هنریویدئو

خلاصه داستان سریال از یاد رفته قسمت ۹ + دانلود سریال از یاد رفته قسمت نهم

خلاصه ای از قسمت ۹ سریال از یاد رفته را به همراه لینک دانلود در این مطلب از پایگاه خبری صفحه فردا را  آورده ایم که خواهید خواند.

نهمین قسمت سریال «از یاد رفته» به کارگردانی برزو نیک نژاد و تهیه‌کنندگی مجتبی وحیدی روز دوشنبه ساعت ۲۰  به صورت اختصاصی از پلتفرم نمایش خانگی فیلم نت منتشر می‌شود و پخش آن به صورت هفتگی در این پلتفرم ادامه می‌یابد.

دانلود قسمت ۹ سریال از یاد رفته

خلاصه داستان سریال از یاد رفته قسمت نهم

آرش به بهزاد میگه که میخواد از حساب شرکت پول برداره، بهزاد میگه تو مدیرعاملی هر چقدر دوست داری بردار اما بهتره به نادیا بگی تا حساب های شرکت بهم نخوره، تو که نمیدونی مدیرعامل میمونی یا نه. آرش میگه ۵ میلیارد برمیدارم بعدا میذارم جاش. بهزاد میپرسه برای تولد دخترت چی گرفتی؟ آرش میگه کارت هدیه گرفتم، بهزاد میگه خاک برسرت میدونستم حواست نیست، بعد گوشی که گرفته بود رو میده که آرش بده به پریسا.

پریسا میرسه خونه و با دیدن آتیش بازی و کیک تولد حسابی سوپرایز میشه، موسیقی زنده ایی که امیر اجرا می‌کرد جشن رو زیبا کرده بود، موقع بریدن کیک ادیبی میرسه اونم همراه با شهاب، همه ساکت میشن، ادیبی از ماشین پیاده میشه میگه شاید من باید وقتی اینو میگفتم که تولدت نباشه بذارید به حساب عجول بودنم، تصمیم گرفتم که شهاب از سهم پدر خدابیامرزش ارث ببره، از فردا هم میاد سر کارش، مبارکه. تنها تو اون جمع پریسا بود که شاد بود. امیر که مجلس رو ترک میکنه، یهو بارون میگیره، همه میرن داخل خونه، فقط پریسا و شهاب زیر بارون می مونن.

پریسا شهاب رو با ماشین میرسونه به موتورش، توی راه شهاب میگه فکر کردی من بهش گفتم بهم ارث بده، پریسا میگه من کی همچین حرفی زدم، اما شهاب میگه بزن بغل میخوام پیاده بشم، پریسا نمی‌خواست زیر بارون ماشین رو نگه داره، شهاب عصبانی میشه میگه من دیگه واقعا تحمل این شرایط رو ندارم بزن بغل وگرنه خودمو میندازم پایین، پریسا شوکه میشه میگه خیلی خوب الان نگه میدارم، وقتی ترمز ماشین رو میگیره، شهاب جعبه انگشتر رو میگیره سمت پریسا و میگه تولدت مبارک، پریسا حسابی سوپرایز میشه، شهاب میگه اونجا بهت ندادم که تابلو نشه.

امیر هم مهمونی رو ترک میکنه و با ماشین میره بین راه تصادف میکنه، یه موتوری از پشت میزنه بهش، پیاده میشه زیر بارون، حسابی راننده موتور که افتاده بود زمین رو میزنه، مردم میان و امیر رو جدا میکنن.

پریسا به شهاب میگه فردا ماشین بفرستم دنبالت، آخه منم از فردا میام چون تو هستی، شهاب میگه من به نوشین گفتم نرم سراغ اسماعیل اگه برم نوشین دیگه واقعا میره، پریسا میگه این دفعه فرق داره آقاجون خودش اومده دنبالت، تازه تو دیگه برای اون کار نمیکنی خودت سهام داری، دیگه باید خرج خونه بدی، شهاب میگه نوشین بفهمه همه چیز خراب میشه، پریسا میگه خودت زودتر بهش بگو.

