*خانم طهموری، با تاخیر تولدتان مبارک! دوست داشتید کجا و با چه شغلی متولد می شدید؟
من دوست داشتم در دنیایی متولد شوم که جنگ در آن وجود نداشته باشد؛ چه جنگ های کوچک مثلا خانوادگی و چه جنگ های بزرگ قدرتمندان بزرگ. دوست داشتم در دنیایی متولد شوم که فقط صلح باشد و در آن دنیا بازیگر باشم.
*چرا از این همه فعالیت هنری، سراغ بازیگری رفته اید؟
من خیلی دوست دارم در رویا و جای آدم های دیگر زندگی کنم و تنها شغلی که می شود یک بار به جای دیگران زندگی را تجربه کرد، بازیگری بود.
*چه ویژگی هایی در یک نقش باعث می شود آن را بازی کنید؟
در تئاتر اگر نمایشنامه ها خارجی باشند، قدرتمند هستند. تئاترهای خوب را می گویم، چون تئاترهای بد هم داریم. فکر می کنم در تئاتر و سینما به نمایشنامه ها و فیلمنامه های خوب بیشتر پرداخته می شود و نسبت به تلویزیون اصولی تر است.
*در میان فیلم های ایرانی نقشی بوده که دوست داشته باشید شما آن را بازی می کردید؟
از بچگی عاشقی بازیگری بوده ام. از طوطیا که دوست داشتم جای طوطیا باشم و بعد در قرمز دوست داشتم جای هدیه تهرانی باشم و بعد در شهر زیبا دوست داشتم جای ترانه علیدوستی باشم و بعد هم…
*چقدر به ماندگاری فکر می کنید؟
با اینکه عاشق بازیگری هستم، اما از آن طرف همیشه دعا می کنم و می گویم خدایا! اگر قرار نیست ماندگار شوم، اصلا این اتفاق برای من نیفتد.
*خوش چهره بودن چقدر در دنیای تصویر مهم است؟
برای ورود شاید مهم باشد، ولی برای ماندن در سینما فاکتور مهمی نیست.
*شما خوش چهره هستید؟
من خیلی اعتماد به نفس بالایی راجع به چهره خودم ندارم و این متاسفانه عیب است. آدم باید با هر شکل و ظاهری خودش را دوست داشته باشد، ولی در بازیگری خیلی به اینکه خوشگل هستم یا زشت فکر نمی کنم.
*همسر شما حامد هم هنرمند و بازیگر است. چقدر از زمانی که در خانه هستید را به غیبت کردن پشت دیگر هنرمندان می گذرانید؟
غیبت کردن لذت بخش ترین کار دنیاست، اما متاسفانه پارتنر من پایه نیست!
*جذاب ترین لحظه هنری مشترک شما؟
سر یک کار مشترک که مثلاً من مرده بودم، حامد مثل ابر بهار اشک می ریخت که آنجا فهمیدم واقعاً دوستم دارد.
*پیش می آید که شما و حامد، حوصله تان از همدیگر سر برود؟
نه، چون ما خیلی دلقک هستیم!
*همسرتان شبیه کدام شخصیت کارتونی است؟
وروجک!
*کدام روز از سال را بیشتر دوست دارید؟
هفتم فروردین، روز تولد یار.
*خانم طهموری، تئاتر کجای زندگی شماست؟
تئاتر باعث شد من با همسرم آشنا بشوم.
*چه جالب! چطور در یک اجرای تئاتر آشنا شده اید؟
من بازی می کردم و برادر حامد آهنگساز اجرا بود. آنجا برادرش گفته بود نمی خواهی با الهام طهموری ازدواج کنی؟ حامد هم گفته بود چرا، می خواهم ازدواج کنم!
*ازدواج برای هنرمندان سخت تر است؟
برای ما خیلی سخت بود، یکی از دلایل سختی اش این بود که خانواده ها اصفهان بودند و ما 5 بار عقدمان به هم خورد، چون من سر سریال پرستاران بودم و نمی گذاشتند بروم!
*شهرت را دوست دارید؟
من دوست دارم هم مشهور باشم و هم محبوب.
*و یک نکته جالب از خودتان برای مخاطبان ما؟
ما اصلا آدم های جالبی نیستیم!
*چهار شماره در گوشی تان که وقتی به اسم آنها می رسید احساس خوبی پیدا می کنید؟
اولین شماره حامد، دومین شماره پدرم با اینکه دیگر به من زنگ نمی زند، سومی و چهارمی هم مادر و خواهرم.
*و چند شخصیت که دوست دارید از نزدیک آنها را ببینید؟
بچه که بودم علاقه من به بازیگری همزمان شد با فیلم های قرمز و طوطیا. بچه که بودم در یک روزنامه نوشته بود می توانید برای هنرمندان نامه بنویسید و من که 9-8 ساله بودم، نامه می نوشتم و به برادرم می دادم که برای من پست کند. همیشه آرزوی من این بود که فریبرز عرب نیا و هدیه تهرانی جواب نامه من را بدهند و آن دو نفر را ببینم.
*خط قرمزهای شما چیست؟
نمی دانم این خط قرمز به حساب می آید یا نه، ولی اینکه به عقب برگردم و در این شرایط قرار بگیرم که کار قبلی ام بهتر از کار الان من باشد، باید بازیگری را کنار بگذارم.
*و آرمانشهر شما در دنیای هنر چیست؟
دوست دارم در بازیگری ماندگار شوم.
*در پایان، یک سوال از خودتان بپرسید و خودتان جواب بدهید؟
سوالی که از خودم دارم این است که چرا اینقدر زندگی را جدی و سخت می گیرید؟ و جوابی هم ندارم، چون اگر جواب آن را داشتم، زندگی را سخت نمی گرفتم!
گفتگو: عباسعلی اسکتی
عکس: مهسا میرقدری