هنریویدئو

خلاصه داستان سریال از یاد رفته قسمت ۸ + دانلود سریال از یاد رفته قسمت هشتم

خلاصه ای از قسمت ۸ سریال از یاد رفته را به همراه لینک دانلود در این مطلب از پایگاه خبری صفحه فردا را  آورده ایم که خواهید خواند.

هشتمین قسمت سریال «از یاد رفته» به کارگردانی برزو نیک نژاد و تهیه‌کنندگی مجتبی وحیدی روز دوشنبه ساعت ۲۰  به صورت اختصاصی از پلتفرم نمایش خانگی فیلم نت منتشر می‌شود و پخش آن به صورت هفتگی در این پلتفرم ادامه می‌یابد.

دانلود قسمت ۸ سریال از یاد رفته

خلاصه داستان سریال از یاد رفته قسمت هشتم

بهزاد و آرش درباره اجاره دادن ساختمون نیمه کاره و ۶ تا کامیون بحث می کردن تا پول بیشتری بگیرن در آخر هم با توافق هر سه نفر از هم جدا میشن.

شهاب سر قبر پدرش با ادیبی صحبت می کنه و از بدبختی های دوران بچگیش میگه و اینکه تو بچگی سر هر قبر خاک گرفته ای که میدید می‌شست و از بی کسی هاش میگفته و گریه می کرده چون بابابزرگش قبر پدرش رو ازش قایم کرده بود. شهاب میشینه و به پدرش میگه شرمنده که دیر اومدم بعد از تو بابابزرگ دور ما رو هم خط کشید، از همه چیز هم محروممون کرد. شهاب به ادیبی میگه قرارمون این بود من واسه تو کار کنم تو هم جوابمون رو بدی، اما ندادی، منم اون چیزهایی که نمی خواستی بفهمم رو فهمیدم، واسه همین رفتم تا چشمم به چشم کسی که بابام رو برد بالای دار نیفته، ادیبی پایین قبر رو نشون میده که رزرو کرده بود میگه جای من اینجاست، اگه برگشتم برای مازیار بود که خیالش راحت باشه از بچه اش، شاید آدم خوبی نبودم ولی اومدم که جبران کنم. شهاب میگه چیو میخوای جبران کنی؟ میدونی یه بچه کتک بخوره باباش پشتش در نیاد یعنی چی؟ تو محل واست صدقه جمع کنن یعنی چی؟ نمیدونی و نمیتونی جبران کنی، اونموقع هم که باهات دست دادم نمیدونستم خون بابام گردنته. ادیبی میگه گذاشتی رفتی فرصت ندادی، شهاب میگه دیگه لازم نیست بگی من اومدم اینجا تو صورتت نگاه کنم بهت بگم ازت متنفرم دیگه هم نمی بخشمت، شهاب میره و میترا میاد تا ادیبی رو ببره.

شهاب میره پاتوقشون به اسم کلیمانجارو، پریسا اونجا بود، شهاب میگه دیگه اینجا رو مال خودت کردی، رفتم پیش ادیبی حرفامو باهاش زدم، پریسا میگه خوشحالم برات، شهاب میگه میخوام باهات حرف بزنم، پریسا میگه من باهات حرفی ندارم و میخواد که بره هر چی شهاب صداش می کنه صبر نمی کنه و شهاب با موتور دنبالش میره و جلوش رو می گیره و میگه به مامانم گفتی یه توضیح و یه عذرخواهی بهت بدهکارم توضیح رو که اون روز بهت دادم، لااقل عذرخواهی رو قبول کن، پریسا میگه نمیتونم قبول کنم. شهاب میگه من یه ماه پیش که اون جریان رو فهمیدم گفتم که از من بدبختتر کسی نیست بعدش فهمیدم بدبختی من یعنی تو نباشی، من از پرورشگاه که اومدم گفتم اگه هر اتفاقی برام بیفته پای خونوادم و کسی که برام مهمه میمونم، الانم تو خونواده منی واسم مهمی، اما پریسا اهمیت نمیده و میره.

بهزاد میره سراغ راننده جرثقیلی که شب تصادف اون اطراف بوده و پیداش میکنه، ظاهرا نقشه ای داره.

شهاب میره سراغ رفیقش که قبلا بهش کار داده بود ازش میخواد دوباره بهش کار بده اونم میگه اگه دستش رو تو حنا نمیذاره وسط کار ول نمیکنه بره تو همین سینمای قدیمی مشغول به کار بازسازی اونجا بشه.

شهاب میره دنبال پریسا که باهاش آشتی کرده و میخواد که برن بیرون، پریسا با اینکه کار داشت و حوصله نداشت اما با خواهش شهاب مجبور میشه بره، شهاب پریسا رو به سینما قدیمی که قراره بازسازیش کنه میبره و میگه قراره اینجا فیلم ببینیم، بعد چیپس و نوشابه برمی‌داره و براش کارتون مورد علاقه اش رو میذاره ببینن.

آرش از شرکت میاد بیرون میبینه زیر برف پاک کن ماشینش یه برگه نوشته شده که فکر کردی میتونی بزنی بکُشی در بری قاتل؟ کاغذ رو مچاله میکنه میندازه دور، یه نفر هم یواشکی تو ماشین دیگه ای تمام این صحنه رو داشته می‌دیده.

شهاب حلقه ای رو که برای پریسا خریده بود رو نشون میده میگه اینو خریده بودم روز خواستگاری بهت بدم که بهَم خورد، پریسا میگه بهم زدی، شهاب میگه ترسیده بودم من زندگی مادرم رو دیده بودم، من اون لحظه از همه متنفر بودم حتی تو، اما بعد دیدم تو از قد آرزوهام هم بالاتری، پریسا میگه حالا میخوای چیکارش کنی؟ شهاب به شوخی میگه میذارم هر وقت گرون شد می فروشمش.

آرش میره خونه و از ماشین که پیاده میشه یکی میزنه و هلش میده به ماشین که بالاخره گیرت اوردم، فرار کن دیگه قاتل، آرش میگه نمی فهمم راجع به چی حرف میزنی. یارو میگه یعنی منو ندیدی سر صحنه تصادف؟ زدی به یه موتوری و در رفتی. آرش میگه اون دو نفر از بیمارستان مرخص شدن الانم سالمن، برای من این بازی ها رو در نیار. یارو میگه اونا دنبال کسی هستن که زده به تازه عروس و دوماد و در رفته من میتونستم بهشون بگم اما گفتم اول بیام سراغ خودت، هفت روز بهت وقت میدم، شاید راضیم کردی. آرش میگه نه برو بهشون بگو. اما بعد پشیمون میشه و میگه چی میخوای، یارو میگه راضیم کن هفت روز وقت داری و میره.

آرش جریان رو به بهزاد میگه، بهزاد اعلامیه ترحیم اون دو نفر رو به آرش نشون میده و میگه من دیدم کسی نمیتونه پیدات کنه بهت نگفتم، فوقش بهت میگفتم چیکار میخواستی بکنی. آرش میگه اگه یارو بفهمه چیکار کنم؟ بهزاد میگه مجبوری یه پولی جور کنی بدی بهش دهنش بسته بشه.

شهاب میره دم کارگاه، نوشین میگه برگشتی؟ شهاب میگه امروز رفتم سر خاک بابا کلی باهاش حرف زدم، خیلی خسته ام تو این مدت خیلی چیزها فهمیدم که کاش نمی فهمیدم، حق با تو بود، دیگه نمی خوام ادیبی رو ببینم. نوشین میگه دختره چی؟ شهاب میگه اونو باید بهم وقت بدی، من دوستش دارم. نوشین میگه هرکاری میکنی بکن فقط کشش نده. نوشین ساکش رو برمی‌داره تا با شهاب برگردن خونه.

بهزاد میره پیش میترا و بهش میگه تو نگران نیستی با این وضعیت که آرش شده مدیرعامل، نگران آرش و مهتاب نیستی؟ من فکر می کنم اینا دارن یه کاری می کنن تو و مادرت رو دور بزنن، چند بار جلوی خودت صحبت خواهر ناتنی رو کردن، مطمئن باش اینا فرمون دستشون باشه شما رو میذارن کنار، میترا میگه تو الان نگران مایی؟ بهزاد میگه صادقانه بگم من نگران خودمم، ولی تو هم وانمود نکن که عین خیالت نیست، میترا میگه من الان بیشتر نگران اینم که تو چرا نگران مایی. بهزاد میگه برای اینکه من میدونم آرش و مهتاب دارن می‌چینند که شما رو دور بزنن، خصوصا با مریضی پدرت که حتما مهتاب هم میدونه، میترا میگه چی به تو میرسه؟ چرا جوش منو میخوری؟ بهزاد میگه من نمیخوام اونا ببرن، میخوام کمکتون کنم، میتونیم ما هم یه تیم بشیم، میتونی رو کمک من حساب کنی.

نوشین میره سر خاک مازیار و کلی گریه می کنه.

پریسا میاد سینما و میبینه شهاب خوابش برده میخواد ازش عکس بگیره شهاب بیدار میشه و میگه دیشب تا صبح داشتم نوشین رو میدم، پریسا میگه چشمت روشن. پریسا هم تو این مدت دیگه شرکت نمیره ، شهاب بهش میگه میخوای با هم کار کنیم؟

ادیبی بدون اطلاع با راننده شرکت میره بیرون، میترا تعجب میکنه که چرا بهش چیزی نگفته.

آرش همه کارمندها رو مرخص میکنه یهو می بینه که راننده جرثقیل اومده شرکت آرش به نگهبان میگه راهنماییش کنه اتاقش. بهش میگه مگه نگفتی ۷ روز وقت دادی؟ قیمتت چقدره بگو و سر ۷ روز بیا پولت رو بگیر. راننده میگه اون مال دیشب بود الان شده ۶ روز، به قیمت من کار نداشته باش ببین آبروت چقدر می ارزه، تو چقدر میدی؟ آرش میگه ۱ میلیارد، اما وقتی میبینه راضی نمیشه میگه دیه اشون میدم، راننده میگه اونا طایفه ای کینه ای هستن ولت نمیکنن، بعد میگه ۵ میلیارد می گیرم، آرش تازه میفهمه اسم راننده حامده، بهش میگه ندارم داشته باشمم نمیتونم بهت بدم، اما حامد میگه من ۶ روز دیگه میام ۵ میلیارد رو ازت میگیرم، بعد یکی از شیشه های شرکت رو میشکونه و میره.

ادیبی میاد سینمایی که شهاب توش کار میکنه، صداش میزنه که کجا خودتو گم و گور کردی، تو دست دادی پیمان بستی زدی زیر قولت پس مرد نیستی، تو هیچی از گذشته نمیدونی مادرت یه چیزهایی میدونه که تو خبر نداری، مادری که کینه داره و تو رو هم کینه ای کرده. تو فقط بفکر خودتی. هنوز آویزون بچگیت هستی و به این فکر میکنی چجوری جبرانش کنی، فکر نمیکنی بچگی منم پر از درد و رنجه، رد نشدی نفرت و کینه نذاشت حرمت آدمها رو ببینی، حرفی نیست راه خودتو برو، دارن چوب حراج میزنن به مال من، دیگه برام مهم نیست می خوام تخس کنم بین تو و بقیه، سهمت رو میخوای یا نه؟ اگر میخوای بسم الله. ادیبی میخواد بره، شهاب …

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا