هنری

دانلود قسمت ۱۰ سریال اجل معلق + خلاصه داستان سریال اجل معلق قسمت دهم

خلاصه داستان سریال اجل معلق قسمت دهم را در این خبر از صفحه فردا ببینید.

پخش سریال نمایش خانگی «اجل معلق » به نویسندگی و کارگردانی عادل تبریزی و تهیه‌کنندگی سید ابراهیم عامریان از روز جمعه ۲ خرداد ماه ساعت ۱۲ ظهر به صورت اختصاصی از پلتفرم نمایش خانگی فیلمنت آغاز شد، پخش این سریال به صورت هفتگی در این پلتفرم ادامه دارد. سریال «اجل معلق» یک سریال کمدی ۲۰ قسمتی است.

خلاصه داستان قسمت دهم سریال اجل معلق

ساسان و سامان دوباره یکی دیگه از خریداران پوند رو می خوان زنده به گور کنن که طرف لو میده که دزده، نیما شهابی رو نمیشناسه، یه گاوصندوق تو خیابون فرشته رو خالی کرده که توش ۱۵۰۰ پوند بوده.

غلام بهمراه مادرش و طهماسب میان خونه داوود برای خواستگاری از صدیق، داوود هم شروع میکنه از خاطرات بهشت و فرشته ها براشون، مادر غلام به اجل که ایستاده بود میگه پسرم بشین پات درد میکنه، طهماسب معذرت‌خواهی میکنه که خواهرم یکم قاطی داره، غلام میگه قرص هاشو نخوره. صدیق به همراه چایی خاویار میاره، غلام آناناس میده به مادرش بخوره، رودابه میگه سخته خوردنش، صدیق میگه بلده.

شیطان دوباره میره سراغ حمید تا یکاری بکنه بره یه دزد رو لو بده، حمید گوشیش رو برمی‌داره و زنگ میزنه بهمنی که من فکر کنم بدونم پول‌های نیما شهابی کجاست.

صدیق و غلام میرم تو حیاط تا حرف بزنن. صدیق داره درمورد آینده شون حرف میزنن که داوود و اجل هم میان تو حیاط. صدیق میگه برا چی اومدی اینجا؟ داوود میگه اومدم هوا بخورم. صدیق میگه هوا آلوده‌ اس ،چرا اومدی؟ داوود میگه نه بابا اینهمه درخت اینجاس. صدیق میگه مگه نباید ما با هم تعامل کنیم؟ داوود میگه تو سایز کفش اینو هم میدونی، دیگه چه حرفی؟ غلام میگه چرا عین آدمای ۵۰ سال پیش حرف میزنی؟ داوود میگه ما شرایط خوبی نداریم، شماها باید زودتر ازدواج کنید، عروسی رو هم تو حیاط میگیریم. غلام میگه نه عروسی رو ببریم تو همون ریخته گری، اونجا دیگ هس، میدم بچه ها تر تمیزش بکنن توش غذا درست کنیم میدم کارگرها ردیف کنند، داوود میگه نگران نباش هزینه هاتون بامنه فعلا من میرم تو ولی حواستون باشه اجل اینجاس، حرفانوتو میشنوه. غلام میگه این چرا هر جا میریم اینم هست؟ داوود میگه اینا همه جا هستن دیگه.

آقا بهمنی زنگ میزنه به سالار میگه که کسی هست که یه عالمه پوند داره یه ادمه یلاقبا چند میلیون رو بدون اینکه وارد سیستم بشه ردش کرده، سالار واسه شب یه قرار ملاقات میزاره تا حرف بزنن.

داوود به صدیق میگه خودم غذا میارم اینجا، به همه غذا میدیم. صدیق میگه پس خاویار هم بدیم؟ داوود میگه این خاویار رو از کجا در اوردی تو؟ بعد به غلام میگه ازدواج کردید میاید همین جا زندگی کنید، به بچه ها هم میرسید، غلام میگه نه من اینجا معذب ام اون جا تو خونه خودم زندگی کنیم بهتره. داوود انگار داره با بالا حرف میزنه و میگه که یه بشارت اومده، میگن عروسی کنسله، پروویه، از ریخته گری هم اخراج بشه، غلام که میبینه هوا پسه، میگه نه من اشتباه کردم غلط کردم میایم همینجا زندگی میکنیم.

بهمنی و حمید میان سر قرار. سالار میگه ما قراره از اون پوندها به قاتل نیما شهابی برسیم. حمید میگه شما یه چک ۱ میلیون پوند بکشید، بعد هر چی آدرس، شماره خواستید من بهتون میدم. سالار میگه اگه آدرس اشتباه بود چی؟ حمید میگه امکان نداره بعد هم شما چک رو بنویس بده دست بهمنی اگه ادرس اشتباه بود چک رو پر نکنید. سالار میگه باشه قبوله، دستت هم درد نکنه.

غلام در حال متر کردن بالکن بود، اجل داوود رو صدا میکنه بهش میگه کاش میذاشتی برن خونه خودشون زندگی کنن، امیر و السا بچه هات رو هم با خودشون ببرن. داوود میگه چه حرفیه؟ اجل میگه از من میشنوی بزار تمام خانواده ات برن، خودت به کارهای زشتت ادامه بده. داوود میگه صله رحم اینه دیگه. اجل میگه کجای این صله رحمه؟ شما صله رحم رو برا من توضیح بده ببینم. داوود میگه خانواده رو دور هم جمع کردن. غلام میاد و میگه من اینجا رو متر کردم، سه تا میز جا میشه فقط جا برا کنسرت نیست. داوود به اجل میگه ارکستر مشکلی نداره که؟ اجل میگه نه ارکستر مشکلی نداره، فقط عروسی گرفتن تو این خونه غصبی مشکل داره، اینو بهش بگو. داوود به غلام میگه فقط موسیقی ها غنا نداشته باشه. غلام میگه نه حاجی خیالت راحت. داوود از طرف اجل میگه یه نمونه برامون لطف میکنی؟ غلام با رقص شروع میکنه به آهنگ خوندن. داوود دست میزنه و اجل عصبانی میشه و میره. صدیق میاد و میگه چیکار میکنه این؟ داوود میگه اسکلش کردم.

همه نشسته بودن داخل که السا و امیر میان میگن طهماسب رفته تو استخر. داوود میره میگه تو خجالت نمیکشی؟ طهماسب میگه من تاحالا خونه استخر دار نرفته بودم، آب رو که دیدم گفتم یه تنی به آب بزنم. داوود میگه بگم از بالا جونت رو بگیرن سبک شی رو آب بمونی، بیا بیرون ببینم.

اجل دم در با بالا حرف میزنه که داوود هر کاری دوست داره میکنه من شدم چوب دو سر طلا و شما بنده رو مطلع نمی کنید. همون لحظه همه میان دم در برای بدرقه کردن غلام و خانواده اش، داوود سوئیچ پژو رو میده به غلام تا زیر پاش باشه.

شب داوود تو اتاقش بود اجل بهش میگه حق کمک کردن به شما رو از بنده گرفتن، داوود استقبال میکنه و میگه خیلی هم عالی کی به کمکت احتیاج داره.

طهماسب با سری که حوله پیچیده بود میرسه به خونش، سالار و بقیه میان سراغش، طهماسب رو میندازن صندوق عقب ماشینش، میبرن جائیکه برای ترسوندنش آماده کرده بودن. طهماسب رو میندازن تا زنده بگورش کنن، سالار میگه تو آمار دزد پوندها رو بده ما با تو کار نداریم. طهماسب با گریه میگه اونا رو کائنات بهش داده من خودم شاهد بودم. سالار میگه راستشو میگی یا زنده به گورت کنم؟ طهماسب میگه داوود به ما گفته بود آسمون رو نگاه کن. ما هم آسمون رو نگاه کردیم، آسمون صاف صاف بود. یه دفعه یه ابری اومد سمت ما. یه ابر که اومد بالا سر ما یه دفعه بارونی گرفت، شدید. بارون که نه بارون اسکناس پوند، همه نو، انقدر پوند بود که ما چتر باز کردیم. سالار میگه تو منو خر گیر اوردی؟ طهماسب میگه غلط کردم من ندیدم، منو بکشی جای حاجی رو لو نمیدم. سالار میگه اگه زن و بچه ت رو بکشیم چی؟ یا آمار میدی یا میمیری. طهماسب میگه من رو بکشید هم جای حاجی رو لو نمیدم. سالار میگه ازش عکسی داری؟ طهماسب عکس داوود رو نشون میده. سالار میگه چقدر آشناست، آها من اینو بالا سر جنازه نیما شهابی تو بیمارستان دیدم. یه اداهای در میورد فکر کنم دیوونه باشه. طهماسب میگه به خدا که دیوونه نیست. این با کائنات در ارتباطه. سالار میگه باشه پس ما یه جوری با کائنات وصلش می کنیم تا ارتباطش تنگاتنگ بشه،

داوود در حال سیخ زدن جوجه و گوجه بود که دوباره پسر امین رو گیر میاره میگه دارم می بینم که سوئیچ ماشین رو دادی به بابات تا برن تو ماشین نجسی بخورن و گند بزنن بهش، اگه یه بار دیگه اینکار رو بکنی میبرنش جهنم تا به سیخ بکشنش تخم چشماش بزنه بیرون.

طهماسب، سالار رو میبره در خونه داوود، دورتر تو ماشین میشینن یهو داوود با ماشین میاد بیرون، طهماسب میگه خدا کنه منو ندیده باشه، داوود به اجل میگه این طهماسبه؟ اجل میگه اومدن دنبال پوندها همه چیز تموم شده. داوود گاز ماشین رو میگیره فرار میکنه میره، سالار هم دنبالش. داوود به اجل میگه کاری کن من غلط کردم، اما اجل غیب میشه.

سالار با گوشی طهماسب بهش زنگ میزنه، داوود میگه طهماسب تو چه غلطی می کنی اینا کی هستن؟ سالار میگه آقا داوود کجا در میری؟ خونواده ات رو سپردی دست ما در رفتی، تا دو دقیقه دیگه برگشتی که هیچ اگه نیومدی میرم خونه ات همه رو به رگبار میبندم، طهماسب با گریه میگه حاجی شرمندتم اینا منو تهدید کردن، داشتن خاکم می کردن. داوود میگه میشه خواهر و بچه هام رو کاری نداشته باشی بقیه رو بکشی؟ سالار میگه نه دیگه من برم تو اول بچه هات و خواهرت رو می کشم، سالار میگه دو دقیقه ات شروع شد.

داوود مجبور میشه برگرده، سالار میگه آقا داوود خونه خوب، ماشین خوب، لباس خوب، خوب پول‌های ما رو خرج کردی واسه خودت، الانم ما رو میبری پیش پوندها بدون کلک، سالار پشت فرمون ماشین داوود میشینه و داوود با اجل حرف میزنه، سالار میگه این دلقک بازی ها چیه، داوود میگه من با کائنات در ارتباطم بگم جونتو بگیرن، سالار میگه بگو، فکر نکن منم مثل بقیه خرم، داوود میگه باشه یکاری کنیم پوندها رو تقسیم کنیم، سالار همینطور میزنه تو گوش داوود. پشت چراغ قرمز طهماسب از تو ماشین پیاده میشه و با یه موتوری فرار میکنه. سالار میگه بخدا اگه بره پیش پلیس همتون رو می کشم، زنگ بزن به طهماسب. داوود زنگ میزنه طهماسب میگه دارم میرم پیش پلیس نجاتت بدم، داوود میگه اون قضیه منتفی شده یه ماجرای کائناتی بود خودم حلش می کنم، سالار میگه اگه غلط اضافی کنی می بینی داری راه میری ولی سر به تنت نیست. پشت چراغ قرمز ماشین پلیس میاد هرچی داوود اشاره میکنه و میگه پلیس متوجه نمیشه، سالار اسلحه رو میذاره کمر داوود ، مجبور میشه چیزی نگه….

اجل معلق

دانلود قسمت دهم سریال اجل معلق

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا