هنریویدئو

خلاصه داستان قسمت ۲۳ سریال جذر و مد + دانلود قسمت ۲۳ سریال جذر و مد

در این مطلب از پایگاه خبری صفحه فردا خلاصه ای از قسمت ۲۳ سریال جذر و مد به همراه لینک دانلود آن را برایتان آورده ایم که در روز سه شنبه منتشر می شود.

سریال «جذر و مد » به کارگردانی محمد حسین لطیفی و تهیه‌کنندگی مهران مهام از روز یکشنبه ۱۱ خرداد ماه ساعت ۸ صبح به صورت اختصاصی از پلتفرم نمایش خانگی استارنت آغاز شد، این سریال ابتدا در روزهای یکشنبه و سه شنبه منتشر شد اما اکنون روزهای سه شنبه از این پلتفرم منتشر می شود. آرش مجیدی، سعید چنگیزیان، مهرو نونهالی، سمیرا حسن‌پور، آزاده زارعی، حسین سلیمانی، بردیا دیانت، فقیهه سلطانی، هامون سیدی، علیرضا استادی و … نیز از بازیگران این سریال می باشند. در ادامه خلاصه قسمت بیست و سوم سریال جذر و مد را خواهید خواند.

خلاصه داستان سریال جذر و مد قسمت ۲۳

گوهر با امیر میرن رستوران غذا بخورن، اما گوهر هنوز استرس داشت و میترسید، به امیر میگه دلم آشوبه و حالم عجیبه، امیر میگه بهت حق میدم اما باید فرصت بدی بگذره، منم میترسم اما نظر بقیه برام مهم نیست بهتره فعلا علنی نکنیم، بخاطر تو اینا رو میگم، مادرم ممکنه واکنش نشون بده چون با مسائل جدید سخت ارتباط برقرار میکنه، میترسم باهات بد برخورد کنه کمی وقت میخوام آماده اش کنم. شهباز که از اونور خیابون همه اینا رو می بینه بیشتر عصبی میشه.

موقع برگشت گوهر از امیر میخواد که سرکوچه نگه داره، تو اون فاصله گوهر از امیر درباره زنش میپرسه که آیا هیچ وقت زنش رو دوست داشته؟ امیر میگه بالاخره ۲۳ سال ما با هم زندگی کردیم میترسم چیزی بگم حرمت اون زندگی زیر پا گذاشته بشه اما لااقل میدونم که موقع ازدواج دوستش نداشتم، مادرم مجبورم کرد، اما دیگه اون جوون ۲۰ ساله نیستم. گوهر میگه چرا مجبورتون کرد؟ امیر میگه نمی‌خواست با کسی که دوستش دارم ازدواج کنم، گوهر میگه پس من اولین نفر نیستم، امیر جواب میده اتفاقا چرا، الان متوجه شدم اون حسی که داشتم عشق نبوده. امیر هم میپرسه که تو چی؟ گوهر میگه من از مردها متنفرم، امیر میگه پس یا از منم متنفری یا من مرد نیستم. گوهر میگه هیچ وقت فکر نمیکردم از هیچ مردی خوشم بیاد، امیر دلیلش رو میپرسه، اما گوهر جواب درستی نمیده و خداحافظی میکنه بره خونه و از خدا میخواد که تو این راه کمکش کنه. وقتی میخواد بره تو میبینه در بازه تعجب میکنه، داخل میشه میبینه شهباز اونجاست بهش میگه چرا دزدکی اومدی اینجا برو بیرون، شهباز میگه میخوام باهات حرف بزنم اگه می‌ترسی بریم بیرون، گوهر میگه به روح بابام نری داد میزنم همه بریزن اینجا. شهباز میگه باشه داد بزن منم به همه میگم تا این وقت شب کجا بودی چیکار میکردی، گوهر میگه به تو چه ربطی داره، تو چیکاره منی؟ از زندگی من برو بیرون.شهباز میگه الان بهت میگم چیکاره توام. اونیکه از زندگی تو باید بره بیرون اون مهندس عوضیه که الانم ازراییل داره دورش میچرخه، گوهر میخواد به امیر زنگ بزنه اما شهباز سریع گوشی رو ازش میگیره، گوهر میگه تو رو خدا کار احمقانه ای نکن جلوی کاری که میخوای بگیر.

