هنریویدئو

خلاصه داستان سریال از یاد رفته قسمت ۷ + دانلود سریال از یاد رفته قسمت هفتم

خلاصه ای از قسمت ۷ سریال از یاد رفته را به همراه لینک دانلود در این مطلب از پایگاه خبری صفحه فردا را  آورده ایم که خواهید خواند.

هفتمین قسمت سریال «از یاد رفته» به کارگردانی برزو نیک نژاد و تهیه‌کنندگی مجتبی وحیدی روز دوشنبه ساعت ۲۰  به صورت اختصاصی از پلتفرم نمایش خانگی فیلم نت منتشر می‌شود و پخش آن به صورت هفتگی در این پلتفرم ادامه می‌یابد.

دانلود قسمت ۷ سریال از یاد رفته

خلاصه داستان سریال از یاد رفته قسمت هفتم

ادیبی در حال تماشای راز بقا بود که آرش میاد دیدنش و میگه قدیما پدر دختری یه حرمتی داشت یه اجازه ای می گرفتن، هر چند که ما به بریدن و دوختن شما عادت داریم ولی دلخوریم رو نتونستم قایم کنم، ادیبی میگه تو چی هستی آرش؟ یعنی به می شناسنت؟ آرش میگه آرش امین پور، ادیبی میگه نه، تو داماد اسماعیل ادیبی هستی، اگه اسم و فامیلت اعتبار داره به اعتبار منه، نوه من اومده خواستگاری دخترت، تو به نوه ادیبی نمیتونی بگی نه، بخاطر همین، هم می بُرم، هم میدوزم، هم تنت میکنم، چون اگه به خودت باشه میشی همون آدمی که از قبل بودی، بهر حال مثل بچه آدم میری میشینی همونجا لام تا کام هم حرف نمیزنی تا جواب پریسا، حواست به مهتاب هم باشه، ته این وصلت به نفع همتونه. با رفتن آرش از اتاق ادیبی به کتایون میگه سند خونه درروس رو بیار. کتایون کمی گرفته بود، ادیبی میپرسه چرا دمقی؟ کتایون میگه دلم میخواست اول عروسی دخترمون رو ببینیم بعد نوه امون رو. ادیبی میگه این فقط یه خواستگاریه میترا اراده کنه بیشتر نذارم براش کمتر هم نمیذارم، وقتش که شد دست کن تو گاوصندوق هر سندی رو که دوست داشتی بردار میندازم پشت قباله میترا. کتایون میگه پس پری اومد سند کلینیک رو بنداز قباله میترا همون کافیه بقیه اش پیشکش، ادیبی میگه اونم به چشم.
میترا مشغول چیدن میوه ها تو ظرف بود، پریسا میگه تو یچیزت هست، اما میترا میگه چیزیم نیست اگه هم باشه امروز بهت نمیگم امروز تو باید حرف بزنی و بله بگی. پریسا میگه حالا کی گفته من قراره بله بگم؟ میترا میگه تو اگه نمیخواستی بله بگی استرس نمیگرفتی که چرا دیر کرده. پریسا میگه دیر که نکرده اما زنگ هم میزنم جواب نمیده، حتما تو راهه.
پریسا دوباره زنگ میزنه اما شهاب رد تماس میکنه و پیغام صوتی میده که من نمیتونم بیام اونجا و معذرت میخوام ما واقعا نمیتونیم کنار هم باشیم، خداحافظ.
شهاب کوله اش رو برمی‌داره و با موتور میزنه به جاده.
میترا ادیبی رو میبره سر خاک مازیار، ادیبی با مازیار حرف میزنه که من سعی ام رو کردم خواستم نگهش دارم، نشد، نمیدونم چرا هر کی رو دوست دارم از دست میدم.
پریسا میره تو پاتوق شهاب اما پیداش نمیکنه براش به گوشی شهاب پیغام صوتی ضبط میکنه که میدونم گوشیت خاموشه من اومدم کلیمانجارو، راست میگفتی اینجا تنهایی خیلی دلگیره، دیدی شوخی شوخی جدی شد تو این شوخی رو جدی کردی، الان دو هفته است که نیستی من دلم … اما دیگه حرفش رو ادامه نمیده و پیام رو هم پاک می کنه.
نوشین شهاب رو پیدا میکنه میره پیشش، بهش میگه کل شهر رو باید بگردم تا بفهمم کجایی؟ شهاب میگه از خودت یاد گرفتم. نوشین میگه مثل بچگیاتی یه ذره هم فرق نکردی اونموقع هم قهر میکردی میرفتی تو کمد قایم می شدی، شهاب میگه میرفتم تا دلت برام تنگ بشه نازم رو بکشی، فکر نمیکردم بیای، فکر میکردم مثل اونموقع ها میخوای حواسم پرت بشه نفهمم کی هستم از کجا اومدم، نوشین میگه تو این چند وقته من همه چیز رو بهت گفتم. شهاب میگه اونموقع که باید میگفتی نگفتی، نوشین میگه برای چی باید میگفتم کم بدبختی و آوارگی کشیدیم، الان فهمیدی، فرقش چیه؟ شهاب میگه فرقش پریساست، اگه بهم گفته بودی از روز اول نمی‌رفتم سراغشون تا دلم پیش پریسا گیر کنه، نوشین میگه بمن دروغ نگو از روز اول دلت پیش پریسا بود من بچه ام رو نشناسم به درد جرز لای دیوار میخورم، عین خودم دلت بِره خری. بخاطر همین گذاشتم بوقتش بهت بگم ادیبی چیکار کرده، شهاب میگه یه طرف این کثافت کاری ها ادیبی بوده سهم خودت رو چرا نگفتی؟
نوشین میگه باشه میگم بهت، بعد شروع میکنه به تعریف که؛ بچه بودم ۱۸، ۱۹ ساله و بی عقل، جوون و خر، بابات از لج ادیبی و من به هوای بابات گرفتار مواد شدیم دو سه ماه بعد که فهمیدیم تو قراره بدنیا بیای گفتیم یواش یواش میذاریم کنار که تازه فهمیدم چجوری و چرا.
بهزاد میره به ادیبی راپرت میده که شهاب تو حسابها کم اورده، ادیبی میگه شهاب که همش یه ماه هم مدیر نبوده، بهزاد میگه ناترازی های شرکت دقیقا مال وقتیه که ما رو گذاشتید کنار، ادیبی میگه شما باید حواستون میشد، بهزاد میگه ما حواسمون بود اما ایشون نیومده ما رو اخراج کرد، من که کاره ای نبودم بهم بر نخورد اما طفلک آرش بهش برخورد، ادیبی میگه الان دو هفته است شهاب نیست چرا باید شرکت اینطوری باشه، بهزاد میگه شما بگو یه هفته، اگه مدیرعامل نباشه حسابداری و مسئول مالی دستشون بسته است نمیتونن پول جابجا کنن پروژه ها تعطیل میشه کلا می خوام بگم شرکت بدون مدیرعامل نمیشه.
نوشین میگه دیگه این حرفها چه فایده داره، منم مقصر بودم اما اندازه خودم، بابابزرگ و داییت خیلی بیشتر، اگه تا الان چیزی بهت نگفتم میترسیدم ولم کنی بری، دیگه طاقت تنهایی و دوری تو رو نداشتم اون همه سال زندان بس بود منم کم بدبختی نکشیدم این همه خفت و خاری واسه خریت بچگی خیلیه، نوشین سوار ماشین میشه و میره.

دوست شهاب بهش میگه بهت حسودیم شد، مادر داشتن خیلی خوبه یاد اونروزی که اومد از پرورشگاه برداشتت برد افتادم، شهاب میگه تو بهش گفتی اینجام؟ رفیقش میگه نتونستم به مادرت دروغ بگم شرمندتم.

بهزاد به ادیبی میگه شما منو برای مدیرعاملی قابل نمیدونید اما من هرجا کاری باشه لب تر کنید انجام میدم، ادیبی میگه تو که بلد چرخوندنی باید بدونی شرکت دو ماه هم مدیرعامل نداشته باشه بهم نمیریزه، شهاب برمی گرده به همه برسون ادیبی گفت ادامه بدن.

بهزاد اولش میگه چشم اما بعدش میگه من تحت فشار هیئت مدیره اومدم من پیشنهاد می کنم شما برگردید با تجربه ای که دارید بحران رو پشت سر میذاریم. ادیبی میگه نمیدونستم اینقدر دلسوزی، شرکت رو سرپا نگهدار تا بهت بگم. بهزاد موقع رفتن متوجه میشه که میترا از پنجره داره میبینه برمیگرده بهش لبخند میزنه و میره.

پریسا میره سراغ دوستای شهاب سر ساختمون، بهش یه شماره تماس میدن.

ادیبی سرزده میره شرکت، بهزاد هم به آرش خبر میده خودش رو برسونه، ادیبی به بهزاد دستور میده تا یه ساعت دیگه همه اعضای هئیت مدیره و مدیرای ارشد تو اتاق کنفرانس باشن. آرش هم میاد ادیبی ازش میخواد پریسا رو صدا کنه بیاد اما آرش میگه پریسا حالش خوب نبود نیومده. با رفتن آرش و بهزاد از اتاق، ادیبی با مجسمه خودش صحبت می‌کنه که تو زندگیت چیکار کردی گند زدی برات متاسفم و بعد مجسمه رو میندازه زمین.

پریسا میره کارگاه کفش، نوشین مشغول کار بود، متوجه حضور پریسا میشه.

ادیبی تو اتاق کنفرانس میگه مهندس شهاب ادیبی برای مدتی حضور ندارند یکم حل مشکل طولانی شده تا بازگشت ایشون سرپرست شرکت آقای آرش امین پور هستند باهاش همکاری کنید تا مشکل رفع بشه، با رفتن ادیبی، آرش و بهزاد خوشحال که به هدفشون رسیدن.

نوشین برای پریسا ساندویچ و نوشابه میخره بهش میده میگه پولش حلاله بخور، پریسا میگه نصف کنیم؟ نوشین میگه می خواستم دو تا می گرفتم، پریسا میگه بهم میگید شهاب کجاست؟ نوشین میگه راست میگفت خوشگلی، من پسرم رو دندون گرفتم بردم یه جا دست شماها بهش نرسه. پریسا میگه این شماها منظور من نیستم، نوشین میگه تو هم رگ و ریشه ات از اوناست، پریسا میگه داییم هم رگ و ریشه اش از اونا بود، شهاب هم همینطور، شهاب به من یه توضیح احساسی بدهکاره، وقتی حرف خواستگاری شد خواسته من نبود آقاجون گفت، دل و زبون پسر شما منو راضی کرد بعدش یهو چی شد؟ من باید بدونم چرا، وگرنه تا آخر عمر این سوال منو میخوره، پسرتون بگه چرا بعد نگران نباشید مال خودتون. نوشین میگه دل و زبون شهاب برعکس بابابزرگت همونیه که بود، منتها اگه بخواد بیشتر توضیح بده برات گرون تموم میشه. پریسا میگه مهم نیست بذارید گرون تموم بشه، برای من مهم اینه که تو زندگیم برای اولین بار حس کردم یه نفر رو بیشتر از خودم دوست دارم، شما خودتون میدونید دوست داشتن یعنی چی دیگه؟ نوشین میگه آره میدونستم، ادیبی کاری کرد یادم بره، پریسا میگه یه دقیقه کینه ادیبی و گذشته رو بذارید کنار من واقعا ازش فقط میخوام بپرسم چرا؟ نوشین میگه من بهت توضیح بدم؟ پریسا قبول نمیکنه و میگه میخوام خودم بپرسم حق اینو ندارم؟ نوشین میگه چرا داری، آدما خیلی حق ها دارند اما بقیه دریغ می کنن ازشون، پریسا میگه شما دریغ نکن.

بهزاد پکر تو اتاقش بود، نادیا میره لیستی که خواسته بود رو داخل فلش بهش میده و بعد میگه چرا این حالی؟ نکنه توقع داشتی تو رو بذاره مدیرعامل؟ بهزاد میگه نه بابا، ما اینهمه کار کردیم که آقا فکر کنه شرکت داره برشکست میشه بیاد سر جاش اما آقا تعطیله، نادیا میگه تو که میدونستی ادیبی جونش رو نداره، الان هم همونی که میخواستی شد. بهزاد میگه میخوام برام یه کاری بکنی، مسئولیت همه چیز رو بنداز گردن آرش، قرارداد و کسری و … میتونی؟ نادیا میگه تونستنش رو که میتونم اما نمیخوای صبر کنی ببینی پسره برمیگرده یا نه؟ بهزاد میگه فرقی نمیکنه تکلیف روشن شد.

آرش میاد پیش بهزاد و بهش میگه پریشونی؟ بهزاد میگه نه آرومم حالا دیگه همه چیز افتاد دست خودت، آرش میگه نه افتاد دست خودمون، چه خوبه که هستی بهزاد.

شهاب با رفیقش مشغول بازی تخته بود که پریسا میرسه، به رفیقش میگه دلت برای اینم سوخت بهش آدرس دادی؟ رفیقش میگه به جان تو من اصلا نمیشناسمش.

شهاب میره پیش پریسا، پریسا میگه مامانت بهم آدرس داد همه چیز رو هم بهم گفت، من فقط اومدم ازت بپرسم حرفهایی که راجع به خودمون بهم زدی جدی بود؟ شوخی بود؟ دروغ بود؟ شهاب میگه هیچ کدومش شوخی و دروغ نبود، پریسا میگه چرا پس نیومدی؟ چرا رفتی؟ شهاب میگه من زندان بدنیا اومدم دو سال و اندی اون تو بودم، یه سال پیش داییم شش سال هم یتیم خونه، تو لجن دست و پا زدم، بعدش تا اومدم بفهمم خونه چیه با نوشین کف بازار مشغول کار شدم، همینکه من معتاد و عملی و ساقی نشدم دم نوشین گرم واسه اینکه یه کاری هم واسه خودم داشتم دم اون بالایی گرم ولی من نمیدونستم همه اون بدبختی هایی که کشیدم سر اسماعیل ادیبی بوده، پریسا میگه من چیکارت کردم که رفتی؟ شهاب میگه من دارم راجع به خودم و بدبختیهام حرف میزنم، اومدم اینجا تا بفهمم چی سرم اومده، پریسا میگه باشه به فرض که درست میگی گذشته ات رو آقاجون گند زد الانم تو داری لج میکنی گند میزنی به زندگیت، اومدی اینجا تا بفهمی چه بلایی سرت اومده باشه هر وقت فهمیدی بیا تا ببینی چه بلایی سر من اومده، شهابی که من می‌شناختم زیر حرفش نمیزد، فرار نمی کرد، شهاب میگه من داغون شدم من تازه فهمیدم شدم دست راست قاتل بابام، همین تو سر قضیه قرارداد که به بابات شک کردم چیکار کردی؟ بفهم منو، پریسا میگه بفهممت که داغونی، من نمیدونم اون زمون چه اتفاقایی افتاده فقط میدونم که اگه من بودم یه طرفه به قاضی نمیرفتم، به اسماعیل ادیبی گوش میدادم برو تو روش بگو ازش متنفری و نمیخوای ببینیش، بزن تخت سینه اش داد بزن بهش فحش بده اما مثل این ترسوها نیا اینجا قایم شو، شهاب میگه من قایم نشدم فقط نمیخوام نزدیک اون خونه و شرکت و ادیبی باشم، پریسا پس من چی؟ منم مجرمم؟ تو اگه دوستم داشتی دردهاتو میوردی پیش من، خودت گفتی بهم که اگه از همه دنیا بترسم از تو نمیترسم، چی شد؟ پریسا سوار ماشینش میشه و میگه آدرس قبر دایی مازیار رو برات فرستادم خونه نمی خوای بری برو اونجا آقاجون همیشه اونجاست.

پریسا میرسه خونه تو پارکینگ امیر رو میبینه بهش میگه خیلی جرات داری بعد از اون شیرین کاری که کردی اومدی اینجا، امیر میگه اومدم معذرت خواهی، اگه بگم دلم برات تنگ شده باور میکنی یا فکر می‌کنی دل ندارم، پریسا میگه من نمیگم تو دل نداری من میگم خودم حق انتخاب دارم، امیر میگه حق انتخابت که یک ماهه نیست، پریسا میگه ۲۶ روز، بعدش چون اون نیست من باید تو رو از کنسلی دربیارم؟ اون موقع که من به تو گفتم اصلا شهابی در کار نبود، تو خودت خوب یادته چرا گفتم نه.
ادیبی طبق روال با میترا میره سر خاک مازیار، شهاب میرسه اونجا و …

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا