لینک دانلود مستقیم قسمت ۱۴ سریال پایتخت۷ + خلاصه داستان قسمت ۱۴ سریال پایتخت ۷

در این مطلب از پایگاه خبری صفحه فردا خلاصه داستان قسمت ۱۴ سریال پایتخت۷ را برای دوستداران این سریال نوشته ایم همراه ما باشید.
در مورد لوکیشن های فصل هفتم هم آنطور که بازیگران این سریال گفته اند، فیلمبرداری عمدتاً در شهر زیرآب، واقع در شهرستان سوادکوه استان مازندران انجام شده است. این منطقه سرسبز که در نزدیکی پل سفید و شیرگاه قرار دارد، پیشتر نیز در فصلهای قبلی سریال بهعنوان لوکیشن اصلی مورد استفاده قرار گرفته بود. همچنین، بخشی از فیلمبرداری این فصل در شاندیز مشهد انجام شده است.
فیلمبرداری این فصل نیز از مردادماه ۱۴۰۳ آغاز شده و اخیرا در مشهد به پایان رسیده است.
خلاصه داستان قسمت ۱۴ سریال پایتخت۷
ارشاد قطعههای مختلفی را با پیانو مینوازد و همه از اون فضا لذت میبرند رحمت تو اتاق نشسته و وقتی فهیمه به اون اتاق میره با دیدن او جا میخوره و بهش میگه حالا که اومدین اینجا حتماً میخواین حرف بزنین خب سریع حرف دلتونو بزنین تموم بشه بره پی کارش رحمت که ارسطو بهش گفته بود به اون اتاق بره تا با هم حرف بزنن بهش میگه نه اونجوری که فکر میکنی نیست البته میخواستم یه چیزی ازتون بپرسم رحمت منظورش مریضی بهتاشه اما فهیمه فکر میکنه موضوع خواستگاری از اونه. رحمت حرفاشو میزنه که فهیمه یه جور دیگه برداشت میکنه در آخر ارسطو به اونجا میره و رحمت را با خودش میبره تو اتاق خواب که بهتاش همونجاست و قایم شده.
ارسطو به رحمت میگه تو باید بری کلانتری و ماجرای پهپادو یه جوری راست و ریست کنی رحمت بهش میگه من برم اونجا چی بگم؟ چرا خودت نمیری ارسطو میگه کارها را تقسیم کردیم دیگه هر کسی باید یه جای کارو بگیره میری اونجا میگی میخواستیم نقی و سر به سرش بزاریم با همدیگه بخندیم او جدی گرفتتش بعد از اینکه توضیح دادی هم میای بیرون تموم میشه میره پی کارش. رحمت میگه بچه گیر آوردین؟ ندیدی پلیس اومد چی گفت؟ همینجوری راحت منو مگه میزارن بیام؟ بعدشم اون زن سابق من منتظر تا یه آتویی دستش بدم سه قلوهامو بگیره دیگه بهم نده که ببینمشون و زیر بار این نمیره که او بره کلانتری اما ارسطو راضیش میکنه. وقتی ارسطو میخواد از اتاق بره بیرون رحمت هم پشت سرش میره که بهتاش از پشت سر جلو دهنشو میگیره و ازش میخواد تا آروم باشه. رحمت با دیدن او حسابی ترسیده و از دیدن قیافه اون جا خورده بهتاش بهش میگه که همه حرفاتونو شنیدم فهمیدم که سر نقی بیچاره را دارین کلاه میذارین و ازش میخواد سیر تا پیاز ماجرارو واسش تعریف کنه. رحمت انکار میکنه و میگه همچین چیزی نیست که بهداشت اونو تهدید میکنه به دادن بیماریش بهش و میگه میتونم تف کنم روت تا خودت و هفت نسلت گرفتار این بیماری بشین؟
میتونمم تا حد از بین رفتن پوست بدنم خودمو بخارونم و خونمو بکشم رو صورتت یا حتی میتونم گازت بگیرم پس مثل آدمیزاد واسم تعریف کن و همه چیزو بهم بگو! رحمت ناچاراً قبول میکنه و ماجرارو براش میگه بهتاش بهش میگه پس از این به بعد منم سهم میخوام وگرنه نمیذارم یه پاپاسی هم بهتون برسه و ازش میپرسه که کیا از این ماجرا خبر دارند؟ رحمت میگه فقط ما سه نفر من و ارسطو و خانمش شری بهتاش میگه نه دیگه منم هستم وگرنه تف میکنم روت! رحمت قبول میکنه بهتاش میگه خوبه دیگه فعلاً برو سر میز شام موقع. شام خوردن نقی به مهمونا میگه که رحمت دوست خانوادگی ما برای دوتا دختر من هدیه عروسی آورده رحمت جا میخوره و به ارسطو میگه که چرا به نقی ماجرای سکه را گفتی؟ ارسطو میگه اگه نمیگفتم که دعوتت نمیکرد سپس رحمت تو عمل انجام شده قرار میگیره و سکهها را بهشون میده بعد از دادن سکهها نیکا به خانوادهاش میگه من و دولت یه تصمیمی گرفتیم ما نمیخوایم عروسی بگیریم میخوایم پول مجلس عروسیو به خیریه کمک کنیم آنها جا میخورند و نقی مخالفت میکنه.
شری برای اینکه برن تاجیکستان برای فروش و تحویل سنگ بهشون میگه مجلس عروسی واجبه هر چقدر هم که کوچیک باشه یه جشن کوچیک تو تاجیکستان هم کافیه با باقیموندشم به خیریه کمک میکنین دولت میگه آره ما هم نظرمون همینه ولی جشنو همین جا میگیریم نه تاجیکستان ارسطو که اصلاً حواسش نیست تایید میکنه و بهشون به خاطر این کارشون تحسینشون میکنه. شری حرص میخوره رحمت به همراه ارسطو و شری وقتی در حال برگشتن به خون تو کمپر هستند رحمت ماجرای فهمیدن بهتاشو بهشون میگه شری با عصبانیت میگه ببینین نصف روز فقط تنهاتون گذاشتم چقدر خرابکاری کردین! ارسطو میگه حالا چی میگفت؟ رحمت میگه هیچی سهم میخواد شری اونجا از ارسطو هم گلگی میکنه و بهش میگه چرا من اونجا هی بهت علامت میدم اشاره میکنم که نمیشه حتماً باید تاجیکستان بریم برای عروسی تو مطلبو نمیگرفتی؟
متوجهین که ما بیعانه گرفتیم و باید سنگو تحویل بدیم وگرنه معلوم نیست چه بلایی سرمون میارن؟ هما و نقی تو آشپزخانه نشستن و بابت مهمونی که به خوبی گذشت نفسی راحت میکشن هما به نقی میگه ببین تو خیلی سخت میگرفتی این مجلس بدون تاکسی پرنده و پیانو هم همینجوری میگذشت نقی هم بهش میگه ما هم باید تو درست کردن غاز دقت کنی که وقتی دست و پاشو با نخ میبندین نخو یادتون نره از تو بشقاب بردارین که از دهن شمشیر خان در بیاد سپس با همدیگه میخندند…
لینک مستقیم دانلود قسمت ۱۴ سریال پایتخت۷
https://player.telewebion.com/0xc50d9fc?rd9fc