلی جا میخوره و ازش میپرسه زندان؟ واسه چی؟ اون پیرمرد بهش میگه بیچاره زورش به یه مورچه هم نمیرسید ولی توی دعوا بدشانسی آورد طرفو هل داد اونم افتاد رو زمین سرش خورد به آسفالت درجا مرد الان حدود ۹ سالی هست که تو زندانه امیرعلی بهش میگه چرا یزدانو ول کرد؟ او بهش میگه مجبور بود چون افتاد زندان کاری نمیتونست بکنه امیرعلی ازش میخواد تا آدرس زندانو بده و ازش میپرسه که کی قراره آزاد باشه؟ میدونی؟ اون پیرمرد میگه آزاد نمیشه کسی نتونست واسش کاری کنه چند ماه دیگه میخوان اعدامش کنن امیرعلی شوکه میشه و نمیدونه باید چیکار.
او میره پیش پدرش و باهاش صحبت و مشورت میکنه سپس ازش میپرسه که باید چیکار کنه؟ عماد بهش میگه خوب برو به یزدان هرچی که فهمیدیو بگو امیرعلی میگه من چه جوری برم بهش بگم پدرتو پیدا کردم ولی چند ماه دیگه میخوان اعدامش کنن! این بچه داغون میشه! عماد بهش میگه خب نگو کلاً موضوع رو فراموش کن امیرعلی میگه بعد اون وقت من چه فرقی دارم با اون مواد فروش؟ عماد میگه پس کاریو که شروع کردی برو جلو تمام تلاشتو بکن و شکیم به خودت راه نده. امیرعلی میره اول به زندان با پدر یزدان ملاقات میکنه باهاش حرف میزنه. او ازش میخواد تا یزدانو بیاره اونجا ببینتش امیرعلی میگه واقعاً؟ بعد چه جوری میخوای بهش بگی که قراره اعدام بشی؟ او سرشو میندازه پایین و بهش میگه حالش خوبه؟ جاش امنه؟ امیرعلی میگه قبلاً نبود ولی الان چرا هم حالش خوبه هم جاش امنه سپس بعد از کمی حرف زدن با همدیگه ازش آدرس شاکیشو میگیره تا بره تمام تلاششو بکنه تا رضایت بگیره.
وقتی میره به آدرس میبینه دختر مقتول تمنا کمالی یکی از همکارهای خودشونه که قبلاً با همدیگه بحث و دعوای لفظی داشتن. انها با همدیگه کمی حرف میزنن و وقتی امیرعلی بهش میگه خیلی اتفاقی الان اینجام الان فهمیدم که چقدر دنیا کوچیک من از طرف کسی اومدم که به خاطر شکایت شما الان تو زندانه خواستم باهاتون دربارش کمی حرف بزنم اگه مایل باشید تمنا جا خورده سپس لبخند میزنه و بدون هیچ حرفی از آنجا میره. امیرعلی وقتی برمیگرده پیش پدرش او ازش میپرسه که چی شد؟ امیرعلی تعریف میکنه که کسی که کشته شده پدر یکی از همکارهای خودمونه عماد میگه خوب تونستی باهاش حرف بزنی؟ چی گفت؟ امیرعلی میگه نه حتی واینستاد حرفامو بشنوه رفت. عماد بهش میگه اشکالی نداره با همدیگه میریم باهاش صحبت میکنیم. یه نفر میره تو اتاق عماد و بهش خبر میده که آقا خانم قیام پرونده رو تشکیل داده عماد پوزخند میزنه و میگه پس کار خودشو کرد…