میترا میره دیدن بهزاد، بهش میگه به حرفات فکر کردم نگرانم، بهزاد میگه حرفهای من درباره آرش و زنش رو فراموش کن، میترا میگه من الان نگران شهابم، بهزاد میگه اون حسابی میخش رو کوبید، سهم ارث پدریش رو هم گرفت، آقای ادیبی نمرده جانشینش رو انتخاب کرد. میترا میگه الانم میشه مدیر شرکت و همه کاره، مخصوصا الان که بابا هم پشتش هست، بهزاد میگه آره اما خیلی جدیش نکن، میترا میگه آره اما مهتاب هم هست دخترش رو می‌چسبونه بهش میشن چندتا. منم که اونجا نیستم دستم به هیچ جا بند نیست، بهزاد میگه میخوای من چیکار کنم؟ میترا ازم نپرس بگو برام چیکار میکنی؟ من دیگه آرش و شهاب برام فرقی نداره نمیخوام سرم بی کلاه بمونه، بهزاد میگه می کشمت پائین تو هم با ما مهربون باش. میترا میگه قول نمیدم.

از کلانتری زنگ میزنن به بهزاد که بره اونجا، مامور به بهزاد میگه بچه ات عصبیه جوری موتورسوار رو زده تو بیمارستانه، بهزاد میگه پسرم مریضه بعد از فوت مادرش حالش خوب نیست، شما کار رو فیصله بدید من رضایتشون رو میگیرم. به بهزاد میگه با وثیقه میتونی پسرت رو ببری، بهزاد میگه من چیزی به نام خودم نیست.

بهزاد مجبور میشه شبونه بره خونه ادیبی، به ادیبی میگه امیر حالش خوب نیست دلش پیش پریسا بود که اونم اینطوری شد، ادیبی میگه من نعش پریسا رو هم روی دوش پسر تو نمیذارم، بهزاد میگه این چه حرفیه اینا جفتشون نوه شمان، من الان گیر سند نبودم نمیومدم اینجا، اگه روم میشد تو کلانتری میگفتم به عنوان داماد بزرگ آقای ادیبی تو خونه پدرزنم زندگی می کنم هیچی هم به نامم نیست، شاید دلشون میسوخت. ادیبی میگه نمیخواد از آب کره بگیری من بزرگت کردم یادت که نرفته؟ بهزاد میگه نه خوب یادمه از شاگرد بنایی به اینجا رسیدم، شما حکم کردید دخترتون رو بگیرم برای اینکه سنش از من بیشتر بود و مریض اما گفتم چشم، ( میترا میاد نزدیک تا بشنوه بهزاد چی میگه به ادیبی) خوب یادمه گفتید من نوه دوست دارم با اینکه برای مینو خطرناک بود ما بچه دار شدیم، الانم بگید بمیر می میرم ولی حقم این نبود بعد از این همه سال یه سند به نامم نباشه تا بتونم بچمو از بازداشتگاه بیارم بیرون، حق من نیست با این سن و سال باجناق من بشه رئیسم و شهاب بیاد بشه صاحب همه چیز، هر جور فکر می کنم ببینم کجای کار اشتباه بوده نمیفهمم، ادیبی میگه بجای روضه خوندن و اشک تمساح ریختن هیچ وقت به چراش فکر کردی؟ چون منو یاد خودم میندازی، منی که ازش متنفرم، تو شناگر خوبی هستی بخاطر همین تو خشکی نگهت داشتم وگرنه خود منم دور میزدی فکر نکن از کارهات بی خبرم تو برای من حکم زالو هستی گذاشتم خونم رو بمکی، نه اونقدر که منو بکشه نه اونقدر که تو رو پربار بکنه، پس تا نمک کشت نکردم بخور.

کتایون یه سند میاره اما بهزاد میگه لازم نیست امیر امشب تو بازداشتگاه میمونه بعد می‌فهمن بی کس و کاره تو این خونه غریبه است، ادیبی میگه سند رو بگیر تمومش کن، تیکه انداختی تیکه انداختم، بهزاد میگه اتفاقا من بعد یه عمر جوابم رو گرفتم، این برای من و بچه ام کافیه من فهمیدم فقط یه دوماد سرخونه و خونه شاگردم، ادیبی به کتایون میگه زنگ بزن پری بیاد بره اون پسر رو در بیاره، بهزاد میخواد بره میترا بهش میگه من همه چیز رو شنیدم، بهزاد میگه دارم براش.

کتایون به ادیبی میگه با اینا خوب تا نمیکنی یه روز بهت لگد میزننا، ادیبی میگه با اون که خوب تا کردم هم لگد زدن اون که جای خود داره. بهزاد رو من خوب بلدم هر سال دنبال اینه که یه چیزی بکنه ببره.

شهاب با عصبانیت میره داخل اتاق کارمندا و میگه همه بجز خانم عزیزی بیرون، به نادیا میگه این برگه ها رو واست جدا کردم که قشنگ بخونی فقط دعا کن اونطوری که فکر می کنم نباشه ولی اگه در بیاد که این خر تو خری های حساب بخاطر بازی با اعدادی هست که از بس انجام دادی با پلیس میام در خونه ات. وسایلتو جمع کن برو، نادیا میگه من متوجه نمیشم، شهاب میگه منم متوجه نمیشم باید دونه دونه برام توضیح بدی.

مهتاب میره پیش دوستش که با شرکت قرارداد بسته بود و بهش میگه قراردادت رو فسخ کن چون شوهر من تو اون شرکت هیچ کارست، الان فسخ کنی بهتره تا اینکه بیفتی زندان بذار من روم بشه تو چشمات نگاه کنم، دوستش هم در ازای قبول دریافت ضرر و زیانش قبول می کنه.

راننده جرثقیل میره دم خونه آرش و بهش میگه دو روز بیشتر وقت نداری، آرش میگه من شرایطم فرق کرده دو روز بیشتر مهلت میخوام اما اون قبول نمیکنه. آرش میگه نمیدم میخوای چیکار کنی؟ اونم میگه وقتی تو میتونی بزنی بکشی در بری منم میتونم، زندگیت رو نابود میکنم.

نادیا واسه بهزاد تعریف میکنه که شهاب امروز چیکار کرده باهاش، بهزاد میگه تو که گفتی هر کاری کنی نمیفهمه، نادیا میگه تو نگران اینی که لو نری؟ نترس تو لو نمیری من همه حساب ها رو زدم به اسم آرش. بهزاد میگه من دارم تو رو میگم که گفتی جوری میچینی کسی نفهمه، نادیا میگه من گفتم زمان میبره تا بفهمه، ولی حتما الان یکی یه چیزی گفته که این گیر داده به من، بهزاد میگه پسره کیو داره جز پریسا اونم که حالیش نیست. تو خودتو دست کم گرفتی اگه کار تو باگ داشت اینجا نبودی که، نادیا میگه آره روز اول این چیزها رو گفتی من خام شدم و الان اینجام. من چک و سفته دارم دستشون اگه اخراجم کنن برام بد میشه، بهزاد میگه من چک و سفته هاتو پس می گیرم، این پسره رفتنیه، ما برمی‌گردیم تو هم برمی گردی، بعد از نادیا میخواد براش چای بیاره، نادیا میره چای بیاره، گوشیش زنگ میخوره، بهزاد میگه شمارش آشناست اما اسم نداره، نادیا میره یه جا که بهزاد نشنوه چی میگه، گوشی رو جواب میده و میگه من بعدا بهت زنگ میزنم خودم یکار کردم بفهمن وگرنه اینا عمرا می فهمیدن. بهزاد مشکوک میشه، اما جیزی نمیگه، برای آرش هم پیغام میفرسته که نمیشه از شرکت پول برداشت کرد الان گیر دادن به نادیا.

آرش میره سراغ سندهای و طلاهایی که داشت وقتی مهتاب میرسه سریع همه چیز رو میذاره سرجاش تا متوجه نشه.

ادیبی به وکیلش میگه تو وصیت نامه نوشتم قانونا ۳۰ درصد میرسه به شهاب بقیه هم بین مهتاب و میترا تقسیم میشه، یه بخشی هم برای کتایون. تا وقتی رسمی نشده نمیخوام کسی تو جریان قرار بگیره حتی پریسا، کتایون میگه برای پریسا و امیر هم چیزی گذاشتی؟ ادیبی میگه تو وصیت نامه قید شده، شهاب که اونجا بود از متن وصیت نامه با خبر میشه. وکیل میگه یک هفته بیشتر وقت نمیبره تا وصیت نامه رسمی بشه. بعد از شهاب و کتایون میخواد که زیر برگه رو امضا کنن.

شهاب تو شرکت به پریسا میگه چرا هرجوری می چینم یهو یه چیزی میخوره وسط حساب کتاب ها بهم میخوره، پریسا میگه خودتو جمع کن تا بریم. شهاب میگه خیلی مونده تا تعطیلی، پریسا میگه فکر کن امروز من رئیسم.

آرش میره سراغ راننده جرثقیل و چندتا شمش طلا بهش میده و میگه دیگه نبینمت.

کتایون میبینه میترا موقع بردن داروهای ادیبی یه چند قطره داروی دیگه هم یواشکی داخل شربت قرص جوشان میریزه، ادیبی تو استخر بود، میترا داروها رو میذاره لب استخر و میره داخل، کتایون به میترا میگه کجا بودی؟ میترا میگه داروهای بابا رو دادم، بعد میگه کی بهش میگی که شهاب شرکت رو میزنه زمین تمام شرکت هایی که باهامون قرارداد داشتن کنسل کردن، کتایون میگه کی گفته؟ بگم اعصابش بریزه بهم، میترا میگه اگه تو نگی من میگم بقیه کم بودن این پسره هم اضافه شد، کتایون میگه خفه نشی میزنم تو سرت ، میترا میگه فقط مونده تو بزنی همه زدن تو هم بزن ، از چی میترسی من که شدم دکتر شخصی اش تو هم شدی کلفت بی جیر و مواجب، بدبختی هاش مال ماست خوشیش مال بقیه، من دارم خرجمو با ژل زدن تو فک این و اون در میارم تو هم که دلت خوشه به این پول تو جیبی، اگه یه بچه قراره یه شبه بشه همه کاره کل خونواده چرا من نشم، کاش زودتر بمیره تکلیف همه چیز معلوم بشه، کتایون میگه فکر نکن یه گوشه وایستادم نگاه می‌کنم حواسم بهت هست درسته دکتری ولی منم قبل از اینکه اسماعیل شوهرم بشه پرستار زنش بودم، پس سر خود مسکن هاشو سنگین تر نکن، میترا میگه اگه من دکترم پس بلدم چطور کارمو انحام بدم مهم اینه تو چرا به دخترت شک کردی، بَده میخوام کمتر ضجر بکشه، کتایون میگه اگه اسماعیل با پای خودش هم بمیره مهتاب با پلیس میاد همه چیز رو بندازه گردن ما، پس حواست باشه بهونه دستش ندی.

بهزاد میره سراغ راننده جرثقیله بهش میگه پولا رو گرفتی؟ راننده میزنه زیرش و میگه من از کی پول گرفتم و کلا حاشا میکنه و میگه هیچی یادم نمیاد. بهزاد عصبانی میشه میگه من خودم بچه این خراب شده ام کاری میکنم که رازهای بچگیت رو هم یادت بیاد، راننده مجبور میشه بگه که شمش گرفتم بردم پیش زنم همه رو ازم گرفت الان هیچی پیشم نیست، بهزاد باور نمیکنه و میگه دارم برات.

پریسا شهاب رو میرسونه و بهش میگه نری خونه فکر و خیال کنی، فردا با هم واسه قراردادها یه فکری می‌کنیم من پیشتم، خداحافظی میکنه و میره، شهاب میره سمت خونه یهو یه ماشین با سرعت میاد سمتش شهاب هم خودشو میندازه روی ماشین خودش که اون بغل پارک بود و میفته پایین، راننده که میبینه شهاب افتاده زمین دنده عقب میگیره و …

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا