خلاصه داستان قسمت ۷ سریال زخم کاری ۳ + تماشا آنلاین
در این مطلب از پایگاه خبری صفحه فردا خلاصه ای از قسمت ۷ سریال زخم کاری ۳ را برایتان نوشته ایم تا قسمت آخر این سریال ما را همراهی کنید. سریال زخم کاری ۳ آغاز شده و یکبار دیگر مهدویان قرار است خود را در مقابل مخاطبانش محک بزند. مجموعهای که حالا با پسوند انتقام روانه خانهها شده و قرار است ماجراها و اتفاقات جدیدی را میان خانواده مالک و خاندان ریزآبادیها روایت کند. مالک که در پایان فصل دوم زخم کاری فرزند خود را از دست داد، حالا بازگشته و انگیزه فراوانی برای گرفتن انتقام از طلوعی و دار و دستهاش را دارد.
برای تماشای آنلاین این قسمت از سریال اینجا کلیک کنید.
خلاصه داستان قسمت ۷ سریال زخم کاری ۳
زمان قدیم مالک دیر وقت به خانه میره که سمیرا بهش میگه چرا انقدر دیر کردی؟ واسه چی انقدر دیر میای خونه؟ مالک میگه کار داشتم برای چی باید زود بیام تو خونهای که به زور باهام ازدواج کردن؟! سمیرا ازش میپرسه تو چرا خودت اومدی باهام ازدواج کردی اگه نمیخواستی؟ مالک میگه چون حاج عمو ازم خواسته بود و نمیتونستم بهش نه بگم تو که میدونستی زوریه و خودتم نمیخواستی چرا قبول کردی؟ چرا نگفتی نه؟! سمیرا میخنده و میگه تو چرا مثل اینایی حرف میزنی که زندگیش واسش مهمه؟ من نتونستم بگم نه چون نمیخواستم از ریزآبادیها دور بشم سمیرا بهش میگه من میدونم پر از نفرت و حرصی میخوای ازشون انتقام بگیری منم همینجوریم اگه کنار همدیگه باشیم از پسشون بر میایم مالک میگه چه جوری میخوایم از پسشون بر بیایم؟! اصلاً مگه زورمون بهشون میرسه؟ سمیرا میگه آره به وقتش اگه صبور باشی وقتش که برسه خودت میبینی ولی باید تا اون موقع زندگیمونو بسازیم که خانواده بشیم بچهدار بشیم مالک میگه من به خاطر انتقام گرفتن بچهدار نمیشم و بچههارو وارد این ماجرا نمیکنم! سمیرا میگه منم بچههامو وارد این ماجرا نمیکنم باید یه زندگی خوب واسشون بسازیم سپس بهش میگه عاشقی کردن بلدی؟ و میره مالک لبخند میزنه.
زمان حال، مالک پیش شخصی به نام رضا میره که تو کار پرورش سگ و کارهای خلافه رضا با دیدنش میگه از اینورا آقا مالک کم پیدایی! مالک بهش میگه تو قبلاً سمیرارو دیده بودی درسته؟ او تایید میکنه مالک بهش میگه ازت میخوام بری خونه اش و کارشو تموم کنی یه جوری که انگار خودکشی کرده تر و تمیز! رضا تعجب میکنه و میگه چشم آقا ولی مگه زنتون نیست؟! مالک میگه زنم بود دیگه نیست از هم جدا شدیم با دشمنم ریخته رو هم و از اونجا میخواد بره که رضا میگه چشم کارشو تموم میکنم اما دست و بالتون مثل قبل باز هست دیگه؟! مالک میگه ۲برابر، رضا میگه خدا را شکر پول تو تاکسیه. سیما به خانه مسعود طلوعی رفته و باهاش درباره خواهرزاده شفاعت اسپاد صحبت میکنه او بهش میگه که فقط یکم سرش تو کار خودشه و اجتماعی نیست مسعود بهش میگه بهتر الان من یه نفرو میخوام که سرش تو کار خودش باشه و به کسی کاری نداشته باشه و دور از حاشیه باشه. سیما از اونجا میره پیش اسپاد تو گیم نت و باهاش حرف میزنه و ازش میپرسه داری اینجا چیکار میکنی؟ اسپاد میگه می دونی من از پشت میز نشستن و اینا خوشم نمیاد و اصلاً سر در نمیارم سیما میگه رفتی مدرک اقتصاد گرفتی که گیم نت بزنی؟ برات یه سورپرایز دارم یه کار پیدا کردم اسپاد میگه اون چه کاریه؟
سیما بهش میگه شماره کارتت همونه؟ برات پول میزنم برو یه دست کت و شلوار بگیر اسپاد میگه میدونی من از کت و شلوار خوشم نمیاد زمانی میپوشم که جیبم پر پول شده باشه سیما میگه اینم کارش خیلی خوبه اونقدری در میاری که یکی مثل همین جا رو اونور خیابون بزنی، باید بری پیش طلوعی. آنها با همدیگه میرن به خانه طلوعی مسعود با اسپاد کمی حرف میزنه و در آخر بهش میگه احتیاجی به رزومه نبود همین که سیما خانم شمارو معرفی کرد کافی بود برای استخدامت. مسعود تو شرکت با سرمایهداران جلسه میزاره برای وضعیت هلدینگ اسپاد با سیما هم شرکت کردند و راه حلی برایشان میگه. بعد از جلسه سیما به مالک زنگ میزنه و بهش میگه شب میرم خونه میرلوحی تو هم بیا اونجا که انگار تصادفی همدیگرو دیدیم. مالک زودتر از سیما به خانه میرلوحی میره و باهاش میخواد حرف بزنه که همون موقع سیما از راه میرسه. آنها وانمود میکنند که چشم دیدن همدیگر را ندارند و مالک میخواد از اونجا بره که سیما میگه نه شما اتفاقاً بمونین بهتره حرفم به شما هم ربط داره سپس مدرکی نشون میده که ریزآبادیا سر یه معامله سهم میرلوحی را بهش ندادن و از قضا اون زمان همه کاره شرکت مالک بوده. مالک خودشو عصبی نشون میده و میگه حالا اومدی منو با میرلوحی در بندازی؟ ما جفتمون تلاش زحماتمونو تو اون شرکتو ندیدیم!
سپس چکی میکشه و میگه من سهم میرلوحیو از اون حساب نروژیها میدم سیما بهش میگه اون پول دست تو امانته نباید چک بکشی برای همه! اول باید وصیت نامه رو بشه تا ببینیم توش چی نوشته شده شاید سهم همه در نظر گرفته شده باشه بین بحثهای آنها میرلوحی بهشون میگه نه من فکر میکردم حاج عمو بعد از اون همه تلاش که من واسش کرده بودم منو دایی واقعی بچههاش میدونه ولی انگار نه انگار! سیما بهش میگه مگه شما میدونین وصیت نامه کجاست و چی توش نوشته شده؟ میرلوحی بهشون میگه نه وصیتنامه دست من نیست نمیدونم دست کیه ولی میدونم توش چی نوشته شده به خاطر همین باید سهممونو بگیریم و دو دستی بچسبیم بهش آنها شوکه میشن و به همدیگه نگاه میکنند سپس ازش میپرسن که چی تو اون وصیت نامه نوشته شده؟ مالک میگه مگه اموالشو به کی داده؟ میرلوحی بعد از کمی مکث بهشون میگه ثلث اموالشو به نام سمیرا زده آنها شوکه میشن و سیما خنده حرصی میکنه. مالک به یاد میاره که کسیو فرستاده بوده تا او را بکشه او سریعاً با سیما از خانه بیرون میزنند و مالک ازش میخواد سریعاً سوار ماشین شه و به رضا مدام زنگ میزنه اما میبینه گوشیش خاموشه سیما ازش میپرسه این دستپاچگی واسه چیه؟ چی شده؟ مالک بهش میگه که آدم فرستادم که سمیرارو بکشه آنها استرس میگیرن. تو اون استرس با همدیگه کمی دعوا میکنند سیما از ماشین پیاده میشه و به مالک میگه تو برو تو دیر نشده. رضا وارد خانه سمیرا شده سمیرا تو اتاقش خوابیده و رضا با یه چاقو بالا سرش میره…..
بیشتر بخوانید:
خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال زخم کاری ۳