ویدئو

دانلود قسمت بیست و چهارم سریال رخنه از شبکه یک + خلاصه داستان سریال رخنه قسمت ۲۴

سریال رخنه محصول سال ۱۴۰۳ می باشد که از روز چهارشنبه هر شب ساعت ۲۲:۱۵ از شبکه یک سیما در حال پخش است، در ادامه این مطلب لینک دانلود قسمت بیست و چهارم سریال رخنه از شبکه یک را خواهید دید.

دانلود سریال رخنه قسمت ۲۴

https://telewebion.com/episode/0xd7b61aa

خلاصه داستان قسمت ۲۴ سریال رخنه

جواد مداری که محمود و الهه ساختن تو آزمایشگاه را برای ناصر برده که ناصر با دیدنش میگه خیلیم عالی سپس بهش یه لیست میده و میگه اینارو واسم تهیه کن بیار. عباس به مسافرخانه رسیده. سپس با دیدن تو اتاق بلند میگه من رسیدم از الان بگم تمام میکروفن ها و دوربیناتونو جمع میکنم از این به بعدم زیاد تو دست و بالم باشین از اینجا میرم فهمیدین؟ سپس شروع میکنه به گشتن میکروفن ها و دوربین ها. دو نفر از سرویس که تو همون مسافرخانه هستن دارن عباسو میبینن. عباس اولین میکروفن و دوربینو پیدا میکنه که یکی از اون آدم ها به اون یکی میگه رفت بیرون دوباره اتاقشو مجهز کنین. صفورا و باباحاجی به تهران رسیدن و به حاج رسول زنگ میزنن و ازش میخوان بیاد خونه تا باهاش حرف بزنن. اونا فایل صوتی را برای حاج رسول پخش میکنن و ازش میپرسن که این چیه؟ حاج رسول میگه نمیدونم به احتمال زیاد ساختگیه! باباحاجی میگه یعنی من با این موهای سفیدم گول میخورم؟ سپس حاجی میخواد بره که او مدام ازش میخواد هرچی میدونن بهش بگن سپهر کجاست اصلا؟ حاجی میگه نمیدونم! کاش میدونستم! او میپرسه ربط اینا چیه بهم؟ چرا همه باهم اتفاق افتاده! اما او میگه فقط صبر کنین و میره.

باباحاجی به صفورا میگه الان دیگه باید یه تصمیم بگیری اگه عباس شوهرتو ناصر هم برادرته! الان باید یه طرفو انتخاب کنی یا ما یا شوهرت! سپس میره پیش مینو تا باهاش حرف بزنه. او از مینو میخواد تا قبول کنه یه مراسم آبرومند واسه ناصر بگیرن او میگه تا جنازه شو نبینم نه! باباحاجی میگه اومدیمو هیچوقت پیداش نشد! مینو میگه تا ابد منتظر میمونم باباحاجی میگه باشه من میرم خونه خودم اونجا خودم عزاداری میکنم. مینو به خانه صفورا رفته و ازش گلگی میکنه که چرا به مادرش یه زنگ نمیزنه حالشو بپرسه صفورا میگه زنگ زدم چندبار جوابمو نداد! از دستم فکر کنم ناراحته، مینو میگه حق داره صفورا میگه من این وسط چه گناهی دارم؟ مینو میگه چه گناهی؟ اینکه همش داری از عباس طرفداری میکنی طرف اونو گرفتی! سپس دوباره بحث پژمانو وسط میکشه و میگه که همه اینا زیر سر عباسه اگه حقو به ما میدادی راضیش میکردی بیاد اینجا بهمون بگه که ناصر کجاست! آنها کمی باهم بحث میکنن که صفورا با کلافه گی میگه مینو بسه! یه لشکر مأمور دنبالشن نتونستن پیداش کنن گیرش بندازن بعد من چجوری میتونم؟! او میگه میتونی چون به تو زنگ میزنه میتونی بکشونیش اینجا تحویلش بدی!

صفورا میگه که من اگه میتونیم پیداش کنم سپهرمو پیدا میکردم! وا میگه سپهر؟ مگه گم شده؟ او میگه آره از وقتیکه فرستادمش قصرشیرین خبری ازش نیست رفتم اونجا خونه اش میدون جنگ بود! اگه تو یه گمشده داری من سه تا دارم! بفهم منو درک کن! اگه مثل تو گریه و زاری نمیکنم به این معنی نیست که نگران نیستم! مینو با کلافه گی از اونجا میره. شب مینو پیش نورا تو تراس میره و ازش میپرسه چرا نمیخوابی؟ او میگه زندگیمون ازهم پوشیده میگی چرا نمیخوابم؟ مینو ازش سراغ سپهرو میگیره که او میگه خبر ندارم گفتی قطع ارتباط کنم دیگه! مینو بهش میگه سپهر چند روزه گم شده و ازش خبری ندارن نورا جا میخوره و میگه چی؟ یعنی چی گم شده؟ مینو میگه ازش خبر ندارن دیگه خبری شد اطلاع بده و میره. فردای آن روز نورا میره پیش حاج رسول و میگه سپهر به گم شدن پدرم و عمو عباس ربط داره؟ او میگه نه چیشده؟ نورا میگه من با سپهر در ارتباطم ولی یه سوالاتی کرده من شک کردم بهش تازه دیشب مامانم گفت گم شده سپس پیامارو به حاج رسول نشون میده و حاجی میگه چند ساعتی تلفنت دست ما باشه او قبول میکنه. نگین زن هومن وقتی کسی تو خونه نوشین دستیار هومن نیست میره داخل.

وقتی به اتاق خواب میرسه با دیدن عکس دو نفره نوشین با شوهرش هومن حالش گرفته میشه و رو تخت میشینه سپس به قاب عکس نگاه میکنه. او چشمش به چمدانی میوفته که کنار اتاقه سپس چمدان را بار کرده و بعد از گشتن لباس و وسایلش، تو جیب کنار ۴تا پاسپورت از همان دختر میبینه با ظاهر و مشخصات مختلف او ازشون عکس میگیره و از خونه بیرون میزنه. هومن نوشین را به خانه میرسونه. وقتی نوشین به خونه میره با نشونه هایی که تو خونه گذاشته بود متوجه میشه کسی وارد خونه اش شده سپس میره از تو لپتاپ دوربین مدار بسته را چک میکنه و با دیدن نگین اونجا که از پاسپورت هاش عکس گرفته و فهمیده ریگی به کفشش داره سریعا به یکی از افراد سرویس تو تهران خبر میده. نگین پیش منشی شرکت هومن رفته بیرون و بهش عکسارو نشون میده هومن بهش زنگ میزنه و میگه بیا خونه باهم حرف بزنیم نگین وقتی میرسه به خونه پدرش میگه خواستی بیا اینجا و وقتی از ماشین پیاده میشه یه موتوری از کنارش رد میشه و محکم سرشو تو ماشین میکوبه و بعد از برداشتن کیفش از اونجا میره…

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا