خلاصه داستان سریال اجل معلق قسمت هجدهم و دانلود قسمت هجدهم سریال اجل معلق را می توانید در این خبر از صفحه فردا مشاهده نمایید.
پخش سریال نمایش خانگی «اجل معلق » به نویسندگی و کارگردانی عادل تبریزی و تهیه‌کنندگی سید ابراهیم عامریان از روز جمعه ۲ خرداد ماه ساعت ۱۲ ظهر به صورت اختصاصی از پلتفرم نمایش خانگی فیلمنت آغاز شد، پخش این سریال به صورت هفتگی در این پلتفرم ادامه دارد.
خلاصه داستان قسمت هجدهم سریال اجل معلق
غلام تو اتاق بازجویی نشسته خوابش برده بود، رشیدی میاد بیدارش میکنه و میگه دوستت که با فرشته مرگ در ارتباطه تو هم فرشته مرگ رو دیدی؟ غلام میگه نه ولی من یه سری پیام هاشو از طریق داوود دریافت میکنم. رشیدی باور نمیکنه فکر میکنه غلام دستش انداخته.
کمتر از ۳۲ ساعت به مرگ داوود مونده و داوود داره خط سفیدی که اجل گفته بود رو دنبال میکنه و اتوبوس زردی رو که گفته بود رو پیدا میکنه و سوار میشه، راننده با برادرزنش سر ۲۰۰ میلیون بحثش شده بود، به یه درمونگاه که میرسن اتوبوس وایمیسته و مسافرها همه پیاده میشن توی یه صف میرن تو یه بیمارستان اعصاب و روان و همه بعد از گفتن اسمشون میرن آمپول بزنن نوبت داوود میشه می بینن اسمش تو لیست نیست، نمیخواد بره میگه من با اینا نیستم، ولی دکترا با زور داوود رو با نعمت مرادی اشتباه میگیرن و میبرنش.
نشون میده که موقع سوار شدن داوود تو اتوبوس یه مردی به اسم نعمت از در عقب اتوبوس فرار میکنه به راننده میگن که نعمت در رفته اما راننده که مشغول صحبت با تلفن بود محل نمیده.
داوود رو میبرن توی یه تختی می‌خوابونن و تخت بغلیش هم یه مرد دیوونه دیگه بوده.
غلام همه چی رو به رشیدی میگه اما رشیدی باور نمیکنه، مجبور میشه غلام رو آزاد کنن.
داوود خواب میبینه که با خانواده اش زمانیکه لاله زنده بود رفته پارک، امین السا رو تاب میداد، وقتی لاله برای داوود چای میریزه امین السا رو محکم هل میده میخوره به چای، داوود میگه امین دیوونست، کاش هیچ وقت نجاتش نمیدادم، لاله میخنده و میگه خیلی بامزه بود تو رو با نعمت اشتباه گرفتن آرامبخش هم بهت زدن، داوود میگه همش کار اجله اومدم اونجا میکشمش دادگاه اجل ها، لاله میگه اگه بتونی بیای، دیگه تو این ماموریت اجل پیشت نیست خودت باید تصمیم بگیری اونم بدون هیچ کمکی، این دفعه رو دیگه گند نزنی، یهو همه میرن و داوود خودش رو تو برزخ می بینه که دارن میبرنش جهنم و یهو بیدار میشه.
غلام وقتی میاد خونه شروع میکنه به تعریف کردن و خالی بستن، میگه اونجا به من گفتن هر چی میدونی رو بگو وگرنه دونه دونه ناخوناتو میکشیم منم گفتم تو هر کار میخوای بکن ولی من هیچی نگفتم.
داوود لباساشو عوض میکنه و میره تو حیاط و با همه سلام و علیک میکنه. ۲۳ ساعت از زمان سنج داوود مونده. یه پیرمرد داوود رو با پسرش حامد اشتباه میگیره و داوود رو بغل میکنه و گریه می کنه، داوود مدام میگه من حامد نیستم، پیرمرد به بقیه میگه این پسر منه همه اموال منو برداشت باهاش مواد کشید، بعد میگه بکشیتش، همه میریزن سر داوود و میزننش تا دکترها میان جداشون میکنن.
یکی از دیوونه ها به اسم ایمان مثلا با دکتر شهابی در تماس بود، داوود متوجه میشه میره نزدیکش.
رشیدی میره پیش صفایی و یه سری عکس بهش نشون میده تا کسی که باهاش تصادف کرده رو شناسایی کنه ولی دکتر میاد و میگه آقا بیمار باید استراحت مطلق باشه یهو عکس داوود رو روی میز میبینه و میپرسه آقا این کیه؟ رشیدی میگه چطور؟ دکتر میگه این آقا موقع عمل اومد و مارو از یه خطای بزرگ جراحی آگاه کرد.
داوود نزدیک ایمان که میشه میفهمه که نیما شهابی توی خیابون بهار تو ساختمون پالما تو طبقه ۱۵ آپارتمانی یه محموله ای که بیت کوین و دلار و سکه و… هست داره.
سالار پولها رو به یاشار میده تا جاساز کنه و میگه من تغییر چهره میدم منو هم با یکی از نفتکش ها باید ببری خودم باید بالا سر اموالم باشم.
داوود به دکتر میگه من نعمت نیستم اون راننده ای که منو سوار کرد میدونه، دکتر میگه اون راننده زده برادرزنش رو کشته الان هم دستگیرش کردن. داوود با دکترها درگیر میشه و داوود رو میبرن تو حیاط دوباره، ایمان داوود رو صدا میکنه و میگه نکنه تو جاسوس رنجبری، داوود میکنه نه من میخوام فرار کنم، ایمان میگه خودم نجاتت میدم، بعد داوود رو از زیرزمین حیاط میبره رو پشت بوم و از همون راه فراری میده…
کمتر از ۲۲ ساعت به پایان عمر داوود مونده.