امیر میرسه خونه نگهبان در رو باز میکنه همون لحظه چند نفر میرسن نگهبان رو خفت می کنن و با امیر درگیر میشن و بهش شوکر میزنن، دستاشو می بندن. با شهباز تماس تصویری میگیرن گوهر گریه میکنه میگه کثافت چیکار کردی، شهباز میگه فکر کردی غرور منو بشکونی و نادیده بگیری میتونی بری با هرکسی باشی. گوهر میگه توروخدا بگو ولش کنن منتت رو میکشم التماس میکنم، شهباز میگه این یارو کجای زندگیته داری التماس میکنی، گریه نکن دوست ندارم گریه ات رو ببینم، چرا غرورمو میشکونی من خیلی دوستت دارم میفهمی؟ شهباز با امیر تماس میگیره که دیگه نبینم با خانم مردانی حرف بزنی وگرنه تو سدر و کافور خفه ات می کنم. بعد به گوهر میگه این فقط اولشه دفعه دیگه خودم میرم بالا سرش.

به دستور شهباز، امیر رو ول می کنن میرن، گوهر میگه متنفرم ازت، شهباز میگه مهم نیست برام که جه حسی بهم داری، مهم اینه که من خاطرت رو میخوام همین کفایت میکنه، تو یا مال منی یا مال هیچ کس، اگه میخوای مادر اونم به عزاش ننشینه میشینی پای سفره عقد بله رو میگی، همه محله میدونن من خاطر تو رو میخوام پس نمیذارم سکه یه پولم کنی. اگه این هفته نشستی سر سفره عقد نشستی، وگرنه میای سر قبرش، سر قبرش هم ببینمت همونجا چالت می کنم، دیگه هم از هیچی نمی‌ترسم نه زندان، نه اعدام. من روانی ام پس سعی کن سر به سرم بذاری، یه وقت هم به سرت نزنه بری پیشش، تا صبح یه لنگه پا اینجا میمونم. بعد از رفتن شهباز، گوهر سریع به امیر زنگ میزنه، امیر جواب نمیده.

نگهبان امیر رو میاره داخل خونه، بهش میگه ببرمت بیمارستان یا به پلیس خبر بدم اما امیر قبول نمیکنه و میگه راجع به امشب به کسی چیزی نگو. اما نگهبان از خونه میاد بیرون و سریع به فردوس زنگ میزنه، خبر میده.

امیر بالاخره تلفن گوهر رو جواب میده، میگه چرا گریه میکنی؟ گوهر براش تعریف میکنه که چی شده و دیدم چه بلایی سرت اورده، شرمنده اتم. بعد بهش میگه میام پیشت. هرچی امیر میگه نمیخواد قبول نمیکنه.

گوهر به ۱۱۰ زنگ میزنه، رفیقای شهباز هم میان پیشش و از شاهکارشون تعریف میکنن، پلیس میرسه و از شهباز کارت شناسایی میخواد، شهباز و رفیقاش با پلیس میرن جلوی در خونش تا کارتش رو از خونه برداره همون موقع گوهر از خونه بیرون میاد و میره پیش امیر.

گوهر به امیر میگه بریم دکتر اما امیر قبول نمیکنه فقط میگه یه آمپول بهم بزن، گوهر میگه باید بریم از دنده ات عکس بگیریم، امیر میگه صبح میرم. گوهر میگه میتونی از شهباز شکایت کنی، امیر میگه نه نمیخواد اونوقت داییت میاد خوشم نمیاد. گوهر میگه هنوز تعجب میکنی چرا میترسم، هیچی نشده وضعمون اینه، امیر میگه ولی از من نخواه بترسم، عشقی که بخاطرش نجنگی عشق نیست سوسول بازیه، درسته تو الان مهمون منی ولی الان یه چایی می چسبه، میشه یه چایی بذاری؟ گوهر میره آشپزخونه تا چای دم کنه، زیر کتری رو روشن میکنه فردوس میرسه، گوهر میگه مهندس گودرزیه من چیکار کنم؟ امیر میگه برو بالا تو اتاق آخر، فردوس میاد تو و میگه اینا کی بودن خفتت کردن چرا نذاشتی زنگ بزنه پلیس؟ امیر میگه واسه اینکه مادر بعدا بازجوییم نکنه، فردوس میگه این دلایل احمقانه رو واسه من نیار، تو یه چیزی روداری از من پنهون میکنی، امیر میگه تو اومدی منو بازجویی کنی یا حال منو بپرسی؟ فردوس میگه اینا خفت گیر نبودن بگو با تو چیکار داشتن؟ امیر میگه نمیدونم کی بوده ، هر کی بود یه ضربه شصتی نشون داد رفت. فردوس قانع نمیشه هرچی امیر میگه بیا برو میخوام بخوابم فردوس گوش نمیده و میاد داخل، گوهر هم کفش هاشو پایین جا گذاشته بود.

گوهر که بالا تو اتاق بود، از دیدن عکس های عروسی امیر و عکس های فائقه روی دیوار یه حال میشه و با دیدن دمپایی فائقه یاد کفش هاش میفته، به امیر پیام میده که کفشهام، فردوس میگه خوبه با این حالت بی خیال چایی نشدی میرم برات دم کنم، در سطل زباله رو باز میکنه می بینه سرنگ توشه میگه کی برات آمپول زده، امیر میگه رضا (نگهبان). همونطور که فردوس تو آشپزخونه بود امیر سریع کفش های گوهر رو برمی‌داره میندازه تو باغچه جلوی در، فردوس میگه صدا شنیدی؟ امیر میگه خواستم ماشین رو چک کنم، فردوس میگه تو یه چیزی رو داری از من مخفی میکنی؟ تو میدونی کی بود؟ امیر میگه من نمیشناختم، ریختن سرم ماشین موند وسط در و پیکرش باز موند، فردوس میگه باشه من میرم چک کنم، امیر میگه باشه پس کلا برو، اما فردوس میگه نه من نمیرم، تو حالت خوب نیست. امیر میگه بیا برو نیلوفر الان شک میکنه کار دستمون میده، فردوس میگه بعد اونهمه مضخرفهایی که بهم گفتی هر کی بود دیگه جوابت رو هم نمی‌داد. امیر میگه اتفاقا میخوام بهت بگم بی رگی اما میترسم بهت بر بخوره، فردوس میگه گفتی که، آره بیرگم که اینجام و اصلا زنده ام. دخترم با یه پسر پاپتی گذاشته رفته منم بی غیرت، گفتم تسلیم برید باهم زندگی کنید، امیر میگه الان تو به بهنام و پردیس اکی دادی؟ خوبه بالاخره یه کار خوب کردی، آفرین.

گوهر حوصله اش سر میره، پرده پنجره رو میکشه کنار، صداش طوری بود که فردوس میشنوه امیر میگه فکر کنم پنجره از صبح باز بوده، میخواد بره بالا، فردوس مشکوک میشه دنبالش میره.

گوهر میره تو بالکن، امیر میره بالکن رو نگاه میکنه، به فردوس میگه گفتم که پنجره باز مونده بود، فردوس شک میکنه، اما بالاخره مجبور میشه شب بخیر بگه و از خونه بیاد بیرون، سوار ماشین میشه بره به نگهبان میگه امشب حواست خیلی جمع باشه به مهندس، هر اتفاقی افتاد به من زنگ بزن، میرم چندتا مسکن میگیرم مهندس دردش گرفت بهش بزن، نگهبان میگه مگه این خانم اومده پرستار نیست؟ بدید همین بزنه، فردوس میگه منظورم اینه که اون رفت تو بزنی، نگهبان میگه من بلد نیستم خودم از آمپول می ترسم، فردوس میگه باشه به پرستاره میگم ردیفش کنه.

امیر میره گوهر رو صدا میکنه و عذرخواهی میکنه، گوهر میگه من باید برم دیره دیگه. امیر کفش های گوهر رو میاره میده بهش، ازش میخواد برسونتش، گوهر میگه نه ماشین میگیرم میرم، بعد با آژانس میره و فردوس که بیرون محوطه کشیک می‌داد میره دنبالش تعقیبش میکنه تا دم خونه، وقتی میفهمه که گوهر اونجا بوده، پشت سر امیر میگه ای احمق …

دانلود سریال جذر و مد قسمت بیست و سوم

خلاصه داستان سریال جذر و مد از اول تا آخر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا