
خلاصه قسمت یکم و لینک دانلود قسمت ۱ سریال ناریا را در این مطلب از پایگاه خبری صفحه فردا برایتان آورده ایم که خواهید خواند.
«ناریا» به کارگردانی جواد افشار جایگزین سریال «پایتخت» در ۵۰ قسمت تولید شده است و هر شب از ساعت ۲۲:۰۰ روی آنتن شبکه یک سیما خواهد رفت. فیلمنامه این سریال در ژانر پلیسی و امنیتی توسط حمید رسول پور هدایتی و جواد افشار به نگارش درآمده است. «ناریا» روایتگر زندگی هوژان دانشمند ایرانی است که درگیر باندهای تبهکاری و کلاهبرداری میشود. داستان از جایی آغاز میشود که اخبار اختراع مهم و استراتژیک او مثل یک بمب صوتی در داخل و خارج از کشور سر و صدای زیادی به پا میکند. نقطه عطف «ناریا» جایی است که یکی از تبهکاران به هوژان علاقهمند میشود و انتخاب هایش باعث بهم ریختن همه برنامهها میشود.
دانلود قسمت ۱ سریال ناریا
https://player.telewebion.com/0xc51d716
خلاصه داستان قسمت ۱ سریال ناریا
ستاره با فرید تماس میگیره و ازش میپرسه که کجاست میترسم به پرواز نرسم! او میگه نزدیکم و میره دنبالش سپس اونو میبره سمت فرودگاه و از همدیگه خداحافظی میکنند. ستاره میرسه به فرودگاه که وقتی میخواد از گیت رد بشه مامورها چمدونشو نگاه میکنند که متوجه چیزی تو چمدون میشن سپس به ستاره میگن که شما باید همراه ما بیاین ستاره استرس میگیره و میگه چیزی شده؟ خوب بهم بگین میترسم به پرواز نرسم! مامور بهش میگه شما بیاین خودتون متوجه میشین. صبح همان روز ستاره جلسه دادگاه داره سر یه زمین که منتظر فرید هستش که بیاد. فرید خودشو به اونجا میرسونه و بهش میگه من همین جا منتظرت میمونم مطمئنم که میری و با خبر خوب میای اصلاً نگران نباش وکیل کارشو خوب بلده ستاره به همراه وکیلی که فرید براش جور کرده میره داخل دادگاه و در آخر جلسه دادگاه به نفع ستاره تموم میشه. او با خوشحالی میره بیرون و این خبرو به فرید میده اونجا وکیل حواسش نیست و به جای فرید با اسم سامان خطاب میکنتش که ستاره جا میخوره و میپرسه میگه سامان؟
فرید سریعا وضعیتو جمع میکنه و بهش میگه اولین موکلی که این وکیل ما پروندشو برد اسمش سامان بود انگاری از اون موقع اسمشو یادش نرفته و با عصبانیت ازش میخواد تا از اونجا بره. فرید به ستاره میگه حالا باید همین امشب بلیط میگرفتی؟ ستاره میگه آره دیگه کارم تموم شد میترسیدم که بلیط گیرم نیاد تا چشم به هم بزنی این ۶ ماه تموم میشه فرید قبول میکنه و ستاره ازش میخواد برن به یک دفترخونه تا یه وکالت تام بهش بده تا تمام اموالشو اونجا فرید مدیریت کنه و به کارهاش برسه فرید نقش بازی میکنه و بهش میگه نباید به من همچین اعتمادی داشته باشی نه به من نه به هیچکس دیگه! ستاره میگه تو این یک سال خوب شناختمت ترسی این وسط باقی نمیمونه اموال من پیش تو جاشون امنه و خیالم راحته فرید اول خودشو خوب نشون میده که نباید همچین کاری کنه اما در آخر به دفتر خونه میرن و ستاره وکالتنامه تام به فرید میده. ستاره از همه جا بیخبر فکر میکنه اموالشو به خوب کسی سپرده تا کارهاشو راست و ریست کنه سپس از فرید جدا میشه و میره به سمت خونه اش تا وسایلشو جمع کنه. فرید حسابی خوشحاله چون تونسته وکالت نامه از ستاره بگیره.
از طرفی کتایون مادر فرید که اسم اصلیش سامانه مدام بهش زنگ میزنه اما او که پیش ستاره بوده نمیتونه جواب بده پدر سامان با کتایون دعوا میکنه و ازش میخواد تا سند ماشینو بهش بده کتایون مقاومت میکنه و بهش میگه اموال منو داری میدی به باد! از پول و اموال من برای کی خرج میکنی؟ و با هم دعواشون میشه اما در آخر کتایون کم میاره و جای سند ماشینو به شوهرش میگه او با گرفتن سند خوشحال میشه و از خونه میره. کتایون گریه میکنه و به خودش میگه من چقدر بدبختم که تو این موقعیت هم پسرم جواب تلفنمو نمیده! من چرا این عوضیو دوست دارم آخه!؟ دخترهاش پیشش میرن و اونو آروم میکنن. سامان رفته به مکانی که تریلی بارش به اونجا اومده او دنبال جایی هستش که بارشو اونجا خالی کنه تا فردا بارو آب کنه.
ستاره وسایلشو جمع کرده و با پدر و مادرش تماس تصویری گرفته که زنگ در واحدش خورده میشه اون وقتی به دم در میره شخصی با عنوان مامور آب ازش میخواد تا درو باز کنه اما او باز نمیکنه و میگه باید برین پیش مدیر ساختمون نه اینجا! مامور میگه کنتور را انگار دستکاری کردین براتون احظاریه اومده باید امضا کنین! وگرنه من تو دردسر میافتم ستاره حرفشو باور میکنه و درو باز میکنه که به محض باز کردن در اون فرد اسپری بیهوشی میزنه تو صورتش و به داخل میره. ستاره وقتی به هوش میاد سریع به فرید زنگ میزنه که او به اونجا میره که ببینه چی شده و ازش میپرسه چیزی ازت دزدیدن؟ ستاره میگه نه تمام پول و اموال سر جاشه متوجه چیزی نشدم که دزدیده باشن فرید جا خورده و میگه پس برای چی اومده بودن؟
ستاره میگه نمیدونم بعد از کمی حرف زدن فرید از اونجا میره و ستاره به کارهاش میرسه. زمان حال، او تو اتاق پلیس فرودگاه نشسته که آنها بهش چیزی که از تو چمدون پیدا کردنو نشونش میدن و میگن این چیه؟ ستاره که از چیزی خبر نداره جا خورده و میگه نمیدونم آنها ازش بازجویی میکنند و میگن که یعنی چی نمیدونم تو چمدون شما بوده! ستاره که حسابی ترسیده میگه باور کنید مال من نیست من چیزی نمیدونم مامور بهش میگه شما بازداشتین تا تکلیف این روشن بشه ستاره حسابی ترسیده و سر جاش نشسته…