هنریویدئو

خلاصه داستان سریال محکوم قسمت هفتم + دانلود قسمت ۷ سریال محکوم

خلاصه ای از قسمت هفتم سریال محکوم را به همراه لینک دانلود در این مطلب از پایگاه خبری صفحه فردا را  آورده ایم که خواهید خواند.

هفتمین قسمت سریال نمایش خانگی محکوم به کارگردانی سیامک مردانه در روز چهارشنبه ساعت ۸ صبح از پلتفرم نمایش خانگی فیلمیو منتشر می‌شود و پخش آن به صورت هفتگی در این پلتفرم ادامه می‌یابد.

دانلود قسمت هفتم سریال محکوم

خلاصه داستان سریال محکوم قسمت اول تا آخر

خلاصه داستان سریال محکوم قسمت ۷

نسرین میره اتاق فروتن و با فهمیدن محتوای پیامک ها بهم میریزه، فروتن میگه درسته روند پرونده کند میشه اما شما نباید پا پس بکشید و ناامید بشید. اگه خدای نکرده کنار بکشید اینطوری معلوم میشه که پسرتون گناهکاره، همون لحظه بهرام میاد و نسرین از اتاق میره بیرون. بهرام میگه الان که همه چیز مشخصه شما بعنوان بازپرس چرا رای نهایی رو صادر نمی کنید؟ برای منکه مشخصه. فروتن میگه برای شما مشخصه و تو این مرحله کسی به نظر شما اهمیت نمیده. بهرام میگه اهمیت نمی‌دید چون یه طرف قضیه همکارتونه، فروتن میگه اهمیت نمیدیم چون تحقیقاتمون هنوز کامل نشده. بهرام شاکی میشه، فروتن میگه ما اینجا بیکار نشستیم حتما یه شواهدی پیدا کردیم که رای نهایی رو صادر نمی کنیم، بموقع اش عنوان می کنیم. بهرام موقع رفتن میگه اگه این پرونده شخصیتی شده برای من حیثیتی شده همه زورم رو میزنم تا روند پرونده رو تغییر ندید و بفهمید که مهیار قاتله.

خسرو میره مطبش و همه وسایلش رو جمع میکنه میخواد مطب رو تعطیل کنه، بهرام میره مطب خسرو و بهش میگه یه چیزی میخوام بهت نشون بدم شاید حالت رو خراب کنه، اما همین برگه ها میتونه کار پسر نسرین رو تموم کنه. بهرام پرینت پیامک های تابان و مهیار رو به خسرو میده. بهرام میگه فکر کردی من با نسرین زد و بند کردم اومدم سراغت اما خواستم بالا سر پرونده باشم تا نسرین هر غلطی که خواست نتونه بکنه. خسرو با خوندن پیامک ها حالش بد میشه و دیگه صدای بهرام رو نمیشنوه.

نسرین میره ملاقات مهیار رو بهش میگه که با تهدیدی که تو تابان رو کردی کارت رو سخت‌تر کرده، مهیار میگه خود تابان این پیام‌ها رو جدی نگرفته، تازه اینا مال چند ماه قبله و تابان بعدش چند بار با من تماس گرفته و ملاقاتم اومده. نسرین میگه اینا ربطی بهم نداره. یه آدم الان کشته شده و تو اون آدم رو تو اس ام اس هات تهدیدش کردی قاضی فقط اینو می بینه و براش چیز دیگه ای مهم نیست. اونا فقط همین رو می‌فهمن. بعد از مهیار میپرسه که تو اون شب از تابان خواستی تا بیاد پیشت، تا بکشونیش خونه، مهیار میگه که چی بکشمش؟ من صدبار اینا رو گفتم، نسرین میگه صدبار دیگه هم بگو، مهیار میگه ترسیده بودم جنازه دیدم فرار کردم، نسرین می‌پرسه چرا بعدش بخاطر یه گوشی برگشتی اونجا که جنازه بوده؟ مهیار میگه تو هم شک کردی بهم؟ نسرین میگه چرا وقتی همه چیز علیه توعه یه چیزی نمیگی خیالم راحت بشه، زخم صورت منو ببین من بخاطر تو افتادم تو شهر تا بی گناهی تو رو ثابت کنم، ولی الان چطور بجنگم وقتی خودت داری ثابت میکنی که تابان رو کشتی، من تا قبل این اس ام اس ها به تو هیچ شکی نداشتم ولی الان چیکار کنم؟ً مهیار میگه وقتی تو هم ناامید شدی حرفی نمیمونه و گوشی رو میذاره اما دوباره برمیگرده و میگه من حواسم هست این مدت چقدر بهت بد و بیراه گفتم نمیخوام بگم پشیمونم نگاه به حرفهایی که میزنم نکن ته دلم خوش بود داری کارهایی میکنی منو بیاری بیرون، تو که منو میشناسی من هر جور آدمی باشم قاتل نیستم، من نکشتمش.

خسرو وسایل مطب رو میبره خونه بذاره انبار، ناهید میگه چرا اینکار رو کردی من نگرانت میشم اینطور می بینمت، خسرو میگه این زندگی منه میشه کاری نداشته باشی؟ من میدونم چیکار دارم می کنم. قیافه تابان یه لحظه هم از جلو چشمم نمیره کنار، شاید برای تو که ده ساله دخترتو ندیدی آسون باشه اما برای من نه، ناهید میگه منم نمیتونم، نمیدونم چرا هر چی میشه تو گذشته رو می کشی وسط، خسرو میگه چون هیچ وقت یادم نمیره چطور خونه زندگیت رو ول کردی رفتی.

چند ساعت بعد ناهید دوباره میاد و به خسرو میگه من نگرانتم تو تنها اینجا بمونی یه کاری دست خودت میدی، الان که مطب رو بستی بیا خونه رو هم جمع کن بریم اونور. خسرو عصبانی میگه بریم که چی بشه؟ ناهید میگه نمیدونم بریم اونور تا زندگی جدیدی با هم شروع کنیم، خب الان مطب رو بستی چیکار میکنی؟ خسرو میگه نمیدونم فقط میدونم که نمیتونم این کار رو ادامه بدم منی که تو زندگی خودم موندم چجوری به آدمها راه درست رو بگم، از اینکه دست بردم تو پرونده مریض خودم میخوام سرم رو بکوبم تو دیوار، بعد تو میگی بیام اونور زندگی جدید درست کنم. ناهید میگه تو میدونی چرا این حالی، چون نمیدونی بفکر نسرین باشی یا قصاص قاتل بچه ات باشی. میدونم تو دلت آشوبه اما اگه قصاصه اون پسره رو ببینیم آروم میشیم، خسرو میگه من نمی‌فهمم این چه آرامشیه که با کشتن یه آدم بدست میاد.

فروتن و نسرین دوباره میرن دنبال کارهای پرونده ها، به فروتن خبر میدن که آدرس بهمن تو تنکابن رو پیدا کردیم اما یک ماهه قبل از اینجا رفته، فروتن میگه هر طور شده باید آدرس جدیدش رو پیدا کنید شده از دوربین های اطراف یا از همسایه ها بپرسید ببینید با چه باربری اثاث برده.

فروتن و نسرین میرن سراغ طلبکار بهمن که طلافروش بود اما چیزی دستشون رو نمیگیره و میان بیرون، یه نفر ناشناس از دور از فروتن و نسرین فیلم میگیره، نسرین میگه به نظرم معامله اینها سوری بوده بهمن چک داده بهشون تا برگشت بزنن و تمام حسابهاش بسته بشه، فروتن میگه به بچه ها میگم استعلام بگیرن که مشخص میشه هیچ مراوده مالی با هم نداشتن.

شب نسرین به فروتن پیام میده که نمیدونم ناامید شدید یا نه ممنونم که همراهم بودید، فروتن جواب میده که تا زمانیکه شما امید دارید منم امیدوارم.

فروتن میره اداره، محبی بازخواستش میکنه که بهرام زارع یه لایحه تنظیم کرده و شما رو متهم کرده که روند پرونده رو تغییر دادید، چرا نظر نهایی رو صادر نمیکنی؟ فروتن میگه پرونده ای هنوز کامل نشده چطور نتیجه نهایی رو صادر کنم. محبی میگه شاید شما و خانم آرمند بخواهید همینطور تحقیقاتتون رو ادامه بدید ما باید به خانواده مقتول نظرمون رو بگیم؟ فروتن میگه حق با شماست، محبی میگه شما شأن قاضی بودن خودتو پایین اوردی، فروتن میگه مشکل اینه که شما زیادی روی پرونده حساس شدید، محبی فیلمی که از فروتن و آرمند گرفته شده رو میذاره و میگه شما پرونده رو شخصی کردی، فروتن توضیح میده که تو پاساژ طلا فروشه چند تا کافه بود ما منتظر استعلام بودیم، من پیشنهاد دادم بریم چای بخوریم. محبی میگه من تو رو میشناسم قبول میکنم اما بچه های حفاظت طور دیگه ای رفتار می کنن، تا آخر ماه بهت مهلت میدم نظر نهایی رو بدی، اگه تحقیقاتی میخوای انجام بدی یا تنها میری یا ضابط می‌فرستی.

خسرو و نسرین میرن دادسرا تا گواهی طلاقشون صادر بشه.

نسرین میرسه خونه، پدر شوهر سابقش آقا کمال و پدرش بودن، کمال میگه اومدم ببینم چه خاکی تو سرمون باید بریزیم، نسرین میگه کاری از دست شما برنمیاد، کمال با کنایه میگه از دست تو که برمیومد چیکار کردی؟ من نیومدم واسه دعوا، اومدم یه تصمیم درست بگیریم، تو تا الان نتونستی کاری کنی، نسرین میگه شما از کجا میدونید من کاری نکردم؟ کمال میگه پس چرا هیچی عوض نمیشه؟ نسرین میگه شما مثل اینکه متوجه نیستید یه آدم این وسط کشته شده و من نمیتونم بخاطر اینکه قاضی هستم برم دست بچه ام رو بگیرم بیارم بیرون، باید بی گناهیش ثابت بشه. کمال میگه تو باید ثابت کنی وگرنه باید وایستیم تا قصاصش کنن، از الان تا به بعد ماجرا رو بسپر به یه وکیل درست و حسابی، نسرین میگه پس هنوز دردتون بهرامه، شما کی می خواهید این دندون لق رو بکنید، کمال میگه تو باهاش مشکل داری نه ما، نسرین میگه آقا کمال فکر نمیکردم اینقدر ساده باشید شما بهرام رو نمیشناسید، تو این همه سال فکر کردید بهرام دلش بحال شما و زمین های محمود سوخته؟ اتفاقا خوب شد اومدید من میتونم این قضیه رو برای همیشه روشن کنم، این وکیل محبوب شما میدونید الان کجاست، کمال میگه من از کجا بدونم؟ نسرین میگه بخاطر همینه که دعواش رو با من می کنید، بهرام وکالت خسرو رو گرفته اون طرف خانواده مقتوله، داره تمام زورش رو میزنه که بگه مهیار قاتله، یعنی گور بابای رفاقت با محمود، الان بیشترین کسی که میخواد بچه من قصاص بشه بهرامه، شما رو به روح محمود قسم میدم دور من نباشید بذارید من کار خودمو بکنم.

خسرو میره میش بهرام و میگه که انگار یه چیزهایی پیدا شده که ثابت میکنه مهیار قاتل نیست، مثلا یکی که دشمنی داشته اومده تابان رو کشته و صحنه سازی کرده بندازه گردن مهیار، بهرام میگه داستان قشنگیه بعد تو باور کردی، منکه گفتم نسرین کارش رو خوب بلده، شما چرا اینقدر ساده ای، دارن دست و پای الکی میزنن، نسرین دلش به بازپرس پرونده خوشه و خودشو به فروتن چسبونده که روند پرونده تغییر کنه من می شناسمش، خسرو کلافه میشه از حرفهای بهرام و میگه الان باید چیکار کنیم؟ بهرام میگه یه شکوائیه علیه جفتشون نوشتم دادم دادسرای قضات، همین روزهاست که پرونده رو از فروتن بگیرن. همون لحظه کمال میاد دفتر بهرام و داد و بیداد میکنه و میزنه تو گوش بهرام و میگه تو نون از تو سفره کی برداشتی که حروم لقمه ای از هیکلت میباره، فکر میکردم آدم قیمت داری باشی، نسرین حق داشت اون میدونست تو کی هستی اما من احمق نفهمیدم کی هستی.

فروتن و همکارش میره سراغ زن سابق بهمن، اما پدر و مادرش میگن ما نه از دخترمون خبر داریم نه از بهمن، ۷، ۸ ماهه شرش از سر ما کم شده، تو رو خدا بگیریدش بندازین زندون شاید دخترمون بتونه بیاد دیدن ما. فروتن میگه یه نشونه ظاهری نداشت ما بتونیم پیداش کنیم؟ پدر زن بهمن میگه چرا پشت سرش به اندازه یه کف دست سفید بود، از بچگی اینطور بوده.

یه نفر با موی سفید پشت سرش میره اداره پلیس و میگه من از طریق خانواده و رفیقام فهمیدم پلیس دنبالمه اما دلیلش رو نمیدونم، چیکار باید بکنم؟ پلیس میگه اسمت چیه؟ میگه بهمن، بهمن مقدم…

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا