خلاصه داستان سریال اجل معلق قسمت هفدهم را در این خبر از صفحه فردا ببینید.
پخش سریال نمایش خانگی «اجل معلق » به نویسندگی و کارگردانی عادل تبریزی و تهیه‌کنندگی سید ابراهیم عامریان از روز جمعه ۲ خرداد ماه ساعت ۱۲ ظهر به صورت اختصاصی از پلتفرم نمایش خانگی فیلمنت آغاز شد، پخش این سریال به صورت هفتگی در این پلتفرم ادامه دارد.
خلاصه داستان قسمت هفدهم سریال اجل معلق
اجل و داوود با موتور دارن میرن اونجایی که امین و باباش و یوسف میخوان معامله انجام میدن و پلیس ها هم پشت سر داوود میرن.
یوسف و بقیه میرسن، امین و یوسف ساک سکه ها رو برمیدارن میرن داخل.
داوود وسط راه به اجل میگه داریم بنزین تموم میکنیم. اجل میگه من چقدر به تو گفتم موتور رو آماده کن به حرف من گوش نکردی. اجل یه دعایی میخونه و باک موتور پر میشه.
یوسف و محمود موقع معامله کردن صفدر و آدمهاش دبه میکنن، یوسف میگه اصلا جمع می کنیم میریم، معامله به هم میخوره، خلافکارها ساک سکه ها رو ازشون می گیرن.
داوود به موقع میرسه و پلیس ها هم پشتش، شروع به تیراندازی می کنن یکی از تیرها خوره تو دست و یکی هم پای یوسف. امین و یوسف سوار موتور داوود میشن و فرار میکنن و میرن سراغ محمود و او رو هم میبرن.
شیطان میاد پیش اجل بهش میگه قرار شد به کار هم کار نداشته باشیم. اجل میگه امین قرار نبود تو این سوله بمیره تو براش دسیسه کردی، چی از جون داوود میخوای دست از سرش بردار و رهاش کن، شیطان میگه برای من فرقی نمیکنه داوود باشه، جالوس باشه، چالوس باشه، کار من دسیسه است، اجل و شیطان دعواشون میشه و شیطان آتیش پرتاب می کنه سمت اجل، اجل حالش بد میشه.
یوسف مدام داد میزد و به بفکر ماشینش بود که جامونده، رودابه مدام به امین و محمود زنگ میزنه اما کسی جواب نمیده، صدیق میگه من شام نذاشتم منتظر خاویار شمام یه دفعه اشپل بهمون ندیدی، رودابه بیشتر عصبانی میشه. غلام به صدیق میگه اگه یوقت پلیس داداشت رو گرفت چیکار میکنی؟ صدیق تازه میفهمه چه بلایی سر داوود اومده، غلام رو میزنه که چرا داداش منو لو دادی؟ دعواشون میشه که داوود میرسه و یوسف رو میاره خونه غلام، محمود زخمش رو میبنده. رودابه به گریه میفته که دوباره شدیم همون آدم بدبختای سابق.
سالار خودش رو تو یه انبار قایم میکنه و به پرهام زنگ میزنه و سراغ صفدر رو میگیره او هم بهش میگه صفدر رو پلیس بیخودی گرفتن، بعد زنگ میزنه به یاشار و بهش میگه یه جا گیر کردم کمکم کن.
صفایی به رشیدی میگه یه چیزهایی برام خیلی عجیبه، چی میشه که منشی رنجبر عروسیش بهم میخوره و خلبان لحظه آخر پرواز نمیکنه، رشیدی میگه یه نفر که میگه به کائنات وصله گزارش داده بوده، صفایی میگه برو پیداش کن.
اجل با حال بد میاد خونه غلام، به داوود میگه دمت گرم باهات حال کردم تیک آبی رو گرفتی. سریع بیا میخوایم بریم یه جایی.
داوود به محمود میگه خجالت نکشیدی با این سن رفتی دنبال خلاف، محمود میگه شیطون رفت تو جلدم، شرمنده ام. ما فردا رفع زحمت می کنیم، اجل میگه ما بهشون نیاز داریم، برای یه سرقت با مجوز ریسک، مسئولیتش با من. داوود به محمود میگه یه چند وقت بمونید فعلا.
یاشار به سالار میگه من دو میلیون پوند میدم بهت حالا بگو خبر خوشت چیه؟ یاشار میگه اسکناسهاتو کف دو تا نفتکش جاساز میکنیم می‌بریم ترکیه، عمرا لو بره.
مامور میاد دم در خونه غلام و سراغ داوود رو میگیره و غلام میگه من محرم راز داوودم. مامور غلام رو میبره و میگه فقط یه چن تا سوال میخوایم بپرسیم و تمام.
داوود و اجل موتور رو میبرن سر جاش میذارن به اضافه یه میلیون پول. اجل به داوود میگه رادیو ماشین رو روشن کن، گوینده خبر فوت رنجبر رو اعلام میکنه.
اون پوند ها رو هنوز پیدا نکردیم ولی خیلی بهشون نزدیک شدیم، اون موبایلت رو خاموش کن یوقت ردمونو نزنن. داوود خوشحال بود و موزیک میذاره.
غلام رو میبرن برای بازجویی. رشیدی میگه از فرار دکتر رنجبر چی میدونی؟ چرا داوود به خلبان زنگ زده جلو فرارش رو گرفته، غلام میگه من چیزی نمیدونم ولی احتمالا اجل بهش گفته. مامور میگه اجل کیه؟ غلام میگه فرشته مرگ همین که یه داس دسته تیز داره یه شنل مشکی انداخته میاد جون میگیره، ترسیدی؟ ولی نترسیا ، کوچولوئه.
اجل به داوود میگه تو همه مدارکت رو میزاری تو داشبورد، گوشیت رو خاموش میکنی و میزاری اونجا. ماشین رو قفل میکنی واین جاده رو خط سفید رو انقدر میری تا میرسی به یک اتوبوس زرد و سوارش میشی و نشانه ها رو پیگیری میکنی. داوود میگه مگه شما با من نمیایی؟ اجل میگه بنده اجازه ندارم بیام. داوود مجبو. میشه تنهایی تمام این کارهارو میکنه و پیاده راه میوفته…
