راز قیام ۱۹ دی / حاج آقا مصطفی و حادثهای که تاریخ ایران را دوباره نوشت

شهادت آیتالله سید مصطفی خمینی در اول آبان ۱۳۵۶، نه تنها قلب خانواده امام و ملت ایران را اندوهگین کرد، بلکه جرقهای بود برای بیداری سیاسی گسترده مردم. قیام ۱۹ دی قم، پاسخی مستقیم به توهین رژیم پهلوی به پیشوای انقلاب و از مهمترین موجهای شتابدهنده مبارزات علیه سلطنت پهلوی شد.
به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، غلامرضا خارکوهی نوشت: رژیم شاه وقتی ابراز وفاداری گسترده مردم را نسبت به حضرت امام در توطئه شهادت حاج آقا مصطفی مشاهده کرد، دانست که طی ۱۵ سال گذشته و با وجود کشتار و شکنجه و تبعید و بازداشت امام و یارانش، نه تنها از محبوبیت عمومی وی کاسته نشده، بلکه بر آن افزوده است. در نتیجه دست به توطئه دیگری زد و آن انتشار مقاله اهانتآمیز نسبت به پیشوای انقلاب اسلامی مردم ایران بود.
به روایت جماران، رژیم شاه هر دو اقدام(شهادت فرزند امام و چاپ مقاله مطبوعاتی) را با چراغ قرمز آمریکا انجام داد.
شهادت حاج آقا مصطفی؛ بخش پنجم: تبعات سیاسی قیام قم
شهادت آیتالله سید مصطفی خمینی، فرزند ارشد امام خمینی(ره)، یکی از نقاط برجسته و تأثیرگذار در تاریخ انقلاب اسلامی ایران است. تا آنجا که امام خمینی او را به عنوان «یکی از الطاف خفیه الهی» تعبیر کرده است. این حادثه دردناک که در اول آبان سال ۱۳۵۶ به وقوع پیوست، نه تنها غم و اندوهی عمیق بر قلب خانواده امام و بستگان ایشان وارد کرد، بلکه به عنوان یک رویداد مهم، موجی از بیداری و خروش مردمی را در سراسر ایران علیه رژیم پهلوی به وجود آورد. شهادت حاج آقا مصطفی، در شرایطی که مبارزات ملت ایران روند کُند و آرامی داشت، به یک عامل شتابدهنده برای تندتر کردن جریان مبارزات مردمی و تقویت نهضت امام خمینی تبدیل شد.
این مقاله که در پنج بخش توسط معاونت پژوهش، آموزش و برنامهریزی راهبردی مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره) تدوین شده، تلاش دارد تا ابعاد مختلف شخصیت علمی، فکری و مبارزاتی حاج آقا مصطفی خمینی را مورد بررسی قرار دهد. همچنین، به تأثیر شهادت ایشان در تقویت نهضت اسلامی و واکنشهای داخلی و بینالمللی نسبت به این حادثه پرداخته میشود. لذا هدف از این مجموعه، بازخوانی یکی از حساسترین و تأثیرگذارترین رخدادهای تاریخ انقلاب اسلامی است که به شکلگیری تحولات عظیم سیاسی و اجتماعی در ایران منجر شد و زمینهساز اتحاد گستردهتر مردم در مسیر مبارزه با رژیم پهلوی گردید. امید است این مجموعه بتواند شناختی عمیقتر از شخصیت حاج آقا مصطفی و جایگاه والای ایشان در تاریخ انقلاب اسلامی ارائه دهد.
سفر کارتر به ایران و اهانت رژیم به امام
دهم دی ماه سال ۱۳۵۶ کارتر – رئیس جمهور وقت آمریکا – با همسرش رُوزالین به تهران آمد و با نادیده گرفتن وقایع سیاسی داخل ایران به ویژه تبعات شهادت حاج آقا مصطفی خمینی، ایران را جزیره ثبات نامید. شاه که خود شاهد این سخنان اغراقآمیز کارتر بود، چنان به وجد آمد که در پوست خود نمیگنجید. او تصور نمیکرد چند روز بعد، این جزیره ثبات، آنچنان دچار بحران و بی ثباتی شود که منجر به سقوطش گردد. آن روز شاه و رُوزالین، و کارتر و فرح آنچنان جامهای شراب را در ضیافت جشن عید سال نو مسیحی سر کشیدند که گویی ایران بهشت برین است و آرامش آن ابدی و پا بر جا است. اما اندکی بعد آتش انقلاب در ۱۹ دی ماه قم شعله ور شد و با مراسم و مجالس بعدی، سایر شهرها را در بر گرفت و طوفاتی به راه افتاد که جزیره ثبات شاهنشاهی را به کاملا بی ثبات کرد.
ماجرا از آنجا آغاز شد که رژیم شاه وقتی ابراز وفاداری گسترده مردم را نسبت به حضرت امام در توطئه شهادت حاج آقا مصطفی مشاهده کرد، دانست که طی ۱۵ سال گذشته و با وجود کشتار و شکنجه و تبعید و بازداشت امام و یارانش، نه تنها از محبوبیت عمومی وی کاسته نشده، بلکه بر آن افزوده است. در نتیجه دست به توطئه دیگری زد و آن انتشار مقاله اهانتآمیز نسبت به پیشوای انقلاب اسلامی مردم ایران بود. رژیم شاه هر دو اقدام(شهادت فرزند امام و چاپ مقاله مطبوعاتی) را با چراغ قرمز آمریکا انجام داد. گرچه عوامل امنیتی رژیم هیچ ردپایی از خود در اسناد و پروندههای ساواک باقی نگذشتند، اما شواهد و اعترافات درباریان فراری به اروپا و آمریکا گواه روشن این ادعاست که واکاوی آن مقاله دیگری را میطلبد.
در این راستا بود که یک هفته پس از سخنان کارتر در حمایت از شاه، با کینهای که او و عواملش از عمق نفوذ امام در جامعه ایران داشتند، اقدام به درج مقالهای توهینآمیز علیه امام در پر تیراژترین روزنامه یومیه کشور نمودند. روز هفدهم دی ماه سال ۱۳۵۶- که مصادف با سالروز کشف حجاب رضاخانی(در سال ۱۳۱۴) بود – به دستور ساواک مقالهای تحت عنوان «ایران و استعمار سرخ و سیاه» به قلم شخص مزدوری با اسم مستعار «احمد رشیدی مطلق» در روزنامه اطلاعات منتشر و طبق معمول در سراسر کشور توزیع گردید. نویسنده مقاله با وقاحت تمام سعی کرده بود، به زعم خود شخصیت رهبر نهضت را بشکند، و امام را به طرفداری از مالکین و شهرتطلبی و عامل استعمار بودن متهم نماید!
انتشار این مطلب اهانتآمیز در سرتاسر ایران تنفر عمومی را بر انگیخت، مردم انقلابی نیز از اینکه مشاهده میکردند به مقام شامخ رهبر و مرجع مظلومشان بی حرمتی شده، سخت بر آشفته و زبان به انتقاد گشودند. امّا بیش از هر جایی، این طلاب قم بودند که دست به یک قیام گسترده، بر علیه این اقدام زدند. در آن روز بلافاصله درسها و نمـاز جماعتهـای حوزه علمیه قم به عنوان اعتراض تعطیل شد و فضلا و طلاب به طور دسته جمعی به سوی منازل مراجع و آیات عظام قم به راه افتادند. این اعتراض ادامه یافت تا منجر به اجتماع بزرگ روز ۱۸ دی در مسجد اعظم قم شد که با شعارهایی چون «مرگ بر حکومت پهلوی» و «درود بر خمینی» توأم گشت که با حمله پلیس مبدّل به صحنه زد و خورد شد و در اندک مدتی زد و خورد به خیابانهای اطراف کشیده شد و تا پاسی از شب ادامه یافت.
سپس فردای آن روز – ۱۹ دی – قم شاهد یک تعطیل عمومی بود، بازار و مدارس مختل شدند و انبوه مردم به روحانیون پیوستند و تظاهرات عظیمی به راه افتاد که تا ۹ شب ادامه یافت. این تظاهرات که با حمله دژخیمان مسلح رژیم به خاک و خون کشیده شد، کشتار فجیع ۱۵ خرداد سال ۴۲ را تداعی کرد. شهید دکتر قربانعلی قندهاری از جمله کسانی بود که در وقایع ۱۷ تا ۱۹ دی قم فعالانه شرکت داشت. او خاطرات زیبایی از آن روز دارد و قیام ۱۹ دی قم را موج سوّم انقلاب مینامد. او مشاهدات خود را در این باره چنین تعریف کرد:
«آن روز [۱۷ دی سال ۵۶] به همین فوریت طلبهها جمع شدند و گفتند: به امام توهین شده و ما باید به خانه علما برویم و بگوییم چرا ساکت نشستهاید که در اینجا به امام توهین شده و این یعنی توهین به روحانیت، توهین به اسلام، توهین به حوزه علمیه و دین. خلاصه همان بعدازظهر ۱۷ دی راهپیمایی از فیضیه قم شروع شد و در ۱۹ دی به خون نشست، بعدازظهر آن روز ما به عنوان اعتراض به این مقاله رفتیم. دیگر همه به خیابان آمده بودند، ابتدا همه طلبه بودند، ولی بعضی از دانشجویان تهران هم – که من میزبان آنها بودم – حضور داشتند. اما بعدازظهر آن روز، آغازگر جریان ۱۹ دی فقط طلبهها بودند که همینطور ادامه پیدا کرد و مرتب اضافه شدند و مردم از جاهای دیگر هم آمدند. تا اینکه روز ۱۹ دی دیگر جمعیت در حاشیه خیابانها نماندند، بلکه ریختند توی خیابان و از کنترل خارج شد.
آن روز جمعیت به منزلِ افراد زیادی از علما رفتند. مثل ایام عید که بازدید میروند – آن روز هم همین طور بود و تا آن جا که من توی ماجرا بودم، خیلی گزینشی نبود، بلکه رفتن به بیوت علما و بزرگان یک اعتراض مردمی [نسبت به توهین روزنامه اطلاعات به حضرت امام] بود. ما دیدیم جمعیت از خانه آقای [آیتالله] حسین نوری برگشت. آقای نوری هم در آنجا تند صحبت کرده بود و گفته بود:«ماه نور فشاند و سگ عوعو کند»… روز کشتار و قیام ۱۹ دی یکی از قتلگاههای ما در خیابان صفائیه، همان کوچه آق بانو بود. بعد از یک درگیری که بین مردم و مأمورین شد و آنها هم به سمت مردم تیراندازی کردند؛ جماعت رفتند و برگشتند و درگیری اتفاق افتاد. ما هم مجدداً به خیابان برگشتیم و آمدیم به همان جایی که درگیری بود. دیگر آمبولانسها راه افتادند، ماشینهای آتشنشانی هم آمدند و یک صحنه عجیب و غریبی بود. جنازهها و زخمیها را هم خیلی سریع بردند. بلافاصله ماشینهای آتشنشانی آمدند و همه خونهای روی خیابانها را شستند و اثرات آن کشتار را از بین بردند تا هیچ اثری از جریان کشتار آن روز باقی نماند و این را خودم شاهد بودم.»
به دنبال واقعه خونبار ۱۹ دی قم مراجع تقلید و نیز اقشار و گروههای مختلف انقلابی دست به انتشار نامهها و اطلاعیههای گوناگون در محکومیت آن جنایت رژیم و افشای ابعاد گسترده آن زدند که آتش انقلاب را شعلهورتر کرد. اما مهمترین و کوبندهترین اعلامیهای که در این باره صادر شد از سوی حضرت امام خمینی(ره) بود که تأثیر عمیقی در تشجیع و امیدواری مردم برای تداوم مبارزه بر علیه رژیم داشت. در قسمتی از اطلاعیه امام چنین آمده است: «نهضت اخیر که پرتوی از نهضت ۱۵ خرداد است و شعاعش در سراسر کشور نور افکنده، خود کوبندگی خاصی دارد که شاه را از خود بیخود کرده و او و دار و دسته چاقوکشش را به تلاش مذبوحانه واداشته، جنایات ۲۹ محرّم امسال نقطه عطفی است به جنایات شاهانه ۱۲ محرّم آن سال. شاه خواست ضرب شستی به ملت مسلمان نشان دهد؛ پس از تمامیت حساب با رئیس جمهور آمریکا با بهانه مختصری که مأمورین ایجاد کردند، مرکز تشیع و حوزه فقاهت اسلام را در جوار مرقد پاک فاطمه معصومه- سلام اللَّه علیها- به مسلسل بست و جمعیت بیگناه فراوانی از جوانان حوزه علمیه و متدینین غیور شهر مذهبی قم را در خاک و خون کشیده به قتل رساند؛ و تا کنون آمار آنها در دست نیست، و مقتولین را از هفتاد تا سیصد، تا حال گفتهاند و عدد مجروحین را خدا میداند. و أسفآورتر (که ننگش بر جبین آنها خواهد ماند) آنکه کسانی که رفتهاند خون به مجروحین در بیمارستانها بدهند، توقیف کرده و مانع شدهاند از اعطای خون؛ و گفته میشود کسانی به این جهت جان دادهاند.
شاه میخواهد ثابت کند که نوکری او تحکیم شده؛ و ملت نباید گمان کند [او] از پشتیبانی اجانب برخوردار نیست؛ ولی ملت با تظاهرات عمومی و تعطیل سرتاسری دامنهدار و اظهار تنفر، بار دیگر ثابت کرد که او را نمیخواهد و از او و خاندانش بیزار است؛ و این رفراندم طبیعی سرتاسری در حقیقت خلع او از سلطنت غاصبانه جابرانه است. کارتر و دیگر غارتگران مخازن ملتهای مظلوم باید بدانند محمدرضا خان، خائن و یاغی است و ناچار از سلطنت مخلوع است؛ بر فرض قانونی بودن؛ چه رسد به سلطنت انتصابی از قِبَل اجانب که خودش اعتراف نموده. به ملت شریف ایران مژده میدهم که رژیم جائرانه شاه نفسهای آخرش را میکشد، و این قتل عامهای بیرحمانه نشانه وحشتزدگی و حرکات مذبوحانه است. مضحک و بسیار رسوا، این مانورهای وقیحانه و بچگانه است که پس از داغ باطله از طرف عموم ملت خوردن، به راه انداختهاند و مشتی سازمانی و اراذل و اوباش از خودشان و جمعی ضعفا و بیچارگان را با زور سرنیزه از اطراف جمعآوری و در شهرها به فریاد و جنجال «جاوید شاه» وادار میکنند، و گمان میکنند جبران تعطیل عمومی بازارهاست و با این سیلیها میتوانند صورت سیاه خود را سرخ کنند. من به ملت ایران با این بیداری و هوشیاری و با این روحیه قوی و شجاعت بیمانند نوید پیروزی میدهم؛ پیروزی توأم با سربلندی و افتخار؛ پیروزی توأم با استقلال و آزادی؛ پیروزی توأم با قطع ایادی اجانب و چپاولگران؛ پیروزی با برچیده شدن بساط ستمگران و انقراض دودمان سیاهروی پهلوی.»
آثار و تبعات سیاسی قیام ۱۹ دی به صور گوناگون در جامعه متجلّی شد از جمله: بیداری مضاعف مردم نسبت به انقلاب و جنایات رژیم پهلوی، توزیع گستردهتر اعلامیههای سیاسی، شعار نویسی روی دیوارها و اماکن عمومی، برگزاری مراسم شهدا، معرفی مبارزات مردم ایران در سطح جهان، اضمحلال حکومت پهلوی، انجام سخنرانی و تظاهرات در مناطق مختلف کشور از جمله این اثرات فرهنگی سیاسی بود. اما مهمترین اثرات سیاسی اجتماعی قیام ۱۹ دی قم بیداری و آگاهی عمومی نسبت به مبارزات حقطلبانه امام خمینی(ره) و کاهش محبوبیت رژیم شاه بود. چنان که آقای محمد لیوانی – از اهالی روستای لیوان غربی بندرگز – میگوید:
«پس از شهادت مرحوم آیتالله حاج سید مصطفی خمینی و به ویژه واقعه ۱۹ دی ماه ۵۶ قم، حرکت جدید و اصلی به صورت پخش اعلامیهها، نوارها، کتابها، و نیز صحبت و تبلیغ در مجالس و محافل شروع شد. در این مرحله کلیت کار ما حمل اعلامیهها از بهشهر به روستای لیوان بندرگز و گاهاً منطقه بندرگز بوده است. آن موقع من ماشین ژیانی داشتم که برای این منظور از آن استفاده میکردم.»
پس از قیام ۱۹ دی قم، طرفداری از نهضت امام خمینی(ره)، و نفرت عمومی از نظام شاهنشاهی حتی در دل کودکان و دانشآموزان دوره راهنمایی نیز رسوخ کرد. به طوری که برخی از آنها با انتقاد علنی از عملکرد رژیم در کلاسهای درس مدرسه، درک و شعور بالای سیاسی و اجتماعی خود را به منصه ظهور رساندند. در یکی از اسناد مورخ ۱۶/۱۱/۵۶ ساواک چنین میخوانیم:
«اخیراً بعضی از دانشآموزان مدرسه راهنمایی حافظ در زمینه سیاست ایران از قبیل چرا وقتی که خود محتاجیم، به انگلستان وام داده میشود و یا اینکه پول نفت ما چگونه خرج میشود؟ سؤالاتی از معلمین خود مینمایند که اکثر آموزگاران از دادن جواب عاجز بوده و اظهار میدارند که خارج از برنامه کلاس سؤال نگردد و به طریقی موضوع را کنسل میکنند.»
حتی برخی از دانشآموزان مدارس پس از واقعه ۱۹ دی قم، در فرصتهای گوناگون به بحثهای سیاسی و مبارزاتی میپرداختند و بعد از تعطیلی نیز با حضور در محافل انقلابی و مشارکت در اینگونه برنامهها، روند مبارزه و شکست رژیم را سرعت میبخشیدند.
در تلگرام فوری باصرینیا – رئیس وقت ساواک گرگان – چنین آمده است: «در تاریخ ۳۶/۱۱/۱ پنج نسخه شعار خطی روی کاغذ آغشته به جوهر قرمز با متن زیر در خیابان قصر علی آباد مشاهده [شد] که با همکاری ژاندارمری محل جمع آوری گردیده است».
متن شعارهای فوق چنین بود: «بیاد ۲۰۰ تن شهدایی که هفته گذشته در [۱۹ دی] قم زیر رگبار مسلسل شاه جان سپردند. درود به شهدای قم، پیروز باد انقلاب خونین خمینی، مرگ بر شاه».
یکی دیگر از پیامدهای مهم قیام ۱۹ دی قم این بود که از آن پس، سخنرانان و خطیبان با شجاعت و جسارت بیشتری به نقد مسائل اجتماعی جامعه و عملکرد دولت و حتی شخص شاه میپرداختند. آنها ضمن دفاع از حقانیت نهضت امام، اقدامات ضد دینی و مردمی حکومت پهلوی را به چالش میکشاندند. از سوی دیگر پس از حادثه قم و انتشار خبر ناگوار آن، مردم، به ویژه جوانان هم رغبت بیشتری برای شرکت در اینگونه برنامهها و شنیدن سخنرانیهای سیاسی و متضاد با خط مشی رژیم، از خود نشان میدادند. چنان که در یکی از گزارشات بهمن ماه سال ۵۶ ساواک چنین آمده است:
«ساعت ۱۰ روز ۲۵۳۶/۱۱/۱۴ مجلس بحث و سؤال و پاسخ در مسجد جامع این شهرستان [گنبد کاووس] واقع در خیابان شاهپور با شرکت قریب ۱۲۰ نفر از جوانان و محصلین این شهرستان تشکیل گردید. در این مجلس آقای شیخ علی بهاءالدینی فرزند احمد اظهار داشت: من ویلاهایی در چالوس و رامسر دیدم که سالیانه [فقط] چند روز از آنها استفاده میشود. ولی چشم خود را بستهاند و نمیبینند که کپرنشینان بیچاره و بدبخت حتی زیلو هم ندارند و از سرما به خود میپیچند. یکی از سردی میمیرد و دیگری از گرسنگی. بیایید به زندهها که مرده متحرکی بیش نیستند توجه کنید. متأسفانه ظلم و ستم را میبینیم ولی هیچ گونه کاری انجام نمیدهیم و ارادهای نداریم. به ما که در این مسجد نشستهایم و همه مردم گنبد مرده متحرک میگویند آنها که مقاتله نمودند و مجاهدت کردند و خونهای خود را ریختند و شربت شهادت نوشیدند به جایی رسیدند، ولی ما انتظار میکشیم که بیشتر از این ما را استثمار کنند و بردگی و اسارتمان بیشتر شود. در صورتی که پیشوا و رهبر و یا مرجع تقلید و ابرمردانی که مردم را هدایت میکنند باید مرد باشند نه نامرد… اگر شده برای گرفتن حق خود کشته شوید، چون اگر از حق خود صرف نظر کنید آن وقت است که با ستمگران هم عقیده شدهاید و تو را بیشتر استثمار میکنند. چون ضعف نشان دهی تو را مستحق ظلم میدانند که فعلاً که زنجیر بردگی و اسارت را یک خرس [شاه] به گردن ما انداخته است. اکنون صبح تا شب تیرهای زیادی به قلبهایمان نشان میگیرند که ما شانه خالی میکنیم و به قلب امام زمان اصابت میکند، سهم هر ایرانی روزانه از نفت ایران ۳۷۰ ریال است اگر شما گرفتید منهم گرفتهام. اکنون وضع دامپروری و کشاورزی ایران ورشکسته، است آن کس که سوار هواپیمای اختصاصیش میشود و در آسمان سیر میکند به فکر من و تو نیست… بروید کتاب غرب زدگی جلال آل احمد را بخوانید تا ببینید هدف غربیها چیست؟»
یکی دیگر از آثار و تبعات اوجگیری قیام امام پس از وقایع اسفبار شهادت حاج آقا مصطفی خمینی و کشتار ۱۹ دی قم، کاهش محبوبیت شاه در میان مردم و حتی در بین روحانیون حقوق بگیر و وابسته به رژیم بود، به طوری که اینگونه روحانیون اوقافی و محضردار، حتی اگر دلشان هم میخواست، جرأت شرکت کردن در مراسم دعا و نیایش را برای سلامتی شاه را نداشتند. به همین خاطر صدای اعتراض ساواک در آمد. چنانکه در تاریخ ۲۰ بهمن سال ۵۶ سازمان اطلاعات و امنیت ساری در گزارشی خطاب به ساواک مرکز چنین نوشت:
«اطلاع واصله حاکیست در مراسم نیایش پانزدهم بهمن، سالروز رفع خطر از وجود مبارک اعلیحضرت همایون شاهنشاه آریامهر «روز نیایش» که در اغلب شهرهای استان مازندران برگزار میگردد، عدم شرکت روحانیون کاملاً محسوس است. چون در سال جاری نیز روحانیون شرکت ننموده بودند.»
چند روز بعد عید نوروز سال ۱۳۵۷ فرا رسید، در واقع طلوع سال جدید، نوید حرکات جدیدی از سوی مبارزان نقاط مختلف کشور بود. شاه و فرح در حالی تعطیلات نوروز سال ۵۷ را در جزیره کیش به عیش و نوش میگذراندند که مردم ایران به پیروی از امامشان- خمینی کبیر- به خاطر همدردی با مردم داغدار در قم و تبریز عزادار بودند و عید سیاه داشتند. از سوی دیگر گرانیهای مفرط و فزاینده زندگی را بر مردم به شدت تنگ کرده بود. لباس سیاه مردم در واقع نه تنها نشانه همدردی با خانوادههای داغدار و شهید و مجروح داده بود، بلکه بیرق اعتراض آنان نسبت به اَعمال خلاف انسانیت و قانون رژیم شاه نیز محسوب میشد.
سال ۵۷ در حقیقت آبستن حوادث سیاسی دیگری بر علیه سلطنت پهلوی بود که از همان نخستین روزهای آن، خود را آشکار کرد. سالی که با حوادث پیاپی و مبارزات فزاینده مردم مواجه گشت.
فروزندگی انقلاب اسلامی چنان گسترش یافت که شاه حتی با کشتارهای جمعی نتوانست شعلههای افروختهشده را خاموش کند. مانورها و ترفندهای سیاسی و نظامی شاه بیش از آنکه اندک تأثیری در فروکش کردن خشم مردم بگذارد با صدور بیانیههای افشاگرانه امام خمینی(ره) و دستورالعملهای مبارزاتی ایشان خنثی میشد. حتی جایگزینی یک تکنوکرات غربزده به نام جمشید آموزگار به جای هویدا – نخستوزیر سیزده ساله شاه – کمکی به حل بحران رژیم نکرد. پس از او جعفر شریف امامی که یکی از پیشکسوتان جریان استعماری فراماسونری در ایران بود، با شعار «دولت آشتی ملی» روی کار آمد. فریبکاریهای وی و مذاکرات او با آقای شریعتمداری در قم که در تحولات اخیر ایران به عنوان یکی از رهبران دینی مطرح و از سوی رژیم حمایت میشد، نیز نتوانست مبارزات مردم را متوقف سازد.
در زمان دولت شریف امامی بود که کشتار بیرحمانه مردم به وسیله نیروهای نظامی در میدان ژاله تهران – روز ۱۷ شهریور- اتفاق افتاد. حکومت نظامی در تهران و یازده شهر بزرگ ایران رسماً برای مدتی نامحدود برقرار شد؛ اما با رسیدن پیامهای امام خمینی(ره) مردم به حکومت نظامی اعتنا نکردند و تظاهرات شبانهروزی خود را گسترش دادند. فریادهای «اللَّه اکبر»، «مرگ بر شاه» و «درود بر خمینی» در تمام ساعات به گوش میرسید و همراه با آن صدای رگبار مسلسلها از هر کوی و برزن شنیده میشد. این تقابل دو جانبه حق و باطل تا آنجا پیش رفت که بنیاد حکومت باطل شاهنشاهی در ایران ساقط شد و مبارزات حق طلبانه مردم مسلمان به پیروزی رسید.
کلام آخر، تفاوت دو واقعه
شهادت آیتالله حاج آقا مصطفی خمینی در نجف اشرف در اوّل آبان سال ۱۳۵۶ و مراسم با شکوهی که در ایران برگزار شد، نقطه آغازی بود بر خیزش دوباره حوزههای علمیه و قیام مذهبی مردم ایران و اقشار مختلف جامعه اعم از روشنفکر، بازاری، فرهنگی، کشاورز، دانشجو و دانش آموز. امام خمینی(ره) در همان ایام به گونهای شگفت این واقعه را از الطاف خفیه الهی نامیده بود.[۹] این رویداد با آنکه موجب فقدان شخصیت بزرگی از حامیان امام و مردم شد ولی ثمرات مهمی نصیب انقلاب اسلامی نمود که برخی از آنها در اینجا ارائه میشود:
۱ـ بار دیگر نام امام خمینی و قیام او بر علیه رژیم شاه در کانون توجه مردم ایران و جهانیان قرار گرفت و در سطح وسیع حتی در روستاها بر سر زبانها افتاد. به طوری که تحلیلگر ساواک ۱۰ روز پس از واقعه طی گزارشی نوشت: «مرگ مصطفی خمینی در بالا بردن شأن و وِجهه پدرش بین قاطبه مردم بسیار موثر بوده است.»
مراسم و مجالس و بیانیههایی که منتشر شد، در واقع پیام حقانیت مبارزات امام و افشاگر جنایات پیدا و پنهان سازمان امنیت رژیم بود. رژیم که از طرح دوباره نام امام به وحشت افتاد مقاله توهینآمیزی در روزنامه اطلاعات چاپ کرد که موجب تظاهرات در قم شد و اربعینهای بعدی را به وجود آورد و این اعتراضات تا سقوط رژیم دیگر متوقف نشد.
۲ـ از آنجا که طی پنج سال گذشته یعنی از سال ۱۳۵۰ تا آبان سال ۱۳۵۶ موضوعات مختلفی مانند «کتاب شهید جاوید» موجب انفکاک و اختلافات زیادی در میان مبارزان مسلمان و مخصوصا روحانیت انقلابی شد و باعث هدر رفتن مقدار زیادی از انرژی و تواناییهای مبارزاتی گشت، واقعه شهادت فرزند گرامی امام که پیش آمد خون تازهای در رگهای جامعه به ویژه انفلابیون مذهبی جاری شد و در نتیجه موجب اتحاد عمیقتر آنان گردید. به طوری که مسأله شریعتی و شهید جاوید از آن پس به حاشیه رفت.
۳ـ ثمره دیگر شهادت آقا مصطفی این بود که تفاوت رفتار مردم ایران را نسبت به فقدان یک عالم اسلامی – انقلابی در مقایسه با فقدان یک روشنفکر اسلامی – انقلابی به خوبی نشان داد.
توضیح بیشتر این موضوع چنین است. در ۲۹ خرداد سال ۵۶ دکتر علی شریعتی در شهر لندن مرکز کشور انگلستان درگذشت.شریعتی یک روشنفکر مذهبی با ادبیات نوین گفتاری و نوشتاری بود. بیان و قلمش نافذ و جذاب بود. او روحیات انقلابی داشت ولی هیچگاه نه در سخنرانیهای داخل و خارج کشور، و نه در نامهها و نوشتهها و آثار خود حرفی از امام خمینی(ره) و مبارزات چندین ساله انقلاب اسلامی مردم ستمدیده ایران به میان نیاورد. حتی یک بیانیه یا مصاحبه علیه حکومت پهلوی ارائه نکرد. اما در عوض – سال ۴۷ – نامه چهل صفحهای در تعریف و تمجید از شاه و حکومت پهلوی و انقلاب سفید نوشت. او در این نامه به مردم توصیه کرد از انقلاب و مبارزات تند علیه رژیم شاه دست بردارند!
پس اگر قرار است کسی به عنوان معلم انقلاب معرفی شود آقا مصطفی اَرجح است و این عنوان برازنده نقشِ ارزنده او و امثال اوست.
یکی از پژوهشگران کشور اردن به نام «احمد حسین یعقوب» درباره نقش برجسته و موثر حاج آقا مصطفی خمینی میگوید: «او یکی از پیشگامانِ شکستنِ جَوِ خفقانِ شاهنشاهی بود. او به زندان رفت، تبعید شد، تا شهادت پیش رفت، اما از راهش برنگشت، او اندیشههای پدرش را در میان ملتها می پراکند، و از آنجا که طاغوت گفتوگو و منطق نمیشناسد، چارهای جز شهادتش نبود. اما خون او مایهای شد که چراغ فروزان انقلاب را روشنی بخشید. پس سید مصطفی جزء جدایی ناپذیر از تاریخ این اُمت است.»
به همین دلیل است که شهادت حاج آقا مصطفی خمینی، رژیم شاه و دستگاه امنیتی مخوفش – ساواک- را رسوا ساخت، و موجب معرفی دوباره شخصیت و مبارزات و آرمانهای امام و مردم انقلابی شد. به طوری که بعد از ۱۵ خرداد سال ۴۲ این دومین بار بود که قیام عمومی در سراسر کشور شدت گرفت و بعثت نوینی در حرکت انقلاب اسلامی ایران پدید آورد که به طور فزاینده و بی وقفه تا برچیدن سلطنت پهلوی ادامه یافت.
با وجود این همه نقش و تأثیرات روشنی که حیات و ممات آیتالله سید مصطفی خمینی در پیشرفت مبارزات انقلاب اسلامی مردم ایران از سال ۴۱ تا ۵۷ داشت، اما برخی مورخان داخلی یا غربزدگان خارج کشور، اصلا نام و نقش او را در نگاشتههای خود حذف کردهاند و یا بسیار کمرنگ جلوه دادهاند. از جمله آنها ترجمه «کتاب ایران بین دو انقلاب، نوشته یراند آبراهامیان» است که با حجم ۵۶۰ صفحه بارها در ایران تجدید چاپ شده، ولی او در این کتاب حتی یک کلمه نامی از آقا مصطفی خمینی نیاورده است! کتاب ۴۵۰ صفحهای «ریشه های انقلاب ایران، نوشته خانم نیکی آر کدی» نیز چنین وضعی دارد. گویی اصلا شخصیتی به نام آیت الله سید مصطفی خمینی در تاریخ معاصر وجود نداشته است!
علاوه بر این، کتاب دو جلدی «تاریخ سیاسی بیست و پنج ساله ایران» به قلم سرهنگ غلامرضا نجاتی که در ۱۲۰۰ صفحه منتشر شده یک کلمه درباره واقعه مهم شهادت و فقدان آیتالله سید مصطفی خمینی ننوشته است! هر سه کتاب نیز از منابع مورد استناد مورخان و اساتید دانشگاههای کشور است.
این گونه مورخان داخلی و خارجی که به دروغ ادعای بی طرفی علمی در روش تاریخنگاری خود دارند، در حالی یکی از مهمترین رویدادهای شتابنده انقلاب اسلامی را تعمداً از آثار خود حذف میکنند که دهها رویداد کم اهمیت یا بی اهمیت دیگر را با تفصیل شرح دادهاند و برجسته کردهاند.
۳۱۲۱۶



