هنریویدئو

خلاصه داستان قسمت ۲۱ سریال جذر و مد + دانلود قسمت ۲۱ سریال جذر و مد

در این مطلب از پایگاه خبری صفحه فردا خلاصه ای از قسمت ۲۱ سریال جذر و مد به همراه لینک دانلود آن را برایتان آورده ایم که در روز سه شنبه منتشر می شود.

سریال «جذر و مد » به کارگردانی محمد حسین لطیفی و تهیه‌کنندگی مهران مهام از روز یکشنبه ۱۱ خرداد ماه ساعت ۸ صبح به صورت اختصاصی از پلتفرم نمایش خانگی استارنت آغاز شد، این سریال ابتدا در روزهای یکشنبه و سه شنبه منتشر شد اما اکنون روزهای سه شنبه از این پلتفرم منتشر می شود. آرش مجیدی، سعید چنگیزیان، مهرو نونهالی، سمیرا حسن‌پور، آزاده زارعی، حسین سلیمانی، بردیا دیانت و فقیهه سلطانی نیز از بازیگران این سریال می باشند. در ادامه خلاصه قسمت بیست و یکم سریال جذر و مد را خواهید خواند.

خلاصه داستان سریال جذر و مد قسمت ۲۱

پرویز میاد داخل و به فتاح میگه این ملک مال مهندسه؟ فتاح که حسابی ترسیده بود میگه نمیدونم، قرار نبود کسی بیاد اینجا، شما رو مهندس نفرستاده، پرویز میگه غریبه نیستم این غذا رو بخور ببین این خوشمزه است یا اوناییکه آقا عیسی خدابیامرز می گرفت، آدم خوبی بود ولی خسیس بود هوای تو رو داشت براش عزیز بودی، فتاح میگه عیسی کیه؟ نمیشناسمش، پرویز میگه تف تو روحت بیاد عیسی همونه که برات غذای چرب میگرفت میبردی انبار می خوردی، فتاح مدام میگه شما کی هستی؟ پرویز میگه من پلیس مخفی هستم، چرا انقدر ترسیدی؟ من دو تا سوال ازت میپرسم اگه جواب درست بدی خودم میرم، تو داستانت با این مهندسه چیه چرا قایم شدی؟ فتاح میگه قایم نشدم اینجا جای خواب منه، دروغ نمیگم، پرویز میگه چیکار کردی که اوردتت اینجا نکنه قاچاقی اومدی مدارکت رو بده، فتاح به گریه میفته که با من کاری نداشته باش، پرویز میگه پس به من راستشو بگو تا باهات کاری نداشته باشم، فتاح از ترس میگه باشه الان حقیقت رو بهتون میگم. پرویز میگه چرا اون شب یواشکی رفتی پیش عیسی؟ فتاح میگه اونجا جای خواب من بود، نباید کسی می‌فهمید اگه رئیسش می‌فهمید بیرونش می کرد، پرویز میگه اگه نباید مهندس می‌فهمید پس چرا الان بهت جا داده؟ الان میدونه اون شبها میرفتی پیش عیسی؟ فتاح میگه آره، پرویز میگه اون شب که عیسی مرد تو اونجا بودی؟ فتاح میگه نه اونجا نبودم، پرویز میگه دروغ نگو پس کدوم گوری بودی، تو خوب میدونی اما نمیخوای بگی، نکنه عیسی رو تو کشتی؟ فتاح قسم میخوره که من نکشتم، خودش مرد. پرویز داد میزنه تو از کجا میدونی خودش مرد تو که میگی اونجا نبودی، اون شب چه خبر بوده کیا اونجا بودن، فتاح میگه نمیدونم، پرویز با داد فتاح رو میخواد ببره کلانتری، فتاح میگه خودش مقصر بود اول خودش دعوا راه انداخت، پرویز میگه با کی دعوا داشت؟ فتاح شروع به دویدن میکنه و فرار میکنه پرویز دنبالش میکنه اما بهش نمیرسه. پرویز سوار ماشینش میشه میگه گفتم مهندس یه ریگی تو کفششه.

اختر میاد پیش گوهر و میگه از شرکت بهش زنگ زدن، بالاخره یه کار خوب پیدا کرد، من میدونم که مهندس به خاطر تو این کار رو کرده، اگه فکر میکنی نظرت عوض نمیشه به حمید چیزی نگو می ترسم بفهمه شاکی بشه نره سرکار.

حمید سر کار توضیح میده که همه کار از دستش برمیاد، بهش میگن بره پیش مهندس کلانی تا کار رو بهش توضیح بده.

مادر زنگ میزنه به فردوس که بیاد پیشش، فردوس میره مادر بهش میگه تا فردا ۲۰۰ هزار دلار بهم برسون کار واجب دارم باهاش، برای کار خیره، از حساب خودم بردار و به امیر و نیلوفر نگو بین من و تو بمونه. فردوس میخواد بره دنبال پول، مادر از حال پردیس میپرسه و میگه فردوس دخترت چند سال دیگه قدر کارت رو میدونه پا پس نکش.

فردوس میره سراغ فتاح، تو تاریکی یه سایه میبینه می‌ترسه میگه کی اونجاست؟

فائقه زنگ میزنه مادر و میگه خیلی جالبه همه چیز داره به ضرر من تموم میشه، مادر میگه خود کرده را تدبیر نیست، آدم عاقل به عاقبت کارش باید فکر کنه، فائقه میگه من از شما کمک خواستم، مادر میگه همش دروغ بود، نباید به من دروغ میگفتی و به پسرم تهمت میزدی، فائقه میگه مگه شما عکس هارو ندیدید؟ فائقه میگه هم عکس ها رو دیدم هم آیدا رو، درد تو آیدا نیست مثل اینکه میونَتون هم خوبه، شنیدم از من فرار کردی؟ بجای تهمت زدن حقیقت رو بگو. فائقه میگه بله از شما فرار کردم مگه همین رو نمی خواستید بشنوید؟ مادر میگه مشکل تو اینه که نمیدونی از زندگیت چی میخوای؟ فائقه میگه من دوست دارم اونطور که دلم میخواد زندگی کنم اختیار زندگیم رو داشته باشم، مادر میگه همون بهتر که نبوده وگرنه خیلی وقت پیش زندگیت رو به باد میدادی، فائقه میگه برای یه بار هم که شده بزارید خودمون تصمیم بگیریم، مادر میگه پس برگرد سر زندگیت هرجور که میخوای زندگی کن، فائقه میگه من به اون خراب شده برنمی گردم حالم بهم میخوره، محل زندگیم رو که خودم باید تعیین کنم، مادر میگه باشه پس مشکل زندگیت رو خودت با شوهرت حل کن که می خواد طلاقت بده، مگه برای همین زنگ نزده بودی، بعد بدون خداحافظی قطع میکنه. پرهام به پدربزرگش میگه یه کاری کنه، اما پدربزرگش میگه خسته شدم فائقه خیلی یاغی شده، حرف گوش نمیکنه.

فتاح میاد داخل و تعریف میکنه چی شده، فردوس میگه بیچارمون کردی فتاح، نباید در رو باز میکردی، فتاح میگه منو میخواست ببره کلانتری، فردوس میگه بلوف زده بود اگه میخواست تا حالا برده بود، عکس پرویز رو نشون میده می فهمه که پرویز اومده اونجا. به فتاح میگه در رو باز نمیکنی برای هیچ کس، من کسی اینجا نمیفرستم، اگه دوباره اومد اینجا به من خبر بده.

پردیس میز شام رو می چینه و دایی اش رو صدا میکنه، اما امیر که داشت گوشیش رو چک می‌کرد متوجه نمیشه پردیس میره جلوتر فکر میکنه که امیر عکس پرهام رو نگاه میکنه اما وقتی میبینه عکس یکی دیگه است عذرخواهی میکنه و میگه شام حاضره، امیر میگه من شام نمی‌خورم.

شهباز به پرویز میگه رفتی پیش زالی، پرویز میگه تا رسیدم رفته بود، شهباز ناراحت میگه چند روز دیگه اینا حکم میدن من باید برم زندون، پرویز میگه اینجا چه فرقی با زندون برای تو داره مگه اینجا چیکار میکنی که میترسی نباشی، رفتم سراغ مهندس گفت خودم میرم راضیش میکنم و کلی شرط گذاشت، شهباز میگه من نمیخوام مهندس کاری برای من بکنه، پرویز میگه باشه میگم بی خیال بشه. شهباز میگه شرطش چیه؟ پرویز میگه باید بی خیال گوهر بشی، شهباز میگه باشه خودمم میخواستم همین کارو کنم دیگه غیرتم جواب نمیده من و گوهر بهم نمیخوریم، پرویز میگه این مهندس یه گنجه که افتاده تو دست ما تو اگه پشت دست من بازی کنی بردی، تازه یه اتفاق هایی داره میفته که تا آخر عمر نونمون تو روغنه ، به وقتش بهت میگم، فردا میخوام برم دفترشون دعا کن دست خالی برنگردم، دم تو هم گرم پسر پشیمون نمیشی. شهباز برخلاف میلش مجبوره قبول کنه و با رفتن پرویز اشک میریزه و میگه دارم برای گنجت پرویز خان.

فردوس پولی که آماده کرده بود رو به مادر میده اونم میگه با فرید میرم تحویل میدم، بعد به رضوان پیام میده پول حاضره کجا بیارم.

پرویز به فردوس زنگ میزنه یه کم زبون میریزه و فردوس باهاش قرار میذاره ببینتش. فردوس میره سر ساختمون حمید اونجا داشت توضیحات رو دریافت میکرد، فردوس تا میبینه پرویز رسید دستور میده طبقه رو خالی کنن، پرویز میاد میگه یه کار مهمتر از دیروز پیش اومده ، فردوس میگه آره میدونم فتاح همون پسره که تعقیبش کردی، پرویز میگه درود به شرفتون مونده بودم چطور بگم.

فردوس میگه دلخورم کردی، تعقیبم کردی و وارد ملک شخصی شدی بی اجازه، پرویز میگه وقت برای دلخوری زیاده مهندس، از دلتون در میارم. شما به من بفرمایید اون پیرمرد مظلوم چیکار کرده بود کشتیش، فردوس میگه کی؟ پرویز میگه همون آقا عیسی، تا اینجا هر کی رو پیچوندی ناز شصتت، بازی رو بلد بودی بردی، اما بعد از این بخوای منو بپیچونی بهم بر میخوره، چون همون آقا فتاح همه چیز رو برام تعریف کرد پس به شعورم توهین نکن، فردوس میگه داری اشتباه میکنی رو حرف یه پسر بچه که از ترس پلیس چرت و پرت گفته حساب کردی، چرا کشتیش؟ فردوس میگه سوالت اشتباهه، باید بگی چرا من باید عیسی رو بکشم چی عایدم میشه؟ پرویز میگه باید بپرسم بگم اصلا سر چی دعواتون شد که اون مرد بینوا بزنه زیر گوشت شما هم با بی رحمی هلش بدی تا از اون بالا بیفته بمیره، فردوس میگه کلا سوالت اشتباهه، تو به حرف یه مهاجر غیر قانونی که از ترس پلیس حرف زده داری منو محکوم میکنی؟ پرویز میگه شما همیشه مهاجرهای غیر قانونی رو از دست پلیس قایم میکنید؟ فردوس میگه این فرق داره، جونش در خطر بوده، پرویز میگه آره این یکی فرق داشت شاید جون یه کسی دیگه ای در خطر میفتاد واسه همین عزیز دردونه شد، فردوس میگه اگه اینطور بود که نگهش نمیداشتم میفرستادم بره کشور خودش، پرویز میگه دست و پای بیخود نزن نمیتونی منو محکوم کنی بخاطر قتل عیسی بیای ازم باج بگیری، پرویز میگه تو فکر کردی من سر خون دامادمون معامله می کنم یا میذارم خونش پامال بشه؟ اگه میبینی قبل از پلیس اومدم پیش شما به حرمت نون و نمکی که باهاتون خورده بودم گفتم شاید بتونید قانعم کنید، اما ۵ دقیقه با کلانتری فاصله داریم، فردوس خودشو میزنه به اون راه و اهمیت نمیده و به در و دیوار نگاه میکنه، پرویز میگه انقدر وقت داری به در و دیوار و سقف بازداشتگاه نگاه کنی، فکر کن به حرفم.

ملک بانو سر قرار میرسه، اما بجای رضوان یه نفر دیگه اومده بود تلفنی بهش میگه پیاده شو پولها تو ماشین بمونه، در ماشین رو هم باز بزار، فرید با موتور اونجا کشیک میده، ملک بانو میگه میان از تو ماشین پولو ببرن گمشون نکنی، عمو به ملک بانو زنگ میزنه که اگه پول رو ندادی بهشون نده رضوان میرده دَخلی به این قضیه نداره، همون لحظه یه موتوری میاد و پول رو از تو ماشین برمی‌داره و میخواد بره، فرید میره دنبالش اما یه نفر دیگه از لب جاده میاد جلوی فرید و اونو میندازه زمین بعد با دوتایی با موتورسوار از اونجا دور میشن و ….

دانلود سریال جذر و مد قسمت بیست و یکم

خلاصه داستان سریال جذر و مد از اول تا آخر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا