کرامات و معجزات حضرت رقیه (س) چیست؟
حجه الاسلام والمسلمين عليرضا توحيدلو در یادداشتی نوشت: روز تولد حضرت رقیه به روشنی مشخص نیست. حضرت رقیه سلام الله علیها در سال ۵۷ هجری قمری متولد شدند درباره تاریخ تولد حضرت رقیه در منابع مختلف روایات متعددی آمده است در برخی روایات تاریخ تولد حضرت رقیه ۱۷ شعبان و در برخی دیگر ۲۳ شعبان ذکر شده است.
بطور مشخص چند سالی است که روز ۲۳ شعبان بعنوان روز ولادت آن حضرت و در واقع برای بزرگداشت مقام دختر سه ساله امام حسین (علیه السلام) مطرح شده است.
تعداد فرزندان امام حسین علیه السلام
تعداد فرزندان امام حسین علیه السلام را ١٠ نفر ذکر کردهاند: شش پسر و چهار دختر. نام سه تن از دختران امام حسین علیه السلام را آورده و به نام دختر چهارم اشاره نکرده اند: اربلی نویسنده کتاب کشف الغمه مى نویسد: امام حسین ١٠ فرزند داشت. شش پسر و چهار دختر.
و از دخترها زینب، فاطمه و سکینه را نام میبرد و چهارمى را نام نمى برد.(١)
همچنین علامه مجلسی نیز همین حرف را به نقل از کمال الدین بن طلحه آورده است.(٢)
حضرت رقیه سلام الله علیها دختر خردسال سه ساله ی حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام بود که در روز عاشورا در کربلا حضور داشت و شاهد آن مصیبت های عظیم بود و در مقاتل نیز به چگونگی آنچه بر سر این کودک خردسال آمد می پردازند. وی پس از مصیبت های عاشورا به اسارت برده شد و شهادت حضرت رقیه سلام الله علیها ۲۵ روز بعد در ۵ ماه صفر می باشد و بارگاه مطهرشان در شام و سوریه کنونی است.
نویسنده کتاب «ناسخ التواریخ»، آورده است: محمد بن طلحه شافعى در «مطالب السؤل» مى گوید: امام حسین علیه السلام چهار دختر داشت: فاطمه، سکینه، زینب. و چهارمى را نام نبرده است.(٣)
در کتاب «منتخب التواریخ» آمده است: یکى از قبورى که در شام واقع است، قبر حضرت رقیه بنت الحسین علیه السلام است. پس از آن داستان جالبى را نقل مى کند. مى گوید: حضرت شیخ محمدعلى شامى به من گفت: پدر بزرگ مادرى من سید ابراهیم دمشقى سه دختر داشت. دختر بزرگ، شبى در خواب حضرت رقیه سلام الله علیها را مى بیند. حضرت رقیه با او مى گوید: به پدرت بگو که به والى شام خبر بدهد که در قبر من آب افتاده، بیاید و تعمیر کند. دختر خواب را به پدر مى گوید ولى پدر مى ترسد و خبر نمى کند. شب دوم دختر وسط و شب سوم دختر سوم، همین خواب را مى بینند و شب چهارم خود سید ابراهیم آن حضرت را در خواب مى بیند و با عتاب به او مى گوید: چرا به والى خبر نمى دهى؟! سید نزد والى شام رفت و ماجرا را گفت. والى دستور داد علماى شیعه و سنى آمدند. والى گفت: قفل حرم به دست هر کس باز شود او متصدّى نبش قبر است. قفل به دست سید ابراهیم باز شد. سید قبر را نبش کرد و آن بچه را بیرون آورد و در بغل نگهداشت و قبر را تعمیر کرد. سید پس از پایان کار از خدا خواست خدایا پسرى برایم عطا کن. دعاى او قبول شد و سید مصطفى به دنیا آمد. والى شام ماجرا را به سلطان عبدالحمید عثمانى نوشت. سلطان عبدالحمید سید ابراهیم را متولى قبور شریفه کرد. و همین الآن تولیت قبور شریفه به دست سید عباس است که پسر سید مصطفى است.(۴)
این ماجرا گویا در سال ۱۲۸۰ قمرى روى داده است.
کسی که درباره خرابه شام و درگذشت دختر چهار ساله امام حسین علیه السلام، گزارشی کوتاه ارائه کرده است عماد الدین حسن بن علی طبری صاحب کتاب «کامل بهایی» میباشد که وی نیز نامی از دختر متوفی نبرده است. مأخذ عماد الدین طبری کتاب «الحاویه فی مثالب معاویه»است که نویسنده آن «قاسم بن محمد بن احمد ماموفی» است. ایشان جریان را اینگونه نقل می کنند:
در کتاب «الحاویه فی مثالب معاویه» آمده است که زنان خاندان نبوت در حالت اسیرى، حال مردانى را که در کربلا شهید شده بودند، مخفى مى داشتند و به پسران و دختران آنان مى گفتند: پدرتان به سفر رفته و برمى گردد. پس از آنکه به دستور یزید زنان و کودکان اسیر را در جوار خانه یزید جاى دادند، در میان آنان دخترکى چهار ساله شبى خواب دید. از خواب بیدار شد و گفت: بابام کجاست؟ همین الآن او را در خواب دیدم. زنان و کودکان، همه به گریه افتادند. سر و صداى گریه یزید را از خواب بیدار کرد. یزید گفت: چه خبر است؟ گفتند: بچه اى پدرش را مى خواهد و براى همین زنان و کودکان گریه مى کنند. یزید دستور داد: سر پدرش را ببرید و در کنار او بگذارید. مأموران یزید سر امام حسین علیه السلام را آوردند و در برابر چشمان آن بچه قرار دادند. دختر چهار ساله وقتى نگاهش به آن سر افتاد ترسید و فریادى برآورد و پس از آن بیمار شد و به شهادت رسید.(۵)
بر اساس آنچه که در کامل بهایی آمده امام حسین علیه السلام دختر چهار ساله ای داشته و در شام دفن شده است و چون در کربلا رقیه نامی وجود داشته به این جهت احتمال می دهیم که نام او رقیه باشد و گرنه در منابع، نام این دختر بچه ذکر نشده است.
این دختر در سال ۶۱ چهارسال داشت و بر این پایه در سال ۵۷ هجری قمری به دنیا آمده است.
از قرار معلوم روز ۲۳ شعبان را برای ولادت ایشان در بعضی از تقویم ها در نظر گرفته اند.
دختر تشنه دنبال امام حسین علیه السلام:
هلال بن نافع می گوید در میان دو صف لشگر (دشمن) ایستاده بودم، دیدم کودکی از حرم امام حسین علیه السلام بیرون آمد، امام به سوی میدان آمد، کودک با گام های لرزان دوان دوان خود را به امام علیه السلام رسانید دامن آن حضرت را گرفت و گفت: یا أبَه! اُنظُر اِلَیَّ فَإنّی عَطشانٌ
(ای پدر به من بنگر و ببین من تشنه ام).
این تقاضای جگرسوز از آن کودک شیرین زبان
مانند نمکی بود که بر زخم های امام علیه السلام پاشیده شد، به طوری که اشک از دیدگان حسین علیه السلام جاری گشت و فرمود: بُنَیَّه الله یُسقیکِ فَإنَّهُ وَکیلی
دخترم می دانم تشنه ای خداوند تو را سیرآب کند که او وکیل و پناهگاه من است.
هلال گفت: پرسیدم این دختر کیست و با امام حسین علیه السلام چه نسبتی دارد؟ گفتند: او رقیه سلام الله علیها دختر سه ساله ی امام حسین علیه السلام بود.(۶)
عصر عاشورا و حضرت رقیه
عصر عاشورا که دشمنان برای غارت به خیمه ها ریختند، در درون خیمه ها مجموعاً ٢٣ کودک از اهل البیت علیهمالسلام را یافتند.
به عمر سعد(لعنه الله علیه)گزارش دادند که این ٢٣ کودک بر اثر شدت تشنگی در خطر مرگ هستند، عمر سعد (لعنه الله علیه)اجازه داد به آنها آب بدهند وقتی که نوبت به حضرت رقیه سلام الله علیها رسید آن حضرت ظرف آب را گرفت و دوان دوان به سوی قتله گاه حرکت کرد یکی از سپاهیان دشمن پرسید، کجا میروی؟
حضرت رقیه سلام الله علیها فرمود: بابایم تشنه بود می خواهم او را پیدا کنم و برایش آب ببرم.
او گفت: آب را خودت بخور. پدرت را با لب تشنه شهید کردند! حضرت رقیه سلام الله علیها در حالی که گریه می کرد فرمود: پس من هم آب نمی آشامم.(٧)
سجاده ی پدر
از کتاب سرور المؤمنین نقل شده است حضرت رقیه سلام الله علیها هر بار هنگام نماز، سجاده ی پدر را پهن می کرد و آن حضرت بر روی آن نماز می خواند. ظهر عاشورا طبق عادت سجاده ی پدر را پهن کرد و به انتظار نشست ولی پس از مدّتی ناگهان دید شمر (لعنه الله علیه) وارد خیمه شد. رقیه سلام الله علیها فرمود: آیا پدرم را ندیدی؟شمر (لعنه الله علیه) بعد از آنکه کودک را در کنار سجاده چشم براه پدر دید، به غلام خود گفت: این دختر را بزن! غلام به این دستور عمل نکرد. شمر (لعنه الله علیه) پیش آمد و چنان سیلی به صورت آن نازدانه زد که عرش خداوند به لرزه در آمد.(٨)
خواب حضرت زینب سلام الله علیها
در کتاب مبکی العیون آمده است، در شب شام غریبان، حضرت زینب سلام الله علیها در زیر خیمه ی نیم سوخته اندکی خوابید. در عالم خواب مادرش حضرت فاطمه ی زهرا سلام الله علیها را دید و عرض کرد مادر جان از حال ما با خبری؟حضرت زهرا سلام الله علیها فرمودند تاب شنیدن ندارم. حضرت زینب سلام الله علیها عرض کردند پس شکوه ام را به چه کسی بگویم؟ حضرت فاطمه سلام الله علیها فرمودند: من خود هنگامی که سر از بدن فرزندم حسین علیه السلام جدا می کردند حاضر بودم اکنون برخیز و رقیه سلام الله علیها را پیدا کن. حضرت زینب سلام الله علیها برخاستند هر چه صدا زد، حضرت رقیه سلام الله علیها را نیافت با خواهرش امّ کلثوم سلام الله علیها در حالی که گریه می کردند و ناله سر میدادند، از خیمه بیرون آمدند و به جستجو پرداختند؛ تا این که نزدیک قتلگاه صدای او را شنیدند. آمدند کنار بدنهای پاره پاره؛ دیدند رقیه سلام الله علیها خود را روی پیکر پدر افکنده و در حالی که دست هایش را به سینه ی پدر چسبانیده درد دل می کند. حضرت زینب سلام الله علیها او را نوازش کرد. در این وقت سکینه سلام الله علیها نیز آمد و با هم به خیمه بازگشتند. در مسیر راه سکینه سلام الله علیها از رقیه سلام الله علیها پرسید: چگونه پیکر پدر را جستی؟ او پاسخ داد: آن قدر پدر پدر کردم که ناگاه صدای او را شنیدم که فرمود: بیا اینجا من در اینجا هستم.(٩)
سخن با معشوق:
در کتاب بحر الغرائب ج ٢ قریب به این مضامین می نویسد: حارث که یکی از لشگریان یزید (لعنه الله علیه) بود گفت: یزید (لعنه الله علیه) دستور داد سه روز اهل بیت علیهم السلام را پشت دروازه ی شام نگاه بدارند تا تزئین شهر کامل شود. حارث گوید شب اول من به شکل خواب بودم دیدم دختری کوچک بلند شد و نگاهی کرد دید لشکر از خستگی راه خوابیده اند و کسی بیدار نیست، امّا فوراً از ترسش باز نشست و باز بلند شد و چند قدم آمد به طرف سر امام حسین علیه السلام که به درختی که نزدیک خرابه دم دروازه ی شام آویزان بود. آری به طرف آن درخت و سر مقدس آمد و از ترس برگشت. تاچند مرتبه. آخر الامر زیر درخت ایستاد و به سر بابایش نگاه کرد، و کلماتی فرمود و اشک ریخت. سپس دیدم سر مقدس امام حسین علیه السلام پایین آمد و در مقابل نازدانه قرار گرفت و رقیه سلام الله علیها گفت:
السَلامُ عَلَیکَ یا أبَتاه وا مُصیبَتاهُ بَعدَ فِراقِک و اغُربَتاه بَعدَ شَهادَتِک.
بعد دیدم سر مقدس با زبان فصیح فرمود: دختر من مصیبت تو و زجر و تازیانه و روی خار مغیلان دویدن تو تمام شد و اسیریت به پایان رسید ای نور دیده چند شب دیگر به نزد ما خواهی آمد بر آنچه بر شما وارد شد صبر کن که جزاء و مزد او شفاعت را در بر دارد.حارث می گوید من خانه ام نزدیک خرابه ی شام بود، از این که حضرت به او فرموده بود نزد ما خواهی آمد منتظر بودم کی از دنیا می رود، تا یک شبی شنیدم صدای ناله و فریاد از میان خرابه بلند است، پرسیدم چه خبر است گفتند: حضرت رقیه سلام الله علیها از دنیا رفته است.(١٠) نیز حضرت حجه الاسلام صدر الدین قزوینی در جلد٢ کتاب شریف ثمرات الحیاه به سند خود آورده است. حضرت رقیه سلام الله علیها لب خود را به بر لب پدرش امام حسین علیه السلام نهاد و آن حضرت فرمود:الیّ الیّ، هلمی، فإذا لک بالانتظار.
ای نور دیده، بیا بیا به سوی من که من چشم به راه تو می باشم و در اینجا بود که که دیدند حضرت رقیه سلام الله علیها از دنیا رفتند.(١١)
ونیز آمده سر امام حسین علیه السلام را در طبقی گذاشتند و روی آن را با حوله ای پوشاندند و نزد رقیه سلام الله علیها آوردند و جلوی او گذاشتند. رقیه سلام الله علیها گفت: این چیست؟ من پدرم را می خواهم، غذا نمی خواهم.گفتند: پدر تو در همین جاست. رقیه سلام الله علیها حوله را برداشت ناگهان سر بریده ای را دید، گفت این سر کیست؟ گفتند سر پدرت می باشد. سر را برداشت و به سینه اش چسبانید و می گریست و چنین می گفت:
یا اَبَتاه!مَن ذَاالَّذی خَضَبَ بِدِمائِک؟یا اَبَتاه!مَن ذَاالَّذی قَطَعَ وَریدَک؟یا اَبَتاه!مَن ذَاالَّذی أیتَمَنی عَلی صِغَرِسِنی؟یا اَبَتاه لِلیَتیمَهِ حَتّی تَکبُرَ…؟یا اَبَتاه!لَیتَنی تَوَسَّدتُ التُراب و لا اَری شَیبَکَ مُخضباً بِالدِّماءِ.(ای بابا جان!چه کسی تورا به خونت رنگین کرد؟چه کسی رگهای گردنت را برید؟چه کسی مرا در کودکی یتیم کرد؟دختر بی بابا به که پناه ببرد تا بزرگ شود؟کاش نابینا بودم. کاش خاک را بالش زیر سر قرار می دادم،ولی محاسن تو را خضاب شده به خون نمی دیدم.(١٢)
غسل جانسوز :
هنگامی که زن غساله بدن حضرت سلام الله علیها را غسل می داد، ناگاه دست از غسل کشید و گفت: سرپرست این اسیران کیست؟
حضرت زینب سلام الله علیها فرمود چه می خواهی؟ غساله گفت: این دختر به چه بیماری مبتلا بوده که بدنش کبود است؟ حضرت زینب سلام الله علیها در پاسخ فرمود: ای زن! او بیمار نبوده است؛ این کبودیها آثار تازیانه ها و ضربه های دشمنان است.(١٣)
و در روایت دیگر است که آن زن دست از غسل کشید و دستهایش را بر سرش زد و گریست. گفتند چرا بر سر می زنی؟ گفت: مادر این دختر کجاست تا به من بگوید چرا قسمت هایی از بدن این دخترک سیاه شده است؟ گفتند: این سیاهی ها اثر تازیانه های دشمن است.(١۴)
در کتاب ریاض القدس جلد٢، آمده هنگامی که مردم شام برای وداع با اهل بیت علیهم السلام آمده بودند حضرت زینب سلام الله علیها از فرصت استفاده های بسیار کرد از جمله اینکه هنگام وداع ناگاه سر از هودج بیرون آورد و خطاب به مردم شام فرمود: ای اهل شام از ما در این خرابه امانتی مانده است جان شما و جان این امانت هرگاه کنار قبرش بروید (او در این دیار غریب است) آبی بر سر مزارش بپاشید و چراغی در کنار قبرش روشن کنید.(١۵)
درد دل حضرت زینب سلام الله علیها با برادر :
حضرت زینب سلام الله علیها با باران اشک خاک مزار برادر را می شوید. یاد رقیه سلام الله علیها دل عمه اش را آتش می زند او می گوید: برادر جان!همه ی کودکانی که به من سپرده بودی همراه خود آوردم غیر از رقیه ات سلام الله علیها که او را در شهر شام با دلی پر خون و غمبار به خاک سپردم.(١۶)
کرامات و معجزات باب الحوائج حضرت رقیه
از حضرت رقیه سلام الله علیها و مرقد مطهر ایشان در طول تاریخ کرامات متعددی بروز کرده است که به چند نمونه اشاره ای خواهیم کرد.
چند جمله از مصیبت دخترم رقیه بخواند:
مرحوم حاج میرزا علی محدث زاده متوفای محرم ١٣٩۶ ه.ق فرزند محدث عالی مقام حضرت حاج شیخ عباس قمی رضوان الله تعالی علیه، از وعاظ و خطبای مشهور تهران بودند ایشان می فرمودند؛ یک سال به بیماری و ناراحتی حنجره و گرفتگی صدا مبتلا شده بودم، تاجایی که منبر رفتن و سخنرانی کردن برای من ممکن نبود. مسلّم هر مریضی در چنین موقعی به فکر معالجه می افتد و من نیز به طبیبی متخصص و با تجربه مراجعه کردم. پس از معالجه معلوم شد بیماریم آنچنان شدید است که بعضی از تارهای صوتی از کار افتاده و فلج شده و اگر لاعلاج نباشد صعب العلاج است. طبیب معالج در ضمن نسخه ای که نوشت دستور استراحت داد و گفت که باید تا چند ماه از منبر رفتن خودداری کنم با کسی حرف نزنم و اگر چیزی بخواهم یا مطلبی را از زن و بچّه ام انتظار داشته باشم آنها را بنویسم ، تا در نتیجه ی استراحت مداوم و استعمال دارو، شاید سلامتی از دست رفته مجدداً به من بازگردد. من هم با چنین پیش آمدی، چاره ای جز توسل به ذیل عنایات امام حسین علیه السلام نداشتم. روزی بعد از نماز ظهر و عصر حال توسل به دست آمد و خیلی اشک ریختم و سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام را که به وجود مقدس ایشان متوسل بودم مخاطب قرار دادم و گفتم: یابن رسول الله(ص) صبر در مقابل چنین بیماری برای من طاقت فرساست. علاوه بر این من اهل منبرم و مردم از من انتظار دارند برایشان منبر بروم. من از اول عمر تا بحال علی الدوام منبر رفته ام و از نوکران شما اهل بیتم، حالا چه شده که باید یکباره از این پست حساس بر اثر بيمارى كنار باشم. ضمناً ماه مبارك رمضان نزديك است، دعوتها را چه كنم؟ آقا عنايتى بفرما تا خدا شفايم دهد. به دنبال اين توسل، طبق معمول كم كم خوابيدم. در عالم خواب، خودم را در اطاق بزرگى ديدم كه نيمى از آن منور و روشن بود و قسمت ديگر آن كمى تاريك در آن قسمت كه روشن بود حضرت مولى الكونين امام حسين علیه السلام را ديدم كه نشسته است. خيلى خوشحال و خوشوقت شدم و همان توسلى را كه در حال بيدارى داشتم در حال رويا نيز پيدا كردم.
بنا كردم عرض حاجت نمودن، و مخصوصاً اصرار داشتم كه ماه مبارك رمضان نزديك است و من در مساجد متعدد دعوت شده ام، ولى با اين حنجره از كار افتاده چطور مى توانم منبر رفته و سخنرانى نمايم و حال آنكه دكتر منع كرده كه حتى با بچه هاى خود نيز حرفى نزنم. چون خيلى الحاح و تضرع و زارى داشتم، حضرت اشاره به من كرد و فرمود به آن آقا سيد كه دم درب نشسته بگو چند جمله از مصيبت دخترم (رقيه سلام الله علیها) را بخواند و شما كمی اشك بريزيد، ان شاء الله تعالى خوب مى شويد. من به درب اطاق نگاه كردم ديدم شوهر خواهرم آقاى حاج آقا مصطفى طباطبائى قمى كه از علما و خطبا و از ائمه جماعت تهران مى باشد نشسته است. امر آقا را به شخص نامبرده رساندم. ايشان مى خواست از ذكر مصيبت خوددارى كند، حضرت سيدالشهدا علیهالسلام فرمودند؛ روضه دخترم را بخوان. ايشان مشغول به ذكر مصيبت حضرت رقيه سلام الله علیها شد و من هم گريه مى كردم و اشك مى ريختم، اما متاسفانه بچه هايم مرا از خواب بيدار كردند و من هم با ناراحتى از خواب بيدار شدم و متأسف و متأثر بودم كه چرا از آن مجلس پرفيض محروم مانده ام، ولى ديدن دوباره آن منظره عالى امكان نداشت. همان روز، و يا روز بعد، به همان متخصص مراجعه نمودم. خوشبختانه پس از معاينه معلوم شد كه اصلاً اثرى از ناراحتى و بيمارى قبلى در كار نيست. او كه سخت در تعجب بود از من پرسيد شما چه خورديد كه به اين زودى و سريع نتيجه گرفتيد؟
من چگونگى توسل و خواب خودم را بيان كردم. دكتر قلم در دست داشت و سر پا ايستاده بود، ولى بعد از شنيدن داستان توسل من بى اختيار قلم از دستش بر زمين افتاد و با يك حالت معنوى كه بر اثر نام مولى الكونين امام حسين علیه السلام به او دست داده بود پشت ميز طبابت نشست و قطره قطره اشك بر رخسارش مى ريخت. لختى گريه كرد و سپس گفت: آقا، اين ناراحتى شما جز توسل و عنايت و امداد غيبى چاره و راه علاج ديگرى نداشت.(١٧)
زن فرانسوی در کنار قبر مطهر:
جناب حجه الاسلام و المسلمين آقاى حاج شيخ محمد مهدى تاج لنگرودى (واعظ) صاحب تأليفات كثيره، در كتاب توسلات يا راه اميدواران صفحه ١۶١، چاپ پنجم چنين مى نويسد: يكى از دوستانم كه خود اهل منبر بوده و در فن خطابه و گويندگى از مشاهير است و مكرر براى زيارت قبر حضرت رقيه بنت الحسين سلام الله علیها به شام رفته است، روى منبر نقل مى كرد: در حرم حضرت رقيه سلام الله علیها زن فرانسويى را ديدند كه دو قاليچه گران قيمت به عنوان هديه به آستانه مقدسه آورده است. مردم كه مى دانستند او فرانسوى و مسيحى است از ديدن اين عمل در تعجب شدند و با خود گفتند؛ كه چه چيز باعث شده كه يك زن نامسلمان به اين جا آمده و هديه قيمتى آورده است؟ چنين موقعى است كه حس كنجكاوى در افراد تحريك مى شود. روى همين اصل از او علت اين امر را پرسيدند و او در جواب گفت همان گونه كه مى دانيد من مسلمان نيستم، ولى وقتى كه از فرانسه به عنوان ماموريت به اين جا آمده بودم در منزلى كه مجاور اين آستانه بود مسكن كردم. اول شبى كه مى خواستم استراحت كنم صداى گريه شنيدم. چون آن صداها ادامه داشت و قطع نمى شد. پرسيدم اين گريه و صدا از كجاست؟ در جواب گفتند: اين گريه ها از جوار قبر يك دخترى است كه در اين نزديكى مدفون است. من خيال مى كردم كه آن دختر امروز مرده و امشب دفن شده است كه پدر و مادر و ساير بازماندگان وى نوحه سرايى مى كنند. ولى به من گفتند؛ الان متجاوز از هزار سال است كه از مرگ و دفن او مى گذرد. برشگفتى من افزوده شد و با خود گفتم كه چرا مردم بعد از صدها سال اين گونه ارادت به خرج مى دهند؟ بعد معلوم شد اين دختر با دختران عادى فرق دارد: او دختر امام حسين علیهالسلام است كه پدرش را مخالفين و دشمنان كشته اند و فرزندانش را به اين جا كه پايتخت يزيد (لعنه الله علیه) بوده به اسيرى آورده اند و اين دختر در همين جا از فراق پدر جان سپرده و مدفون گشته است. بعد از اين ماجرا روزى به اين جا آمدم. ديدم مردم از هر سو عاشقانه مى آيند و نذر مى كنند و هديه مى آورند. متوسل مى شوند. محبت او چنان در دلم جا باز كرد كه علاقه زيادى به وى پيدا كردم. پس از مدتى به عنوان زايمان مرا به بيمارستان و زايشگاه بردند. پس از معاينه به من گفتند؛ كودك شما غير طبيعى به دنيا مى آيد و ما ناچار از عمل جراحى هستيم. همين كه نام عمل جراحى را شنيدم دانستم كه در دهان مرگ قرار گرفته ام. خدايا چه كنم، خدايا ناراحتم، گرفتارم چه كنم، چاره چيست؟ و انديشيدم كه، چاره اى بجز توسل ندارم، و بايد متوسل شوم…
به ناچار دستم را به سوى اين دختر دراز كرده و گفتم: خدايا به حق اين دخترى كه در اسارت كتك و تازيانه خورده است و به حق پدرش كه امام بر حق و نماينده رسولت بوده است و او را از طريق ظلم كشته اند قسم مى دهم مرا از اين ورطه هلاكت نجات بده. آنگاه خود اين دختر را مخاطب قرار داده و گفتم: اگر من از اين ورطه هلاكت نجات يابم ٢ قاليچه قيمتى به آستانه ات هديه مى كنم. خدا شاهد است پس از نذر كردن و متوسل شدن، طولى نكشيد برخلاف انتظار اطبا و متصديان زايمان، ناگهان فرزندم به طور طبيعى متولد شد و از هلاكت نجات يافتم. اينك نيز به عهد و نذرم وفا كرده و قاليچه ها را تقديم مى كنم.(١٨)
مادر مسيحى با ديدن كرامت رقيه سلام مسلمان شد:
جناب حجه الاسلام و المسلمين آقاى سيّد عسكر حيدرى، از طلاب علوم دينيه حوزه علميه زينبيه سلام الله علیها شام چنين نقل كردند: روزى زنى مسيحى دختر فلجى را از لبنان به سوريه مى آورد. زيرا دكترهاى لبنان او را جواب كرده بودند. زن با دختر مريضش نزديك حرم با عظمت حضرت رقيه سلام الله علیها منزل مى گيرد تا در آنجا براى معالجه فرزندش به دكتر سوريه مراجعه كند، تا اينكه روز عاشورا فرا مى رسد و او مى بيند مردم دسته دسته به طرف محلى كه حرم مطهر حضرت رقيه سلام الله علیها آنجاست مى روند. از مردم شام مى پرسد اينجا چه خبر است؟ مى گويند اينجا حرم دختر امام حسين سلام الله علیها است. او نيز دختر مريضش را در منزل تنها گذاشته درب اطاق را مى بندد و به حرم حضرت سلام الله علیها مى رود. آنجا متوسل به حضرت رقيه سلام الله علیها مى شود و گريه مى كند، به حدى كه غش مى كند و بيهوش مى افتد. در آن حال كسى به او مى گويد بلند شو برو منزل دخترت تنهاست و خدا او را شفا داده است. برخاسته به طرف منزل حركت مى كند و مى رود درب منزل را مى زند ،مى بيند دخترش دارد بازى مى كند .وقتى مادر جوياى وضع دخترش مى شود و احوال او را مى پرسد، دختر در جواب مادر مى گويد وقتى شما رفتيد دخترى به نام رقيه سلام الله علیها وارد اطاق شد و به من گفت بلند شو تا با هم بازى كنيم.
آن دختر به من گفت: بگو بسم الله الرحمن الرحيم تا بتوانى بلند شوى و سپس دستم را گرفت و من بلند شدم ديدم تمام بدنم سالم است او داشت با من صحبت مى كرد كه شما درب را زديد، گفت: مادرت آمد. سرانجام مادر مسيحى با ديدن اين كرامت از دختر امام حسين سلام الله علیها مسلمان شد.(١٩)
شفاى دوباره:
حجه الاسلام آقاى سيد شهاب الدين حسينى قمى واعظ، طى مكتوبى در تاريخ ۲۷ ذى قعده ۱۴۱۴ قمرى برابر ۷۳/۲/۱۸ مرقوم داشته اند كه: آقاى احمد اكبرى، مداح تهرانى، براى ايشان جريان شفا گرفتن در زندگى دوباره خود را كه از عنايات بى بى حضرت رقيه سلام الله علیها بود، چنين تعريف كرده است: به دردى مبتلا شده بودم كه اطبّا نااميدم كردند. خلاصه كميسيون پزشكى تشكيل و بنا شد مرا عمل كنند. قبل از عمل به من گفتند ممكن است عمل خوب باشد و ممكن است بد. عمل كردند و نتيجه اى مثبت بعد از عمل حاصل نشد معاینه می کردنند تا اینکه روزی به من گفتند؛ مرگ تو حتمی است وصيت كن و با زن و بچه ات ديدار و خداحافظى نما. من هم دست و پايم بسته و روى تخت افتاده بودم، فرستادم همه آمدند. وصيت كرده جريان را گفتم و با بچه ها ديدار و وداع كردم. از جمله طفل كوچكى بغلى بود كه او را خم كردند و من صورتش را بوسيدم. همه گريان و افسرده از اطاق بيمارستان بيرون رفتند تا براى تحويل گرفتن جسد من و جريان مرگ و دفن و ناله آماده شوند. با همان وضع دردناك متوسل شدم به حضرت رقيه سلام الله علیها و اشعارى و ذكر توسلى داشتم. چند لحظه نگذشت كه ديدم خانمى مثل ماه پاره جلوى تخت من حاضر شده و مرا با اسم و شهرت صدا زد: برخيز. تعجب كردم. اين كيست كه مرا مى شناسد و اسمم را مى برد؟ گفتم لابد دختر يكى از هم اطاقي هاى من است كه براى احوالپرسى آمده است. دوباره فرمود: پاشو. گفتم: نمى توانم، دست و پايم بسته است و حقّ حركت ندارم فرمود: كجا دست و پاى تو بسته است؟ بلند شو. نگاه كردم ديدم دست و پايم باز است. فرمود: چرا بلند نمى شوى؟ گفتم:عمل كرده ام و نبايد از جا حركت كنم. گفت :كجا را عمل كرده اى؟ ببينم. نگاه كردم، ديدم اصلاً اثرى از عمل در بدن من نيست و جاى عمل جوش خورده، كانّه عملى واقع نشده است. تعجب كردم. پرسيدم شما كى هستيد؟ فرمودند: مگر مرا صدا نكرده، و به من متوسل نشده بودى؟ و از نظرم غايب شد. با سلامت كامل از تخت برخاستم و لباسم را پوشيدم و بيرون آمدم و جريان كرامت و عنايت بى بى را به همه گفتم و من هم در خيلى از منابر و مجالس اين معجزه تكان دهنده را نقل كرده ام.(٢٠)
بنال ای دل نوا دارد رقیه
به هر دردی دوا دارد رقیه
مرض او را ز پا انداخت ، امّا
مریضان را شفا دارد رقیه
سه ساله کودک و این اوج عزّت؟
مدال مرحبا دارد رقیه
بیا یا فاطمه اندر خرابه
عزای بی ریا دارد رقیه
بدور از دیدهٔ بیگانه امشب
سخن با آشنا دارد رقیه
ز دست ساربان و زجر و خولی
به بابا شکوه ها دارد رقیه
ز خونین چهره میبوسید و می گفت
غم بی انتها دارد رقیه
بیا ای یار پیشانی شکسته
که با مهمان صفا دارد رقیه
چه با جا آمدی ای جان جانان
ببین جا در کجا دارد رقیه
از آن روزی که افتادی به مقتل
دل پر ماجرا دارد رقیه
دلم در قتلگاه و جسمم اینجاست
وطن در کربلا دارد رقیه
بمیرم از چه لبهایت کبود است
بگو محشر به پا دارد رقیه
پدر بر چهره ام یک دم نظر کن
رُخ زهرا نما دارد رقیه
به جرم عاشقی جان بر لب آمد
شکایت زاشقیا دارد رقیه
خدا خواهد اگر ، می میرم امشب
که هر شب این دعا دارد رقیه
منابع؛
١- کشف الغمه جلد ٢، چاپ اول، تبریز، ۱۳۸۱ هجرى قمرى، ص ۳۸.
٢- بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۳۳۱.
٣- ناسخ التواریخ، محمد بن طلحه شافعى، مطالب السؤل،چاپ سوم، جلد ۴ سید الشهداء ، ص ۲۳۸.
۴- منتخب التواریخ، ص ۳۸۸، چاپ اول.
۵- عماد الدین طبرى، کامل بهائى، ج۲، ص ۱۷۹، چاپ اول، قم، مؤسسه طبع و نشر قم، ۱۳۷۶ ش.
۶- سوگنامه ی آل محمّد ص ٣۴٠ به نقل از انوار الشهاده مطابق نقل الوقایع الحوادث ج٣ ص١٩٢.
٧- ستاره ی درخشان شام ص ٢٠١ به نقل از سرگذشت جان سوز حضرت رقیه سلام الله علیها ص ٢٩ به نقل از ثمرات الحیاه ج ٢ ص ٣٨.
٨- ستاره ی درخشان شام ص٢٠٣ به نقل از حضرت رقیه سلام الله علیها تألیف علی فلسفی ص٧.
٩- ستاره ی درخشان شام ص ٢٠۴ به نقل از سرگذشت جان سوز حضرت رقیه سلام الله علیها ص٢٧.
١٠- ستاره ی درخشان شام ص ٢١۵ به نقل از کتاب حضرت رقیه سلام الله علیها ص ٢۶.
١١- ستاره ی درخشان شام ص ٢١۶ به نقل از سخن گفتن سر امام حسین علیه السلام در ١٢٠ محل ص ۵٩.
١٢- سوگنامه ی آل محمد۶ ص ۴٢٩،به نقل از منتخب طریحی، به نقل از معالی السبطین ج٢ ص١٧٠.
١٣- دویست داستان از فضائل مصائب و کرامات حضرت زینب سلام الله علیها ص ١۶۴، ، به نقل از الوقایع الحوادث ، ج۵ ، ص٨١.
١۴- دویست داستان از فضائل مصائب و کرامات حضرت زینب سلام الله علیها، به نقل از مرعاه الایقان، ص ۵٢.
١۵- ستاره ی درخشان شام، ص٢٢١، به نقل از زینب فروغ تابان کوثر، ص٣٧٠، به نقل از رياض القدس، ج ۲، ص ۲۳۷.
١۶- دویست داستان از فضائل مصائب و کرامات حضرت زینب سلام الله علیها، ص ٢٢١، به نقل از ناسخ التواریخ ، ص ۵٠٧؛ زندگانی حضرت رقیه سلام الله علیها، علی، فلسفی، ص۴۷.
١٧- ستاره ی درخشان شام ص٢۶۴ به نقل از توسلات و راه امیدواران ص ١٧٣؛ مفاخر اسلام ج ۱۱؛ ستارگان حرم، ج ۲۴؛ تربت پاکان قم، ج ۲.
١٨- ستاره ی درخشان شام ص٢۶٨؛ توسلات – راه امیدواران صفحه ۱۶۱
١٩- ستاره ی درخشان شام ص٢٧٠؛ سحاب رحمت ص ۷۷۷.
٢٠- ستاره ی درخشان شام ص٢٧٢.