هنریویدئو

دانلود قسمت ۱۳ سریال اجل معلق + خلاصه داستان سریال اجل معلق قسمت سیزدهم

خلاصه داستان سریال اجل معلق قسمت سیزدهم را در این خبر از صفحه فردا ببینید.

پخش سریال نمایش خانگی «اجل معلق » به نویسندگی و کارگردانی عادل تبریزی و تهیه‌کنندگی سید ابراهیم عامریان از روز جمعه ۲ خرداد ماه ساعت ۱۲ ظهر به صورت اختصاصی از پلتفرم نمایش خانگی فیلمنت آغاز شد، پخش این سریال به صورت هفتگی در این پلتفرم ادامه دارد. سریال «اجل معلق» یک سریال کمدی ۲۰ قسمتی است.

خلاصه داستان قسمت سیزدهم سریال اجل معلق

داوود داره تو ماشین زخم غلام رو پانسمان میکنه. شهاب، همونی که رفتن و نجاتش دادن، از داوود میپرسه شماها چه جوری فهمیدید منو میخوان بکشن اومدین منو نجات دادین؟ داوود میگه شما اصلا کی هستی؟ شهاب میگه من خبرنگارم. با یه گروه مافیا دارو درگیر شدم یه سری خبر ازشون پخش کردم، اونا هم میخوان سر منو زیر آب کنن. اجل به داوود میگه داوود اینو بهش توضیح بده بخاطر اینکه جونش رو نجات دادی، باید جبران بکنه، داوود به شهاب میگه شهاب هم میگه چشم، شما جون منو نجات دادی تو هر کاری بگی من انجام میدم. داوود به اجل میگه این باید چی کار کنه؟ اجل میگه این یه خبری رو در مورد ارز و بیت کوین نشر بده، زمانش رو هم خودمون بهش میگیم. شهاب با غلام حرف میزنه و میگه این داره چی کار میکنه؟ غلام میگه این با موجود ماورایی در ارتباط و باهاش رفیقه و منم یه ذره ارتباط دارم. شهاب میترسه و میخواد پیاده بشه ولی داوود متوجه میشه و شهاب رو برمیگردونه تو ماشین. اجل به داوود میگه بهش بگو جناب آقای شهاب مفیدی فرزند لیلا نشون به اون نشون که دوتا بچه ی یتیم و بی سرپرست رو داری حمایت میکنی و کسی هم خبر نداره. داوود اینارو به شهاب میگه و بعدش میگه پس بتمرگ سر جات ببین چی میگیم.

داوود و غلام تو آشپزخونه خوابیدن. لباس شویی روشنه و داوود نمیتونه بخوابه، داوود غر میزنه و بلند میشه به اجل میگه اگه قراره به این زودی بمیرم بهتر نیست پیش خانواده ام باشم؟ اجل میگه قرار شد سوال نکنی، تردید هم نکنی. داوود میگه بیچاره شهاب، چرا باید یه خبر دروغ بده که قیمت بیت کوین اومده پایین؟ اجل میگه حتما یه ربطی داره دیگه، اما اون دیگه نه به من ربط داره نه به شما. داوود میگه اصلا آدرس این نامردهارو از خدا بگیر پلیس رو بفرستیم پدرشون رو در بیارن. اجل میگه پول ها در یه جای امنیه پای پلیس به اون جا وا بشه این نامردها تمام اون اسکناس هارو آتیش میزنن، خودت هم بخوای اقدام کنی کلکت رو میکنن داوود میگه مگه خدا دشمن ظالمین نیست؟ اجل میگه صد در صد. داوود میگه خب اینا رو هم یه جوری سربه نیست کنه همه چیو چرا سپرده به ما؟ خودشون هم یه کاری بکنن دیگه. اجل میگه پس کار شما چی میشه؟ داوود میگه خب ما کار خودمونو بکنیم شما هم کار خودتونو. اجل میگه خیلی خب ما کار خودمونو انجام میدیم شما هم برگرد به شرایط سابق کار خودت رو انجام بده. داوود میگه غلط کردم ببخشید.

صبح اجل به داوود میگه غلام رو بیدارش کن. داوود میگه الان بیدارش میکنم. داوود برای اینکه غلام بیدار شه دست میزنه به زخم غلام و غلام رو بیدار میکنه. داوود میگه ببخشید شوخی کردم. غلام میگه به شوخیت لعنت، به جدیت لعنت، به همه جات لعنت. اجل اشاره میکنه که یه جور بهش بگو بریم ماموریت. داوود میگه نه این رفیقمه بزار همه کاراشو بکنه بعد بریم ماموریت. غلام میگه ماموریت چی؟ داوود میگه نه درگیری داره نه دعوا فقط باید بریم یه کیلو شیشه رو بخریم و تمام.

امین و رودابه و محمود دارن میرن سر نقشه دزدی. داوود میگه شماها کجا میرید سر صبحی؟ امین میگه داریم میریم جاهای دیدنی تهران رو ببینیم. داوود میگه سر صبح میرید؟ رودابه میگه آخه خرید هم داریم داریم میریم دو برابر خاویاری که شما برای ما خریدین بخریم جبران شه.

رنجبر زنگ میزنه به سالار میگه چیشد رفتی سراغ پرتوی ببینی ماجرای افت بیت کوین چیه؟ میگه رفتیم سراغش یه سری چرت و پرت گفت بعد چند تا سایت خارجی نشون داد و گفت همه اینا که میگی شایعس. بعد گفت بی ادبی کرد و به لطف آقا ساسان و آقا سامان اوردیمش بیابون خاکش کردیم که دیگه بی ادبی نکنه. رنجبر میگه کشتیش؟ سالار میگه ما چند روز آدم نکشیم فشارمون بالا پایین میشه ، حالمون بد میشه. رنجبر میگه چرا کشتینش آخه؟ میگه آخه این میخواست ما باهاش معامله کنیم که ۴۰۰ پوندمون بشه ۲۰۰ پوند این نامرده، لیاقت زندگی کردن رو داره آخه؟ رنجبر میگه آخه تو نمیدونی دایی این کیه؟‌ سالار میگه مگه کیه؟ رنجبر میگه اونقدری گردن کلفت هست که خاک رو ریختی رو سر هفت جد و آبادت. سالار به سامان و ساسان میگه برید سریع از خاک درش بیارید‌. رنجبر میگه مگه جنازه رو میکشن بیرون از خاک؟ سالار میگه آخه زنده به گورش کردیم. سامان و ساسان پرتوی رو میکشن بیرون و بهوشش میارن. رنجبر گوشی رو قطع میکنه به خودش میگه همین روزا باید لو بدمش تا نیومده سر وقت خودم. سالار از پرتوی عذرخواهی میکنه که ببخشید ما شما رو اشتباه گرفتیم.

داوود و اجل و غلام با ماشین میرن. داوود میگه غلام تو حالت خوبه؟ غلام میگه عالی ام ،داریم پامیشیم برای این عزراییل بریم مواد مخدر بخریم، عالی ام. داوود و اجل جفتشون میخندن. اجل میگه داوود این چقدر بامزه اس. داوود میگه آره دلقکیه برا خودش. غلام میگه دلقک هفت جد و آبادته. اجل میگه خیلی خب بهش بگو ما میریم بیمارستان اتاق سه، پروفسور مسعودی، ایشون داره یه جراحی مغز رو انجام میده. غلام مدام از اجل میخواد که بی خیال این ماموریت بشه چون صدیق بفهمه پدرش رو در میاره، اما اجل قبول نمیکنه، داوود میگه غلام تو میری ۸۰ میلیون رو میدی به آقا رحمت یک کیلو شیشه می گیری، بعد میری ۵ کیلو نبات جداگانه میخری اونا رو میکوبی قاطی می کنی، اینارو که انجام دادی با موتور مش قربون میری به یه آدرس جدید که ما بهت میگیم. با رفتن غلام، داوود و اجل میرن سمت بیمارستان، اجل میگه داوود تو میری بیمارستان پیش پرفسور مسعودی، بهش میگی چون رزولوشن ام آر آی بیمار مناسب نبوده بیمار دچار سرژیکال میس پلیس مینت شده، ممکنه هیپوکاموس بیمار دچار آسیب جدی بشه، داوود به سختی این جمله رو مینویسه تا فراموش نکنه.

غلام میره توی پارک رحمت رو پیدا میکنه و بهش سفارش ۱ کیلو شیشه میده.

اجل و داوود هم میرن بیمارستان. اجل میگه باید لباس جراحی بپوشی که بتونی بری تو. داوود لباس رو میپوشه و میره پیش جراح و پیغام رو میده ولی پروفسور که در حال جراحی بوده باور نمیکنه و داوود رو میخواد بیرون کنه، همون لحظه غلام زنگ میزنه به داوود و میگه این میگه هر یه گرم شیشه ۲۰۰ هزارتومنه، ۱ کیلو میشه ۲۰۹ میلیون تو به من ۸۰ میلیون دادی. داوود به اجل میگه و اجل هم میگه بهش بگو نیم کیلو رو بگیر بقیه اش رو هم با نبات قاطی میکنیم. غلام تلفن رو قطع میکنه و نیم کیلو شیشه رو میخره.

حراست میاد داخل اتاق عمل و داوود رو میبره. بعد رفتن داوود دکتر دوباره ام آر آی بیمار ومراحل رو چک میکنه و میفهمه که داوود درست میگفته به دستیارهاش میگه این کی بود چه بموقع اومد. پرفسور زنگ میزنه حراست ضمانت میکنه تا داوود رو ول کنن.

سالار و رنجبر تو دفتر بودن. رنجبر میگه دایی پرتوی زنگ زد به من هر تهدیدی از دهنش در اومد گفت‌. سالار میگه مگه تهدیدت نکرد؟ میخوای عموش رو هم بکشیم؟ رنجبر میگه دهنت رو ببند ببینیم چه غلطی باید بکنیم، الان اگه پاشه بره پیش صفایی پای اونو بکشونه اینجا چی کار کنیم؟‌ سالار میگه صفایی اگه اومده بود تا الان اومده بود اون هیچی تو دستش نیست واسه همین پیچید تو بازی.

داوود و اجل و غلام میرن جایی که کسی نباشه و غلام شروع میکنه به خرد کردن شیشه ها و نبات ها و بسته کردنشون، داوود دوتا چایی میریزه و غلام دوتا نبات میندازه تو چایی. اجل میگه ما یک ساعت دیگه باید بریم قهوه خونه مسعود کمری تو گمرک باشیم، داوود میگه باشه حالا یه دوتا چایی نبات بخوریم میریم.

داوود و غلام میرسن دم قهوه خونه به اجل میگن اونجا که قرار نیست اتفاقی بیفته؟ اجل میگه یه دعوای ریزی میشه، اما غلام راستش رو به غلام نمیگه و غلام شک میکنه و میگه داری به من دروغ میگی بعد میذاره میره و …

دانلود قسمت سیزدهم سریال اجل معلق

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا