ویدئو

دانلود قسمت نوزدهم سریال رخنه از شبکه یک + خلاصه داستان سریال رخنه قسمت ۱۹

سریال رخنه محصول سال ۱۴۰۳ می باشد که از روز چهارشنبه هر شب ساعت ۲۲:۱۵ از شبکه یک سیما در حال پخش است، در ادامه این مطلب لینک دانلود قسمت نوزدهم سریال رخنه از شبکه یک را خواهید دید.

دانلود سریال رخنه قسمت ۱۹

https://telewebion.com/episode/0xd5c10c3

خلاصه داستان قسمت ۱۹ سریال رخنه

الهه با پدرش سر میز صبحانه نشسته و محمود باهاش حرف میزنه و میگه چرا تو خودتی؟ الهه میگه نمیدونم با حامد چیکار کنم میتونم اصلا ببخشمش یا نه! محمود بهش میگه چرا ازش فرار میکنی؟ بهش نزدیک شو باهاش حرف بزن با دوری کردن و فرار کردن که چیزی درست نمیشه باید باهاش حرف بزنی تا بشناسیش بلدش بشی! مشخصه که هنوز همدیگرو کامل نشناختین! الهه قبول میکنه و وقتی میخواد بره سرکار میبینه حامد جلوی دره سپس سوار ماشینش میشه. حامد میگه کجا بریم؟ الهه میگه معلومه دیگه شرکت پس کجا میخوای بری؟ حامد میگه گفتم شاید موافق باشی بریم جایی بشینیم درباره خودمون و مشکلاتمون صحبت کنیم بعد برسونمت سر کار الهه بهش میگه تا رسیدن به شرکت زمان کافی داریم برای حرف زدن می‌تونیم تو مسیر هم حرف بزنیم. بعد از چند دقیقه الهه وقتی می‌بینه او اصلاً حرف نمی‌زنه بهش میگه اگه نمی‌خوای صحبت کنی من همین جا پیاده می‌شم!

حامد بهش میگه می‌دونم اشتباه کردم فقط فکر می‌کردم جایگاه دکتر مهرآور موقعیت خوبیه واسم الهه میگه با قیمت فروختن پدر من و خنده تلخی می‌کنه. حامد بهش میگه من با پدر صحبت کردم ازش معذرت خواستم و گفتم که قبول دارم کار اشتباهی کردم ایشون هم منو بخشیدن بیا دوباره شروع کنیم سپس ازش می‌خواد داشبورد ماشین را باز کنه الهه جعبه ای تو داشبورد می‌بینه که با باز کردنش می‌فهمه حامد واسش یه انگشتر خریده حامد بهش میگه به مناسبت اولین قهر و آشتیمون الهه انگشتر را در دستش می‌کنه که حامد میگه پس بخشیدی و به هم لبخند می‌زنن. حاج رسول پیش قاضی پرونده عباس رفته و ازش می‌خواد تا بهش یه قرار ملاقات با همسرش بده قاضی میگه نمیشه ممنوع الملاقاته با این مدارکی که هستش چه جوری می‌تونم حکم را بشکونم؟ حاج رسول بهش میگه خودش اعتراف کرده؟ نه! سپس با اصرارهای مداوم موفق میشه حکم ملاقات را بگیره. او با جواد به نمایشگاه دستاوردهای فناوری و علمی میرن. دکتر شمس مصاحبه می‌کنه و نسبت به سوال‌های خبرنگارها درباره دکتر مهرآور جواب سربالا میده که هنوز خبری نیست وقتی خبری بشه از رسانه‌ها مطلعتون می‌کنیم.

بعد از مصاحبه حاجی پیش شیرزاد میره و بهش حکم را نشون میده شیرزاد ناچاراً قبول می‌کنه و به حاج رسول میگه خودم یه نفر را می‌فرستم بره دنبالش و ببرتش پیش عباس. سپس تو یه موقعیت به احسان نظری زنگ می‌زنه و میگه میری دنبال خانم عباس مقدم و می‌بریش پیش عباس تمام حواستو جمع کن که کسی تعقیبتون نکنه و گوشیشو هم خاموش کنه و کاملاً بازرسی بشه که ردیابی چیزی باهاش نباشه. مینو به داروخانه میره که جواد اونجا به عنوان تکنسین داروخانه داروهاشو آماده می‌کنه و بهش میگه حواستو جمع کن یه نفر امروز میاد دنبالت تا ببرتت برای ملاقات با عباس وقتی رفتی خونه داروها رو گذاشتی یه سری دکمه برات تو پلاستیک گذاشتم که توش ردیابه دکمه‌های مانتوتو با اونا عوض می‌کنی و قبل از برگشتن به خونه دکمه‌ها رو می‌ندازی دور نباید با اونا برگردی به خونه چون ردتو می‌زنن حرفاتم شنود می‌شه به عباس چیزی نگو. حاجی پیش ناصر میره و مصاحبه دکتر شمس را بهش نشون میده ناصر میگه چشم منو دور دیده دور برداشته سپس ازش می‌پرسه از عباس چه خبر حاجی میگه بازداشته دکتر ناصر می‌خنده و میگه اینم از این، خبر بد دیگه چی داری واسم؟ حاجی بهش میگه دکتر شمس جلوی پروژتو گرفته و کارگاه تعطیله اما تو نگران نباش هرچی لازم داشته باشی واست میارم همین جا و کاراتو ادامه میدی همان موقع در باز میشه و محمود به همراه دخترش الهه پیش دکتر میرن ناصر با دیدن آنها خوشحال میشه و آنها هم وقتی می‌فهمند ناصر زنده است خوشحال میشن و خدا را شکر می‌کنند.

صفورا پیش عباس میره ولی حرفی نمی‌زنه عباس بهش میگه چرا هیچ حرفی نمی‌زنی؟ سرم داد بزن فحش بده ولی ساکت نمون! من کاری نکردم صفورا میگه من نمی‌تونم تنهایی از پسش بر نمیام می‌خوام برم پیش سپهر بیارمش پیش خودم حداقل یه نفر باشه حواسش بهم باشه عباس میگه نمی‌خواد الکی بری بهم اعتماد کن من کاری نکردم مدرکی ندارن تا سه روز دیگه آزاد می‌شم میام پیشت. صفورا بعد از ملاقات میره پیش مینو اما او درو باز نمی‌کنه پدرش پایین میاد و باهاش حرف می‌زنه و میگه حال مینو بده بهتره برگردی خونه صفورا ازش می‌خواد تا با او برگرده پدرش قبول می‌کنه. حاجی به اونجا اومده و به صفورا میگه شما اینجا چیکار می‌کنین؟ دکمه‌ها رو انداختین دور؟ ردتونو بزنن واسه همه خیلی بد میشه بدون اونا برین خونه. سپس خودش به خانه ناصر میره و به مینو میگه بهتره به فکر مراسم باشیم خبری از ناصر نیست وجب به وجب سد را گشتیم اما پیداش نکردیم. آنها به هم می‌ریزند و مینو میگه تا جنازشو نبینم باورم نمی‌شه که مرده اگه مراسمی هم بگیریم با هر خبرنگاری که بخوام حرف می‌زنم و میگم که دروغه و با گریه به اتاقش میره. عباس به سلولش برگشته و روی تخت دراز کشیده تا بخوابه و جوری که از تو دوربین کسی متوجه نشه میخی از کنار تخت در میاره و زیر زبونش پنهانش می‌کنه. حاج رسول با احسان و صابر و جواد برنامه فرار عباس را تو راه دادگاه می‌ریزند….

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا