هنریویدئو

خلاصه داستان سریال شغال قسمت ششم+ دانلود سریال شغال قسمت ۶

خلاصه ای از قسمت ششم سریال شغال را به همراه لینک دانلود در این مطلب از پایگاه خبری صفحه فردا را  آورده ایم که خواهید خواند.

اولین قسمت سریال نمایش خانگی «شغال» به  کارگردانی بهرنگ توفیقی و تهیه‌کنندگی علی طلوعی از روز جمعه ۱۰ مردادماه به صورت مشترک از پلتفرم نمایش خانگی فیلمیو و زینما منتشر شده است و پخش آن به صورت هفتگی در این پلتفرم ادامه می‌یابد.

دانلود قسمت ششم سریال شغال

خلاصه داستان سریال شغال قسمت ۶

سیمین همچنان پیگیر پرونده نیلوفره و دنبال اینه که ببینه نیلوفر آیا خط دیگه ای داشته یا نه، تصمیم داره بعد از مراسم فوت نیلوفر به دیدن خانواده اش بره تا اونا رو برای پیگیری راضی کنه. فریبا که بعد از مرگ نیلوفر نگران بود به دیدن سیمین میاد و سیمین بهش قوت قلب میده که نگران نباشه چون فریبا چیزی از پرونده نمیدونه که کسی سراغش بیاد، اما وقتی فریبا از دفتر سیمین میاد بیرون یکی با ماشین تعقیبش می کنه.

فرهاد به کامیار میگه بره پیش سیاوش اونو از ازدواج با آوا منصرف کنه، کامیار میگه اون حرف منو نمیخونه، فرهاد میگه یه کاری کنه که بخونه چون این ازدواج سربگیره شرش دامن همشون رو می گیره، بعد میگه به سیمین هم زنگ بزنه کارش داره.

فرهاد میره ساختمون درحال ساخت رفیقش که شهرداره، میگه چی شده فرستادی دنبالم؟ بهش میگه زمین های جلوی ساختمونی که می بینی پیمانکار وسط کار زده زیرش، اگه میشه کمکم کنی دست بگیری چون این پروژه حیثیتیه، فرهاد میگه من خیلی وقته دیگه خودم کار نمیکنم، اما با توضیحات شهردار بالاخره راضی میشه.

کامیار زنگ میزنه به سیمین که ببینتش، سیمین میگه من دارم میرم خونه شکوه کارش دارم بعدش با هم قرار میذاریم. کامیار جا میخوره اما به روی خودش نمیاره، به فرهاد زنگ میزنه که سیمین داره میره خونه آوا، فرهاد سریع زنگ میزنه به سیمین و میخواد منصرفش کنه و میگه که به نظر من این ازدواج اصلا به صلاح سیاوش نیست، سیمین میگه منم نمیرم راضیش کنم حالا که نه شکوه راضیه نه ما سیاوش نمیتونه سرخود کاری کنه. فرهاد زنگ میزنه به شکوه اما شکوه جواب نمیده بعد به آوا زنگ میزنه اونم رد تماس میکنه، فرهاد به آوا پیام میده که لطفا جواب بده سیمین داره میاد خونتون اما جیزی از جریان نمیدونه.

آوا زنگ میزنه به شکوه که سیمین خانم داره میاد اونجا اما چیزی نمیدونه خواهش میکنم چیزی نگو این موضوع هیچ ربطی به سیاوش نداره، بجون خودم اگه بگی خودمو خلاص میکنم، من اگه چیزی نگفتم بخاطر تو و سیاوش بوده. شکوه عصبانی میشه از حرفهای آوا.

آوا از محل کارش میاد بیرون و با آزاد میرن سمت استودیو سیاوش واقع در جردن.

دانیال روی دست گچ گرفته سیاوش یادگاری مینویسه و بعد آهنگی که دانیال براش ساخته رو به یلدا میده بخونه اما با تیکه ای که دانیال میندازه ناراحت میشه و میگه بده آوا بخونه نظر بده.

فرهاد میخواد از پیش دوست شهردارش بره همون لحظه نیکتاج میرسه و با دیدن فرهاد میگه که کاش مهر فسخ قرارداد رفقای ما خشک بشه بعد جایگزین میوردی، شهردار میگه بد کاری کردم گذاشتم با خیال راحت به پروژه هاتون برسید؟ نیکتاج میگه شوخ طبعی شما کار دستتون میده، شهردار میگه موقع بازنشستگیمه خواستم کمتر حرص بخورم. نیکتاج میگه من اومدم دوستانه حلش کنم، شهردار میگه چه بازنشست بشم چه بازخرید محاله بذارم یه قرون از بیت المال تو جیب تو و رفقات بره، حالا هم شرّت رو گم کن کار دارم، نیکتاج موقع رفتن میگه از این به بعد بیشتر همو می‌بینیم، به فرهاد هم میگه به خانم سلام برسون. با رفتن نیکتاج، فرهاد میگه مطمئنی جا زدن یا مجبورشون کردن؟

سیمین میرسه خونه شکوه، آوا هم با آزاد میره استدیو پیش سیاوش. همون موقع کامیار هم میرسه استدیو، دانیال میخواد بره شیرینی بخره کامیار رو جلو در می‌بینه و بهش میگه که آوا و پسرخاله اش مهمونای سیاوش هم داخلن. کامیار وقتی میفهمه آوا اونجاست دیگه نمیره داخل و برمیگرده.

سیمین به شکوه تعریف میکنه که خونه ای که توش بزرگ شده از خونه اونا هم کوچیکتر بوده وقتی پدرش تو تصادف می میره مادرش میمونه و یه حقوق معلمی، بعد از شکوه عذرخواهی میکنه بابت رفتار سیاوش که بچگی کرده اما میخواد بدونه که چرا شکوه نمیخواد بیاد خونشون برای کار؟ شکوه میگه دخترم گفته نمیخواد به کمرم فشار بیارم، سیمین میگه پس چرا اینو به فرهاد نگفتی اگه قضیه بیمه درست بشه چی؟ شکوه میگه نیومدن من مسئله مهمی نیست، سیمین میگه چرا من میدونم وقتی بار زندگی بیفته روی دوش یه زن تنها چقدر باید سختی بکشه، چون منو یاد مادرم میندازی، شکوه میگه بهتره برای کارهای خونه دنبال یه نفر دیگه بگردن. سیمین میگه حتما ولی من اومدم اگه مسئله ای هست با هم حلش کنیم، یه اتفاقی افتاده که رفتارت عوض شده نخواه که باور کنم بخاطر کمر دردت نمیخوای بیای خونه ما.

آزاد به سیاوش میگه چی تو خودت دیدی که اومدی سراغ ما، سیاوش میگه خونواده هامون همدیگه رو میشناسن، آزاد میگه من هنوز تو رو نمیشناسم فکر کردی بچه مایه داری چند روز دیگه هم معروف میشی، سیاوش میگه من هر کاری کردم بخاطر اینه که به آوا بگم چقدر دوستش دارم و جدی ام، اما شما یه حال تهدید تو لحنتونه، آزاد میگه این اسمش تهدید نیست، دارم از ادب حرف میزنم. سیاوش میگه میدونم شکوه خانم از کار من خوشش نیومد، من به خانواده ام گفتم قراره مادرم بره باهاشون حرف بزنه، ولی شما زیادی عصبی نیستی؟ آزاد میگه من زمانی عصبی میشم که موتورم خراب بشه، ولی وقتی پای ناموس وسط باشه و حس کنم یه جای کار داره میلنگه اونوقت عصبی که نمیشم یه جوری میشم که خدا واسه دشمنم هم نخواد، تا تهش هم میرم. چون سیاوش گفته بود اونجا سیگار نکشه سیگارش رو روشن می کنه و میره داخل حیاط.

یلدا به دانیال زنگ میزنه که چرا دیر کردی، دانیال میگه مگه کامیار اونجا نیست، یلدا تعجب میکنه چون کامیار داخل نیومده بود، آوا با شنیدن اسم کامیار حالش بد میشه میفته زمین. سیاوش براش آب قند میاره.

شکوه به بهونه غذا و چای میره آشپزخونه، سیمین که میبینه شکوه میلی به صحبت کردن نداره بلند میشه بره و بهش میگه من فکر کردم میام اینجا با هم حرف میزنیم اگه موضوعی هست با هم حلش می کنیم، شکوه میگه مسئله ای نیست که بخواد حل بشه، سیمین میگه اشتباه نکن من خودمم علیرغم اینکه فهمیدم سیاوش آوا رو دوست داره موافق این ازدواج نیستم من همونطور که بخاطر کار سیاوش اومدم عذرخواهی کنم میدونم که بچه ای که تربیت کردم اونقدر سلامت و باوجود هست که بتونه هر دختری رو خوشبخت کنه، شکوه میگه حتما همینطوره، اما من بهش گفتم که ما مثل هم نیستیم، سیمین میگه چرا همون اولش نگفتی بهش، شکوه میگه من اگه قبل از اینکه آقا سیاوش با دسته گل بیاد می فهمیدم میگفتم که ما از یک گِل نیستیم، سیمین با ناراحتی میخواد بره اما قبلش میگه آره ما از یه گل نیستیم اما فکر نمیکردم اینهمه سال که همدیگه رو می‌شناختیم لابد زبون هم رو هم می‌فهمیم که البته اشتباه میکردم، من بی‌خبر اومدم اینجا اما مهمونت بودم تو حرمت مهمونت رو نگه نداشتی، شکوه صداش میکنه که من خیلی خوب حرمت مهمون سرم میشه تا الانم کسی اینطوری از خونه من بیرون نرفته حرفم متلک نیست دردم بیشتر از ایناست که بخواد با ۴ تا متلک آروم بشه، حالم بده، بده چون زورم به دل دخترم نمیرسه من اولین بارِ تو زندگیم که نمیتونم بهش بگم نه! شما اگه با این وصلت مخالفی جلو پسرت رو بگیر اگه سیاوش دست از سر آوا برداره من تا لحظه ایکه زنده ام به دخترم اجازه نمیدم اسمشو به زبون بیاره.

دانیال میرسه میگه دو دقیقه نبودم چی شده داداشت کجاست، سیاوش که بی‌خبر بود میگه مطمئنی خودش بود، آزاد میاد داخل میگه چی شده؟ آوا میگه ضعف کردم، سیاوش میگه آوا جان میخوای به صورتت آب بزنی؟ آزاد یه نگاه عصبی به سیاوش میکنه که سیاوش از ترسش از اتاق میره بیرون و به کامیار زنگ میزنه که دانیال گفت اومدی استدیو، کامیار میگه آره اما بابا زنگ زد سریع برگشتم. سیاوش میگه میومدی آوا رو هم میدیدی، کامیار میگه اتفاقا مامانت هم رفته خونشون. بعد با کامیار یه قرار دیگه میذاره، آزاد به سیاوش میگه ما هنوز حرفهامون تموم نشده، سیاوش میگه مادرم رفته با شکوه خانم حرف بزنه اگه اشکال نداره بمونه واسه بعد. آوا صورتش رو میشوره میاد بیرون به آزاد میگه بریم؟ آزاد میگه صورتت چی شده؟ سیاوش میگه واسه همون ماجرای دزدیه، آزاد عصبانی میگه از شما پرسیدم آقا؟ بعد به آوا میگه جمع کنه برن. آزاد موقع رفتن به سیاوش میگه من دستم از خاله ام سنگین تره ها، سیاوش میره تو فکر.

کامیار میره کافه تارا، منتظر سیاوش، تارا میاد پیشش کامیار میگه نمیخوام سیاوش مارو با هم ببینه، چون میره به فرهاد میگه اونم میگه چرا اول به اون نگفتم، تارا میگه نمیدونم چرا با دیونه بازی های تو دارم کنار میام، فرهاد زنگ میزنه که چی شد بالاخره؟ کامیار میگه دختره اونجا بود مجبور شدم جای دیگه باهاش قرار بذارم، بنظرت دختره نقشه ای نداره؟ پسرخاله اش رو هم برده بود اونجا یکم عجیبه، فرهاد میگه لعنت به تو که من باید یه کاری کنم این بچه از عشقش بگذره، لعنت به من.

عبدی میره دم بیمارستان، ضیا و مارال رو میبینه میگه برسونمتون اما مارال قبول نمیکنه و میگه خودمون ماشین گرفتیم، ضیا میره داخل ماشین، مارال به عبدی میگه تو حرف حساب حالیت نمیشه، دور برادر منو خط میکشی، من تو بیابون هم گیر کنم به تو بله نمیدم، عبدی میگه میدی، لازم باشه دورت رو بیابون میکنم تا ببینی عبدی حرفش حرفه، مارال میگه من واسه تو لقمه بزرگی ام تو گلوت گیر میکنم، عبدی میگه من اونقدرها صبور نیستم خوشم نمیاد چیزی که مال منه بیفته دست کسی دیگه پس اگه میخوای دلت قرص بشه و خش به داداشت نیفته سر عقل بیا.

موقع برگشت آزاد اونقدر تند میره که آوا چند بار بهش میگه یواشتر بره چون می‌ترسه، آزاد یه جا نگه میداره و می پرسه چیو دارید از من مخفی می کنید؟ آوا میگه چیزی نشده، کیفمو زدن، تو مشکلت با سیاوش چیه؟ سیاوش اونطور که فکر میکنی نیست، آزاد میگه من اگه حرفی میزنم واسه خوشبختی توعه، بگو به ارواح خاک بابام چیزی نشده، آوا میگه تو مگه خوشبختی منو نمیخوای مگه دوستم نداری پس کمک کن ما بهم برسیم من عاشق سیاوشم، بجون آوا این تنها چیزیه که ازت میخوام.

فرهاد میره دکتر و از حال و روزش میگه که یکماهه درگیرش شده، دکتر میگه یه سری از بافت های مغزت آسیب دیده و باعث میشه اکسیژن به حد کافی به بقیه قسمت ها نرسه، باید کمتر عصبی بشی، اگه کنترل نشه ممکنه موجب سکته مغزی بشه ، حافظه ات کم بشه و …

سیاوش میرسه کافه، کامیار ازش می‌پرسه واقعا میخوای با دختر شکوه خانم ازدواج کنی؟ سیاوش میگه آره مشکل چیه؟ کامیار میگه نمیخوام کاسه داغتر از آش بشم اما سیمین خانم حق داره، سیاوش میگه اونموقع که فهمیدی پدرت با مادر من ازدواج کرده چه حالی شدی؟ کامیار میگه صادقانه بگم اولش حال نمیکردم اما بعدش که شناختم حل شد، سیاوش میگه بحث منم همینه اینا آوا رو نمیشناسن اگه میشناختن قبل من پا پیش میذاشتن، تو هم خیلی خودت رو اذیت نکن به اونا هم بگو من تصمیمم رو گرفتم منصرف نمیشم، کامیار میگه باشه پس هرکاری خواستی بکن من پشتتم، کامیار میبینه تارا سر یه میز نشسته با چند تا پسر داره می خنده، بلند میشه میره سمتشون با داد به تارا میگه بره تو اتاقش، سیاوش از دور میبینه، کامیار به پسرها میگه شما زیاد میایید اینجا بعد باهاشون درگیر میشه که سیاوش هم میاد کمکش، با هم یه حال اساسی بهشون میدن و آخرش بهم چشمک میزنن.

عطا داشت از گلخونه برای فالوراش درباره گلدونهاش لایو می‌گرفت که مارال میرسه، عطا میگه آزاد نیست، مارال میگه با خودت کار دارم، فکر کنم داستان زدن ضیا زیر سر عبدی باشه، امروز اومد دم بیمارستان تهدیدم کرد که بهش جواب بله ندم یه بلایی سر ضیا میاره به آزاد میگی؟ عطا میگه شما دیگه کاریت نباشه برو خونه بقیه اش رو بسپر به من. با رفتن مارال عطا چاقوش رو برمی‌داره و …

خلاصه داستان سریال شغال قسمت اول تا آخر + تیزر سریال

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا