دانلود قسمت سی و یکم سریال رخنه از شبکه یک
سریال رخنه محصول سال ۱۴۰۳ می باشد که از روز چهارشنبه هر شب ساعت ۲۲:۱۵ از شبکه یک سیما شروع به نمایش کرده است، در ادامه این مطلب لینک دانلود قسمت سی و یکم سریال رخنه از شبکه یک را خواهید دید.
دانلود سریال رخنه قسمت سی و یک
https://telewebion.com/episode/0xda9a761
خلاصه داستان قسمت ۳۱ سریال رخنه
دکتر ناصر به همراه جواد و حاج رسول و مامورهای حفاظتی شبانه به طرف محل پرتاب موشک ماهوارهای حرکت میکنند. وقتی به آنجا میرسند حاج رسول دستور میده که صدای آژیر خطر درباره نشتی سوخت را به صدا در بیارند ناصر ازش میپرسه که برای چی همچین چیزی گفتی؟ حاج رسول میگه میخوام احتمال دیده شدنتو تا آخرین لحظه به حداقل برسونم الهه ایمانی منتظرته. او قطعهای که ساخته را به داخل پایگاه میبره. آژیر به صدا دراومده و تمام نیروها از منطقه خارج میشن و بعد از سوار شدن بر ماشین از آنجا میرن به غیر از مهندسین اصلی که به دنبال نشتی سوخت میگردند. دکتر ناصر به همراه الهه قطعاتی که ساختهاند را با قطعاتی که وارداتی و داخل موشک کار گذاشته شده جابجا میکنند. دکتر ناصر بعد از اتمام کارش از آنجا بیرون میره از طرفی مهندسین نشتی را پیدا نمیکنند و نتیجه میگیرند که خطایی بیش نبوده. جواد با دیدن دکتر ناصر میپرسه خانم ایمانی کجان؟ دکتر ناصر میگه اون باید بمونه یه سری آزمایشات هستش که باید انجام بده آنها قبول میکنند و از آنجا میرن. جواد بعد از رساندن دکتر ناصر به مخفیگاهش به حاج رسول میگه ازتون اجازه میخوام تا از حامد استفاده کنم و مدارکی علیه دکتر شمس پیدا کنم!
حاج رسول میگه بعید میدونم دکتر شمس نفوذی باشه چون سخنرانی نمایشگاه فناوری را بر عهده داشته اگه آدمشون بود نمی فرستادنش تو محلی که میخواستن بمب گذاری کنند جواد میگه شاید دیگه بهش احتیاجی نداشتن و ازش اجازه میخواد حاج رسول میگه باشه ولی من از ته دل راضی نیستم. فردای آن روز جواد رفته دنبال حامد و باهاش صحبت میکنه. حامد بهش میگه من باید سریع برم به پایگاه قراره موشک پرتاب بشه جواد بهش میگه میدونم به موقع میرسی اما تو که میدونی اون پرتاب با موفقیت همراه نیست! حامد میگه هرچی باشه مدیر فنی این پروژه منم باید اونجا حضور داشته باشم جواد بهش میگه باشه باید قبلش برای ما یه کاری بکنی حامد میگه باید چیکار کنم؟ جواد میگه باید با دکتر شمس قرار بزاری و بهش بگی که میخوای جلوی پرتاب موشکو بگیری و پیشنهاد لغوشو بدی چون که فهمیدی دستکاری این وسط هستش و قطعات امکان داره خطا کنند حامد قبول میکنه و پیش دکتر شمس میره. سپس این حرفها را بهش میزنه جواد به کمک ساعت دست حامد تمام حرفاشونو شنود میکنه. دکتر شمس بهش میگه مگه تو قطعاتو چند بار تمام و کمال امتحان نکردی؟ آزمون خطا نکردی؟ پس چرا باید پرتاب موفق آمیز نباشه؟!
حامد بهش میگه نه تمام و کمال نبود آزمونهای نرمافزاریشو نتونستم انجام بدم چون بهم زمان ندادین و به شدت عجله داشتین الانم من نمیتونم سابقه کاری و آبرومو بذارم وسط و همچین ریسکیو قبول کنم! مسئول این پرتاب منم میخوام جلوشو بگیرم هرجور که شده دکتر شمس عصبی میشه و میگه اینا رو باید الان بهم بگی؟ کلی مهمون دعوت کردن! برای این پرتاب میدونی چه آبروریزی میشه؟ حامد رو حرفش پافشاری میکنه که دکتر شمس با عصبانیت میگه هر غلطی میخوای بکنی بکن الانم برو. دکتر شمس سر قرار با شیرزاد میره و بهش حرفهای حامدو میگه و بهش پیشنهاد میده که باید هرچی سریعتر جلوی این پرتابو بگیریم و عقب بندازیم شیرزاد میگه خیلی دیره میدونی چه آبروریزی میشه؟ کیا از کجاها اومدن؟! دکتر شمس میگه اگه پرتاب ناموفق باشه آبروریزی بیشتری میشه و باید جلوشو بگیریم سپس کارهای لغو پرتاب و انجام میده. حاج رسول تو مخفیگاه به جواد میگه دیدی اشتباه کردی دکتر شمس خودش جلوی پرتاب موشک را گرفته پس نفوذی اون نیست! همون موقع هروی به جواد زنگ میزنه و ازش میخواد تا پیشش بره و درباره موضوعی باهاش حرف بزنه. او وقتی پیشش میره شروع میکنه به گریه کردن و ماجرای لو دادن معامله اخیر با شرکت زرین را بهش میگه جواد با کلافگی بهش میگه کی بهت گفت این کارو بکنی؟ او گریه میکنه و میگه زنی به نام نوشین.
جواد عکس راحیل را بهش نشون میده و میگه این بود؟ او تایید میکنه جواد سرش غر میزنه و سرزنشش میکنه و میگه مگه ما کلی بهتون آموزش ندادیم که هر وقت به هر نحوی تهدیدتون کردن بیاین بگین؟ دیگه چه معاملههایی را بهش گفتی؟ هروی با گریه میگه به خدا فقط همین جواد با کلافگی به مخفیگاه میره و به حاج رسول ماجرا رو میگه. حسام بالاخره رمز پیامی را میشکند و متوجه میشن که خلیل برای نفوذی سازمان پول میریخته جواد با اجازه حاج رسول میره از خلیل بازجویی میکنه و ازش میخواد تا هرچی میدونه بگه که جونشو نجات بده. خلیل میگه نمیدونم برای کی واریز میکردم من فقط نقدی میدادم اونم تو ورزشگاه وزارتخونه توی کمد رختکن میزاشتم و میرفتم جواد سریعا به ورزشگاه میره و همون کمدی که همیشه خلیل توش پول میزاشت را باز میکنه، اما چیز خاصی پیدا نمیکنه ولی لحظه آخر دوربینی در آن کمد پیدا میکنه. او دوربین را برداشته و به حسام میده تا ریکاوریش کنه. فدای آن روز عباس با یک سری مامور قرار است شارون را به استانبول برده تا در ازاش سپهر را بگیره اما قبل از سوار شدن به هواپیما به حاج رسول میگه شارون طلاعات مهمی داره میتونیم نگهش داریم و مطمئنم که حرف میزنه جواد و حاج رسول میگن سپهر رو چیکار میکنی؟ خیلی خطرناکه! عباس میگه نقشهای دارم که سپهرو میگیرم اما شارون رو تحویل نمیدم حاج رسول ازش میخواد خیلی مراقب خودش باشه سپس همدیگه خداحافظی میکنند و عباس راهی استانبول میشه….