دانلود قسمت بیست و هفتم سریال رخنه از شبکه یک + خلاصه داستان سریال رخنه قسمت ۲۷
سریال رخنه محصول سال ۱۴۰۳ می باشد که از روز چهارشنبه هر شب ساعت ۲۲:۱۵ از شبکه یک سیما در حال پخش است، در ادامه این مطلب لینک دانلود قسمت بیست و هفتم سریال رخنه از شبکه یک را خواهید دید.
دانلود سریال رخنه قسمت ۲۷
https://telewebion.com/episode/0xd81114b
خلاصه داستان قسمت ۲۷ سریال رخنه
جواد با نفوذی سرویس معین که بازداشت شده حرف میزنه و بازجویی میکنه و عکس عبدی را بهش نشون میده و میگه کجاست؟ ازش چیا میدونی؟ او میگه نمیدونم چیزی، جواد میگه تو که دستگیر شدی، داوود مرد و رعنا به همراه خلیل دستگیر شدند حالا مونده فقط منصور عبدی تو هم جرمت و حکمت مشخصه چرا تو فقط مجازات بشی؟ اون راست راست واسه خودش بچرخه؟ معین میگه من چیزی نمیدونم جواد لبخند میزنه و میگه هیچکسی نمیدونه که تو الان کجایی بیشتر فکر کن و از اونجا میره. معین به عکس منصور عبدی خیره میشه. سیروان به عباس پرونده ای میده و میگه یه دلال هست که این پرونده را ازش گرفتم میتونیم با این پرونده شانسمونو امتحان کنیم که سپهرو در ازاش پس بگیریم عباس میگه چقدر میتونی به این دلال اعتماد کنی؟ سیروان میگه نمیدونم ولی مطمئنم که اطلاعاتش دقیق و درسته عباس میگه نمیشه الکی ریسک کنیم اسحاق منو میرسونه به پسرم سیروان میگه اسحاق از اربیل رفته! عباس میگه چارهای ندارم تا صبر کنم برگرده. سارا توسکان پیش مسعود میره ازش میپرسه که اسحاق دیگه برنمیگرده؟ او میگه نه سارا میگه پس این تیم چی میشه او بهش میگه خودم بالا سرتونم سارا میپرسه خوب الان چیکار کنیم؟ او بهش میگه فعلاً تمام راههای ارتباطیمونو با عباس باید قطع کنیم سارا قبول میکنه.
مهتاب با اسم جعلی نوشین پیش جلال میره و بهش میگه برو به رئیستون بگو بارهایی که خواسته بود امروز به دستشون میرسه بیان انبار شرکت تحویل بگیرند جلال میپرسه عکس و فیلما چی میشه؟ کی میدی بهم؟ نوشین میگه اگه بگم هیچ وقت چیکار میکنی؟ جلال با کلافگی میگه منم میرم بهشون همه چیو میگم نوشین میگه اگه جراتشو داری برو بگو و بعد از زدن پوزخند از آنجا میره. جلال حسابی به هم میریزه و استرس میگیره. دکتر شمس پیش حامد میره و بهش میگه محمولهها امروز به دستتون میرسه تا رسیدن آنها برو به بچهها بگو برن استراحت کنند بعد باید تا صبح همه بمونن اینجا و کارها رو تموم کنند که فردا تیم انتقال بیاد و سر موعد موشک پرتاب بشه حامد قبول میکنه و دکتر شمس بهش میگه داری راه صد شبه را یه شب طی میکنی تمام تلاشتو بکن حامد خوشحال میشه و قبول میکنه. سپس به همه بچهها میگه برن استراحت کنن الهه با شنیدن اخبار به هم میریزه و به بهانه استراحت کردن در خانه از آنجا میره پیش دکتر ناصر و پدرش. آنجا بهشون میگه که امروز قراره تمام کارها را بکنند که فردا صبح عملی بشه ناصر بهش میگه باید بری و هرجور که میتونی جلوی این انتقلو بگیری و برای ما زمان بخری الهه قبول میکنه او وقتی به اونجا برمیگرده به دکتر شمس میگه که هنوز تمام تستها انجام نشده و عملی کردنش ریسک خیلی بالایی داره!
دکتر شمس وقتی میبینه هنوز چند تا مراحلو انجام ندادن حامد را سوال جواب میکنه و میگه من گفتم که سرعت عمل داشته باشی ولی نگفتم که از مراحل کار بزنی! سپس میگه امشب با تمام کارگرها میرین واسه استراحت فردا از اول شروع میکنین و تمام مراحلو مو به مو جلو میبرین. بعد از رفتن دکتر شمس الهه با حامد به طرف خانه راهی میشه که حامد از دست الهه دلخور شده که چرا جلوی آزمایش را گرفت الهه میگه که فقط به خاطر خودت بوده که تو دردسر نیفتی. دکتر ناصر به همراه محمود تا شب قطعهای که باید درست کنند را تمام میکنند سپس با خود محمود در آنجا میچسبن به کار و وقتی تمام میشه ناصر به محمود میگه میخوام امتحان کنم بهتره از اینجا بری چون امکان داره این قطعه منفجر بشه محمود میگه نه من جایی نمیرم همین جا هستم و با همدیگه آن را تست میکنند و جواب موفق آمیزی میگیرن ازش سپس ناصر میگه فقط میمونه امتحان بلوک که اینو باید تو آزمایشگاه امتحانش کنیم خودمم باید باشم. محمود و الهه بهش میگن که این خیلی خطرناکه اگه دیده بشین چی؟ ناصر میگه یه راهی پیدا میشه سپس به محمود میگه برو به حاج رسول زنگ بزن سریعاً بیاد اینجا.
حاج رسول به اونجا میاد و هرچی با ناصر صحبت میکنه و میگه که این کار خیلی خطرناکه اگه دیده بشی باید چیکار کنیم ناصر میگه شما میتونین یه راهی واسش پیدا میکنین حاج رسول ناچاراً قبول میکنه و میگه شب میریم. ناصر ماشین محمود را تست میکنه و همه جوره میسنجتش سپس موفقیت آمیز بودن تست را بهش میگه و برگه کنترل کیفیشو امضا میکنه. شب دکتر ناصر به همراه الهه به کمک حاج رسول و جواد و محمود به داخل آزمایشگاه میرن اما اونجا بلوک یه ارور میده اونا سریعاً از آزمایشگاه بیرون میان که ناصر میبینه سمعکش نیست حاج رسول به داخل میره تا سمعک پیدا کنه اما موفق نمیشه. فردای آن روز الهه وقتی پیش حامد تو آزمایشگاه میره حامد سمعک را پیدا میکنه که الهه جا میخوره سپس حامد با تعجب میگه هنوز روشنه! الهه خودشو جمع و جور میکنه و سمعک را میگیره و میگه امروز من با بابا میخوایم بریم پیش خانواده دکتر من بهشون میدم بالاخره یه جور یادگاریه اما حامد شک کرده که به دکتر شمس زنگ میزنه و این خبرو میده شمس میگه دیوونه شدی؟ دارم میرم مراسم ترحیم اون بنده خدا تو برو به کارات برس، سپس بعد از قطع تماس دکتر شمس تو فکر فرو میره….