هنری

نقد و بررسی سریال پربیننده بازنده از شبکه نمایش خانگی

بازنده نام پر سر و صدای سریال‌های حال حاضر نمایش خانگی و داخلی ایران است. سریالی که مدت‌ها خبر پخش آن به گوش می‌رسید و ظاهرا کار تولید آن در سال ۱۴۰۱ انجام شده بود، سرانجام در اواخر شهریور سال ۱۴۰۳ از فیلیمو منتشر شد.

امین حسین پور نویسنده و کارگردان جوان این سریال است که پیش از یک سریال کوتاه به نام درمانگر را در کارنامه دارد که در آنجا نیز با سارا بهرامی همکاری داشت. علیرضا کمالی، سارا بهرامی، صابر ابر، صدف اسپهبدی، رویا جاویدنیا و پیمان قاسم خانی بازیگران سریال بازنده هستند. سریال بازنده در یازده قسمت پخش شد که در طول این یازده قسمت تایید کلی و عمومی مخاطبین خود را دریافت کرده و به سرعت به محبوبیت رسید. سریال بازنده اثری با سبک نوآر است. نوآر سبکی (و نه ژانر) در فیلمسازی است که مولفه‌های خاص خود را دارد. از ویژگی‌های بصری آن می‌توان به فضاهای تاریک، نورپردازی پرکنتراست، باران و زمین‌های خیس خورده، خطوط شکسته اشاره کرد. در ویژگی‌های متنی و شخصیت‌پردازی نیز نوآر عموما با قهرمانی سر و کار دارد که در مرحله قبلی زندگی خود یک فرد شکست خورده بوده و حال سعی دارد تا در مرحله تازه این شکست را جبران کند. این عناصر کم و بیش در سریال بازنده یافت می‌شوند.

بازنده از همان قسمت ابتدایی نشان داد که یک سر و گردن از دیگر آثار نمایش خانگی سرتر است. از همان سکانس افتتاحیه که مسبب آشنایی ما با کارآگاه کیانی شد، شخصیت‌پردازی او به عنوان پلیس و کارآگاهی که دارای خشونت است و برای برخی اهداف خارج از چهارچوب عمل می‌کند، برای ما آغاز شد. میزان دقت به صداگذاری و یک دوربین با دیسیپلین در همان قسمت ابتدایی نوید یک سریال با برنامه را می‌داد. عمده ایراد سریال بازنده به فیلمنامه آن به خصوص در بخش درام و شخصیت‌پردازی بازمی‌گردد اما در کارگردانی و تصویر یک پروژه کاملا موفق است. سریال بازنده قصه دختر بچه یک سال و نیمه‌ای گمشده‌ای به نام جانا را روایت می‌کند که پدر و مادر او برای حضور در یک مهمانی در واحد روبرویی او را در منزل تنها می‌گذارند و پس از برگشت به خانه متوجه نبود او می‌شوند. کارآگاه کیانی (علیرضا کمالی) به عنوان کارآگاه و مسئول این پرونده وارد عمل شده تا بچه ربوده شده را پیدا کند.

کارگردانی

در کارگردانی امین حسین پور چیزی فراتر از نمره قبولی می‌گیرد. شاید کمتر اثری در نمایش خانگی کارش به استوری برد برسد اما امین حسین پور از استوری برد برای سریال بازنده استفاده کرده است. طراحی میزانسن‌های بازنده دارای دلیل و نظم خاصی هستند و میزانسن به دقت اجرا شده است. سریال بازنده با چند تغییر جزئی در میزانسن می‌تواند دور شدن و سردی رابطه یک زوج را به تصویر بکشد. همچنین با استفاده درست از میزانسن کارگردان همواره ارغوان و کاوه را از یکدیگر جدا کرده تا این نکته را با استفاده از قصه‌گویی تصویری به مخاطب منتقل کند که آن‌ها هر دو در یک سمت ماجرا نیستند. این مواردی است که نشان می‌دهد میزانسن در بازنده با دلیل و هدف خاصی طراحی شده است.

در دکوپاژ نیز همین شرایط برقرار است، پیروی از قواعد مشخص فیلمسازی مثل استفاده از نمای معرف در ورود به لوکیشن جدید و انتخاب اندازه نماهای درست و به اندازه با توجه به موقعیت موجود از ویژگی‌های دوربین بازنده است. دوربین بازنده بسیار منظم و در یک کلمه شیک است، در تمام طول یازده قسمت شاید دو یا سه بار شاهد استفاده از دوربین رو دست و آن هم در مواقع لزوم بودیم. در سایر موارد دوربین تماما بر روی سه پایه قرار دارد. استفاده از لنز واید با زاویه low angle در سکانس‌های بازجویی جهت القای حس تنگنا و فشار از دیگر ویژگی‌های کارگردانی بازنده است. دوربین بازنده تعلیق را هم بلد است و در برخی موارد (قسمت نهم) به خوبی آن را نشان می‌دهد. سکانس‌ها و نماهای سوبژکتیو، Pov و تلاش برای قصه‌گویی تصویری نیز در کار امین حسین پور به چشم می‌خورد که کارگردانی او را در سریال بازنده تبدیل به ترکیبی از تکنیک‌های مختلف کرده است که در جای خود و به درستی و بدون تلاش برای شوآف و حرکات عجیب و بی‌نظم دوربین اجرا شده‌اند.

سریال بازنده

فضاسازی

فضاسازی سریال بازنده مختص به خودش است. شاید این فضا با تصویر رئالی که ما در تهران یا هر جای دیگری دیده‌ایم متفاوت باشد اما سریال در تلاش برای ساخت فضا و خلق جهان خود است. در همان قسمت ابتدایی سریال با معرفی کاراکتر ارغوان (سارا بهرامی) زندگی او را در کودکی و خانه عجیبی که در آن بزرگ شده به تصویر می‌کشد. سپس کاراکتر را شخصی معرفی می‌کند که علاقه به خانه‌های خاص و عجیب دارد و در نهایت خانه او به عنوان یک آپارتمان عجیب به سفارش سفیر اسپانیا در تهران معرفی می‌شود. حال از این کاراکتر و دنیای خاص او فیلمساز این اجازه را پیدا می‌کند تا سایر عناصر سریال خود را نیز با همین سبک معرفی و فضاسازی کند. در واقع سریال با استفاده از هویت کاراکتر محیط اطراف را شکل می‌دهد. در این فضاسازی، نورپردازی نیز نقش ویژه‌ای داشته و با ایجاد فضاهای کم‌نور و تاریک به انتقال جو حاکم بر قصه و افراد کمک کرده است. طراحی صحنه و اجرای دکور نیز به فیلمساز در مسیر ساخت این فضا کمک کرده است.

فیلمنامه

اما ایرادات سریال بازنده چیست؟ بازنده سریالی است که در تصویر بسیار موفق است اما در متن تا حدی لنگ می‌زند تا شاید آن را تبدیل به سریالی با قابلیت تماشای دوباره نکند. فیلمنامه سریال بازنده را باید به دو قسمت تقسیم کرد. در قسمت معمایی و جنایی ماجرا با متنی چفت و بست دار روبرو هستیم که به نوعی تکه‌های پازل یک اثر معمایی را به خوبی تکمیل کرده و کنار یکدیگر قرار می‌دهد. این ویژگی از همان ابتدا تا پلان پایانی سریال و برملا شدن واقعیت ادامه دارد. گرچه که در همین بخش نیز گاهی کند شدن ریتم و عدم وجود هیجان قابل انتظار از یک اثر جنایی به چشم می‌خورد که البته در نیمه دوم سریال این مشکل بسیار کمرنگ‌تر می‌شود. اما در قسمت دیگر فیلمنامه بازنده دارای ضعف است. بازنده در بخش درام تا حد زیادی ناموفق است.

از مشکلات زندگی کارآگاه کیانی گرفته تا مریضی ارغوان و نفرت منصور و ونوس از کاوه همگی در سریال بسیار کم عمق و تا حدی فاقد اهمیت هستند. سریال از همان ابتدا سعی دارد تا با گذشته کارآگاه کیانی و فرزند از دست رفته او مخاطب را در جریان زندگی شخصی او قرار دهد اما در این امر موفق نیست به گونه‌ای که در نود و نه درصد لحظات سریال شرایط زندگی و گذشته کارآگاه کیانی نه تنها در مخاطب تاثیر و اهمیتی نداشته بلکه گاهی ریتم هیجان و معمای سریال را نیز می‌گیرد. این موضوع فقط به کارآگاه قصه مربوط نبوده و می‌توان آن را به تمام کاراکترهای اصلی و فرعی نسبت داد.

هر کجا که شخصیتی دچار مشکلی است یا کاراکتری به قتل می‌رسد و یا فرد دیگری دست به قتل می‌زند، ابعاد شخصیتی و درام آن‌ها کار نمی‌کند. هر جا سریال بازنده تلاش می‌کند تا مخاطب را به این افراد نزدیک کند شکست می‌خورد. حال و احوال ارغوان تنها به عنوان مادری که کودکش ربوده شده قابل درک است و نه بیشتر. این کاراکتر اهمیتی فراتر از این برای مخاطب پیدا نکرده و در نتیجه زندگی شخصی و کشمش او با همسرش کاوه (صابر ابر) و مشکلات بین آن‌ها لحظه‌ای دغدغه مخاطب نمی‌شود.

در شخصیت‌پردازی سریال فرمی با شکل روایت درون داستانی را انتخاب کرده است. به این صورت که در هر قسمت یک کاراکتر چند دقیقه‌ای گذشته خود را برای مخاطب روایت می‌کند. این فرم برای آشنایی اولیه و کلی مخاطب با کاراکترها و اهداف آن‌ها خوب است، اما سریال باید از این فراتر برود. سریال در ساخت روابط و پیچیدگی ارتباط بین افراد موفق نیست. تمام کاراکترهای اصلی و فرعی به همین شکل معرفی می‌شوند و در فیلمنامه چندان تمایزی بین آن‌ها وجود ندارد که همین موضوع اهمیت افراد و درونیات آن‌ها را کاهش داده است. در نتیجه مخاطب بیش از آنکه همراه کاراکترها به دل این قصه و موقعیت رفته و درگیر تمام جزئیات آن‌ها شود، تنها از بیرون نظاره‌گر حل معما است. این همان ویژگی است که شاید باعث شود حال با دانستن جواب معما و پایان سریال برای بار دوم آن را تماشا نکنید، چرا که از کاراکترهای سریال بیشتر به عنوان وسیله‌ای برای حل معما و پیشبرد قصه استفاده شده و دارای عمق مورد نظر برای تجربه زیست آنان توسط مخاطب نیستند.

بازی و گریم

بازیگران سریال بازنده در حد مایه موجود در فیلمنامه برای شخصیت هر کدام عملکرد موفقی دارند. این موضوع نشانگر درک درست آن‌ها از متن و تعامل مشترکشان با کارگردان است. اما بازیگر شاخص بازنده را باید سارا بهرامی نام برد. سارا بهرامی در نقش ارغوان کاملا در جان بخشیدن به کاراکتری دارای افسردگی و بیماری موفق است. او را می‌توان یک سر و گردن بالاتر از سایر بازیگران بازنده دانست که تقریبا در یک سطح بودند. سارا بهرامی در طول سریال بازی و میمیک صورت خود را با بیشتر شدن روزهای نبود دخترش به درستی تغییر داده و روند حرکت کاراکتر او به سمت ناامیدی و ناراحتی بیشتر مشخص است. در این زمینه البته که باید یک نمره قبولی محکم نیز به تیم گریم بازنده داد. سریال بازنده در گریم با زردتر کردن صورت بازیگران با حرکت به سمت قسمت‌های پایانی حس فقدان، پوچی و سختی را به مخاطب منتقل کرده است. در ابتدا گریم‌ها (بجز ارغوان افسرده) بسیار شاداب‌تر و با حس و حال‌تر است اما در انتهای سریال و در ناامیدی مطلق این شیوه تغییر می‌کند. این موضوع به درک شرایط کاراکتر توسط مخاطب با استفاده از حافظه تصویری کمک کرده است. به عنوان مثال کاراکتر آوا (صدف اسپهبدی) در طول سریال همواره آرایشی خوش‌رنگ و لعاب و صورتی پر انرژی دارد اما در قسمت نهم با صورتی بی‌روح از او مواجه می‌شویم.

پایان بندی

سریال در پایان بندی نیز عملکردی خوب و نو دارد. این پایان بندی کاملا به نام سریال نیز مربوط است. بازنده واژه‌ای است که آن را می‌توان به تمام کاراکترهای این قصه (بجز منصور) نسبت داد. تمام افراد حاضر در این ماجرا به شیوه‌ای شکست خوردند. این شکست خواه در مرگ، بازداشت و عدم دستگیری مجرم و خواه در درد و رنج و از دست دادن نمود پیدا کرد. هر کاراکتر به نوعی در زندگی شخصی و یا کاری خود بازنده بود. تمام این اتفاقات نیز از همان قسمت ابتدایی و قتل پدر ارغوان آغاز شد. ونوس با قتل او منصور را وارد زندگی این افراد کرد و نتیجه آن چیزی شد که دیدیم. سریال در شیوه بسته شدن نیز عالی است. کارآگاه کیانی در قامت یک بازنده در زیر باران، المانی که میزان بازندگی او را بیشتر به تصویر می‌کشد، به سمت دوربین حرکت کرده و در جایی می‌ایستد، سپس یک کات به صورت منصور مغز متفکر تمام این اتفاقات داریم که با پول خود خارج از ایران به دوربین زل زده و با شکست دیوار چهارم لبخندی را تحویل مخاطب می‌دهد تا به نوعی مخاطب را بازنده این قصه معرفی کند. این پایان بندی با لبخند بدمن قصه در چشم مخاطب همیشه در یاد خواهد ماند.

در مجموع سریال بازنده اثری قابل توجه و قابل بحث و بسیار جلوتر از سایر آثار نمایش خانگی است. اثری که نوید ظهور یک کارگردان اهل فن و دوربین‌شناس را می‌دهد که کوشید تا سبک را وارد سینمای ایران کند. کار اول بلند او قطعا بدون ایراد نیست، از ایرادات فیلمنامه که به آن اشاره شد تا برخی لحظات در کارگردانی که مشخصا او دچار و اسیر تکنیک شده و بیش از حد آن را خرج کرده که بیرون می‌زند. اما اثر نقاط قوتی دارد که علاوه بر تمام آن نقاط تلاش کرده تا فارغ از سلیقه شخصی هر مخاطب اثری را به او تحویل دهد که به شعور و وقتش توهین نکرده و هوش او را به سخره نگیرد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا