هنری

دانلود قسمت ۸ سریال اجل معلق + خلاصه داستان سریال اجل معلق قسمت هشتم

خلاصه داستان سریال اجل معلق قسمت هشتم را در این خبر از صفحه فردا ببینید.

پخش سریال نمایش خانگی «اجل معلق » به نویسندگی و کارگردانی عادل تبریزی و تهیه‌کنندگی سید ابراهیم عامریان از روز جمعه ۲ خرداد ماه ساعت ۱۲ ظهر به صورت اختصاصی از پلتفرم نمایش خانگی فیلمنت آغاز شد، پخش این سریال به صورت هفتگی در این پلتفرم ادامه دارد. سریال «اجل معلق» یک سریال کمدی ۲۰ قسمتی است.

اجل معلق

خلاصه قسمت هشتم سریال اجل معلق

داوود و بقیه میان استخر و اجل نگاه میکنه، یکدفعه غیب میشه، داوود دنبال اجل میگرده ولی اجل نیست و رفته تو جهنم که نیما شهابی رو دارن شکنجه میدن بهش میگه هر کسی خودش اعمال خودش رو معماری میکنه اونهمه عقل و قدرت تحلیل به تو داده شد رو چرا استفاده نکردی، شهابی میگه به اون داوود بگو اون پولها رو خرج نکنه خیرات بده.

داوود به خدا میگه خدایا منو ببخش من توبه می کنم. بعد از استخر میرن سراغ ماشینش و مشغول شستن ماشین میشه که اجل از تو ماشین میاد بیرون و داوود میگه کجا بودی؟ اجل میگه پیش شهابی بودم، اون ور. داوود میگه برزخ بودی؟ اجل میگه آره، خیلی چیزا باید بدونی، خیلی جاها باید بریم.

صدیق دو تا تخم مرغ میزنه به ماشین برای رفع بلاها. داوود میگه چیکار میکنی؟ تازه شسته بودم. صدیق میگه برای رفع بلا، واسه خونه، واسه ماشین که چشممون نزنن. داوود دوباره ماشین رو میشوره و میگه از تو داشبورد کارت رو بردار که نگی پولم نمیرسه و تو این ۲۰۰ تومن هست. صدیق میگه از اون ۵۰۰ تومن که دادی هنوز ۱۰۰ تومنش رو دارم. داوود میگه ۲۰۰ میلیونه. صدیق با ترس میگه یا امام زاده هاشم، از کجا اوردی! داوود میگه از بالا میرسه دیگه. صدیق میگه پس چرا به ما نمیرسه. داوود میگه برای اینکه من واسطه ام، تو دعا کن فقط قطع نشه.

صدیق به داوود میگه این پسره رفیقت بود تو محل خوشگل و خوشتیپ بود بهش میگفتی کله کدو، داوود میگه غلام رو میگی؟ یه روز اومدی اینجا اسمش یادت رفت؟ صدیق میگه بنده خدا خیلی پاسوزت شد، کمکش کن. اجل میگه کاش از این پول لااقل به خانواده ات نمیدادی.

غلام در فراق صدیق گریه میکرد و میگفت هرجای خونه رو می بینم یاد تو میفتم، صاحبخونه با مشتری میرسه که تو اینجا چیکار داری؟ تو دزدی الان زنگ میزنم پلیس، غلام به مشتری میگه آقای محترم من خودم خونه دارم نصف اینجا اجاره میدم صاحبخونه باهاش دعوا میکنه و بیرونش میکنه. غلام به داوود لعنت میفرسته که اینهمه پول رو از کجا اوردی که باعث جداییشون شده.

رنجبر بعد از جلسه مثلا کاری که همراه با خوردن شیشلیک و کباب بود زیردستش رو صدا میکنه که ببینه چه خبر، اونم بهش چندتا عکس از دلال های ارز نشون میده و میگه یه شایعه پخش کنیم که نیما شهابی رو کشتن، رنجبر میگه خب معلومه خودت کشتیش، بعد میگه وقتی شایعه رو پخش کردیم میگیم قاتلش ده میلیون پوند رو برداشته هر کی پول درشت آورد تو بازار خرج کنه اینا به ما آمارش رو بدن و ۵۰۰ هزار پوند هم دستخوش بگیره. رنجبر میگه من میدونم این نقشه احمقانه تو به هیچ جا نمیرسه. اما بهش میگه وقتی خودت نقشه ای نداری باید ۲ میلیارد تومن بدی به من تا این بچه ها با من همکاری کنند.

اجل به داوود میگه امشب فاصله ما نزدیک تره بهم میخوام یکی از اسرار دنیوی رو لو بدم، این دنیا مثل مهدکودک میمونه و شما مشغول بازی هستید، تو این دنیا هر کی هم یه اسباب بازی داره که مال هر کی یه اندازت یکی کوچک یکی بزرگ، چیزی که مهمه اونم اینه که وقت رفتن باید همه چیز رو رها کنن و برن زیر خاک، حالا اگه اینها از راه نادرست بدست کسی برسه دیگه خیلی بد میشه تو این همه چیز داری تهش میخوای اینا رو ول کنی و بری زیر خاک.

داوود به شوخی میگیره و میگه اینا رو گفتی یادم افتاد پرونده بچه ها رو باید بیاریم اینجا ثبت نام کنیم و بعد میره تو خونه.

صدیق یه چیزی میده به داوود تا بخوره. داوود میگه حالا چقدر گرفتی؟ صدیق میگه ۳ کیلو گرفتم چه میدونستم میشه ۱۵۰ میلیون. داوود میگه خب خاویار رو گرفتی که چی بشه ؟ الان من یه ذره خوردم همه جا رو آبی میبینم. صدیق میگه گفتم میگیرم و میزارم فریزر. داوود میگه خب بقیه پول ها رو چیکار کردی؟ صدیق میگه چقدر بود مگه کلش ۲۰۰ میلیون بود دیگه. داوود میگه خب چیکار کردی؟ صدیق میگه هیچی رفتم زاویه فک زدم دیگه بلاخره خواستگار میاد دیگه داوود میگه من تورو گذاشتم بالا سر بچه هام که مث مادرشون باشی ،این ادا هارو هم بزار کنار. صدیق میگه خب برو زن بگیر داوود میگه کی به من زن میده؟ صدیق میگه همین دکتره که من رفتم پیشش هم خوب بودا. داوود میگه عکس زن نشون نده ها، بعد میگهخب میخوای یه ثانیه نشون بده صدیق یه ثانیه عکس زنه رو نشون میده و بعد میره و داوود یواشکی گوشی رو برمیداره عکس دکتره رو می بینه.

موقع خواب داوود به اجل میگه تو زن داری؟ نامزد داری؟ تا حالا عاشق شدی؟ اجل میگه دست از سر من بردار. داوود میگه این عسل که هست دم دروازه بهشت وایمیسته، اونم ردیف کن بیاد زن من بشه ، فکر کن بچه مون چی بشه،اون عسل من شیر ، میشه شیر عسل. اجل میگه به زودی که دروازه باز شد خودت ازش خواستگاری کن. داوود میگه این صدیق و غلام از قبل تیک و تاک داشتم با هم. اجل میگه چه ایرادی داره؟ از نظر من که زوج خوبی ان مشکلی هم ندارن و صد در صد هم خوشبخت میشن. داوود میگه ولی من باید یه کاری براشون انجام بدم. اجل میگه شما تنها کاری که باید بکنید اینه که هیچ کاری نکنی. داوود میگه اصلا منو باش با کی مشورت میکنم.

داوود بعد از کلی سربه سر گذاشتن غلام، میرن کارگاه بلورسازی. میگه که اونجا رو خریده و کارگرها میان و داوود میگه که غلام ریاست جدید اینجا هست و هر کاری بخواد میتونه بکنه. غلام برای کارگرها حرف میزنه و از داوود تشکر میکنه، بعد کارگرها میرن سر کار، داوود و غلام بعد از بازدید کارگاه، اجل اشاره میکنه برن تو اتاق مدیریت، داوود کمر بندش رو در میاره و اجل میگه چه فکری تو سرته؟ داوود میگه میخوام یه درسی بهش بدم که دیگه نره سراغ ناموس رفیقش. اجل میگه اینا که کاری نکردن ، دو کلمه فقط با هم حرف زدن داوود میگه حرف زدن گناهه. اجل میگه کی گفته گناهه؟ داوود میگه خودت گفتی گناهه. غلام میگه من اشتباه کردم، تو رفاقت اشتباه کردم. روم نشد بهت بگم. داوود میگه اگه تو رو نزنم میرم صدیق رو میزنم.

داوود میگه حالا حرفت رو بزن. صدیق رو تنها نزار ، من که رفتنیم، غلام میگه حاجی تا جایی که باشی من شونه به شونه ات هستم. داوود میگه ببخشید داداش غلام میگه عب نداره حاجی، بعد کلی سفارش داوود میره، غلام به صدیق زنگ میزنه که همه چیز حل شد …

دانلود قسمت هشتم سریال اجل معلق

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا