هنری

لینک دانلود مستقیم قسمت ۱۵ سریال پایتخت۷ + خلاصه داستان قسمت ۱۵ سریال پایتخت ۷

در این مطلب از پایگاه خبری صفحه فردا خلاصه داستان قسمت ۱۵ سریال پایتخت۷ را برای دوستداران این سریال نوشته ایم همراه ما باشید.

فصل هفتم سریال پایتخت که به کارگردانی سیروس مقدم و تهیه‌کنندگی الهام غفوری ساخته شده، از دوشنبه چهارم فروردین روی آنتن شبکه یک رفته است. طبق اعلام سازندگان پایتخت ۷، این سریال در قالب ۲۶ قسمت از شبکه یک سیما پخش می‌شود.

در مورد لوکیشن های فصل هفتم هم آنطور که بازیگران این سریال گفته اند، فیلمبرداری عمدتاً در شهر زیرآب، واقع در شهرستان سوادکوه استان مازندران انجام شده است. این منطقه سرسبز که در نزدیکی پل سفید و شیرگاه قرار دارد، پیش‌تر نیز در فصل‌های قبلی سریال به‌عنوان لوکیشن اصلی مورد استفاده قرار گرفته بود. همچنین، بخشی از فیلم‌برداری این فصل در شاندیز مشهد انجام شده است.

فیلم‌برداری این فصل نیز از مردادماه ۱۴۰۳ آغاز شده و اخیرا در مشهد به پایان رسیده است.

خلاصه داستان قسمت ۱۵ سریال پایتخت۷

رحمت رفته بچه‌هاشو برسونه به مدرسه ارسطو بهش زنگ می‌زنه و میگه تو کجایی معلوم هست؟ این پسره از کله صبح اومده اینجا تا تکلیف سنگو مشخص کنیم. زحمت جا می‌خوره و میگه بهتاش فکر نکنم تا به امروز این ساعت از روزو دیده بوده باشه بعد الان اومده اونجا؟ من الان مدرسم سه قلوها رو آوردم اینجا الان میام سمت کمپر. بهروز که از خواهر دولت دیشب شنیده بود که سفر به مریخ کنسل شده به آنها میگه فهیمه بهشون میگه می‌تونستن دیشب یه کلمه بهمون بگن اصلاً چرا باید مخفی کنند هما میگه شاید یادشون رفته نقی بهشون میگه من از همون روز اول بهتون گفتم این سفر نشدنیه!

تنها کسی که باور نداشت که این سفر به حقیقت می‌پیونده من بودم! آنها بعد از کمی صحبت کردن با همدیگه نقی همشونو یکی یکی به مقصدهاشون می‌رسونه سپس به سمت باشگاه راهی میشه. رحمت به کمپر رسیده و آنها بیرون تو فضای باز رو صندلی نشستند. بهتاش به ارسطو میگه حالا این دو نفر غریبن تو خجالت نکشیدی که سر نقی هم خون خودت خواستی کلاه بزاری؟ این بیچاره بعد از این همه سال هنوز یه خونه از خودش نداره دو تا دختر دم بخت داره که خرج اونا هست یه پسر کوچیکم داره اونم وضع زندگیشونه حالا خدا خواسته یه نگاهی بهشون کرده یه سنگی از آسمون انداخته رو سقف خونه اونا تو هم اونو به جیب زدی و حتی نخواستی یه پاپاسی بهش بدی؟ تو اینجوری هستی من اینجام از حق داییم دفاع کنم.

ارسطو بهش میگه این چه حرفیه می‌زنی من و نقی مثل برادر می‌مونیم حتی اگه گوشت همو بخوریم استخوان‌هامونو نمی‌ندازیم دور! حق همه محفوظه میریم تاجیکستان سنگو که فروختیم همه به پولشون می‌رسند آنها کمی با هم بحث می‌کنند که در آخر بهتاش بهشون میگه اصلاً سنگی که به سقف خونه مادر من خورده رو بیارین من و مامانم لازمش داریم. آنها همچنان با همدیگه دعوا و بحث می‌کنند که در آخر عری بهشون میگه یه لحظه صبر کنین آروم باشین با همدیگه میریم تاجیکستان وقتی سنگو تحویل دادیم و مابقی پولو گرفتیم همه سهم خودشونو برمی‌دارن و زندگیشونو یه تکونی میدن. از طرفی نقی به باشگاه رسیده و بعد از تمرین دادن بچه‌ها بهشون میگه یه هم وزن پیدا و با همدیگه تمرین کنین. ارشاد اون وسط وایساده و به نقی میگه کسی اینجا نیست که هم وزن من باشه نقی بهش میگه اینجوری فکر می‌کنی؟

باشه من الان حریف تمرینی توام شروع کن ارشاد مخالفت می‌کنه و میگه این چه کاریه! اما وقتی می‌بینه نقی بهش فشار میاره و ازش می‌خواد تا حمله کنه یهه لحظه نقی را از رو زمین بلند می‌کنه و با کمر می‌کوبونه زمین. بهتاش از آنها می‌پرسه که کی چه جوری می‌خواین به دایی نقی بگین اون باید خبر داشته باشه رحمت بهش میگه نقشه کشیدیم وقتی با همدیگه میریم به سمت تاجیکستان تو مسیر برای استراحت  ماشین را کنار می‌زنیم و استراحت می‌کنیم همون موقع شری میره یه سنگی شبیه شهاب سنگ پیدا می‌کنه و بهشون میگن که شهاب سنگه. اونجا ما میگیم ما هم یه سنگ شبیه این داریم اونجاست که نقی از شهاب سنگ باخبر میشه و همگی میریم تاجیکستان برای فروش سنگ. بهداشت تنها حرفی که به آنها مدام می‌زنه اینه که باید دایی هم با خبر بشه و آنها کلافه میشن و ارسطو می‌گه می‌فهمه بالاخره بهش میگیم.

سپس دلاری که از خریداران سنگ به عنوان بیعانه گرفته بود را تقسیم کردن به تعداد و بهتاش بهشون میگه که باید برای دایی هم بذارین کنار. تایم تمرین بچه‌ها تو باشگاه تموم شده و یکی پس از دیگری از اونجا میره وقتی نوبت به ارشاد می‌رسه نقی برای اینکه اونو اون شکلی زد زمین اول ازش تشکر می‌کنه و میگه پیشرفت خیلی خوبی داشتی آفرین سپس بهش میگه تو الان نمی‌تونی بری باید ۲۰۰ دور دور تشک زمین بدویی و بلافاصله بارفیکس بری. ارسطو به اونجا رفته و دلارهای سهم اونو تو پاکت گذاشته و تو قالب کمک به نقی برای ازدواج بچه‌ها بهش میده نقی وقتی می‌بینه ۲۵۰۰ هزار دلار براش آورده حسابی جا خورده. شب دوباره ارسطو با بقیه جمع میشن سعی می‌کنند تعداد کسایی که می‌خوان برن تاجیکستان را کم کنند اما هیچکس قبول نمی‌کنه که ایران منتظر بمونه و قرار میشه همگی با همدیگه برن و صحیح و سلامت برگردم

لینک مستقیم دانلود قسمت ۱۵ سریال پایتخت۷

https://telewebion.com/product/0xc20beaf

تماشای آنلاین قسمت ۱۵ سریال پایتخت۷

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا